جنایات «رضا شاه» بهروایت تاریخ - قسمت اول
از کودتای انگلیسی سوم اسفند تا برکناری و اخراج توسط انگلستان
رضاخان قزاق در بامداد سوم اسفند ۱۲۹۹ با اطلاعیه «حکم میکنم» کودتا و دیکتاتوری و پایان مشروطه و آزادی را اعلام کرد.
این حکم قزاقی بود که هنگام اشغال ایران توسط ارتش روسیه تزاری در جنگ جهانی اول، مزدور ارتش متجاوز بود و با شرکت در محاصره تبریز و ستارخان به روی مجاهدان مشروطه آتش گشوده بود
رضاخان در خدمت قوای استعمار در همدان با قوای مدافع میهن جنگیده بود و هنگام آزاد شدن تهران به دست مجاهدان مشروطه، مدافع استبداد محمدعلی شاه بود!
سالهای ۱۲۸۵ تا ۱۳۰۵ سالهای پرتکاپو و پرفراز و نشست در تاریخ معاصر ایران است. ساختار اقتصادی، اجتماعی و سیاسی ایران در این ۲۰سال دستخوش چنان تحولات عمیقی شد که مشابه آن به سختی در تاریخ ایران یافت میشود. جنبش انقلابی و آزادیخواهانه مردم بهپاخاستهٔ ایران که در انقلاب مشروطه لرزه بر پایههای حاکمیت استبدادی انداخت، در دههٔ پایانی سالهای ۱۲۰۰ با وجود دریافت ضربات پیاپی از جانب ارتجاع و استعمار هنوز در چهارگوشه ایران پر جوش و خروش بود و سر بازایستادن نداشت و تمامی پهنه حیات ایران و ایرانی را دگرگون کرده بود.
در همان سالیان دو رخداد بزرگ تاریخی در جهان شرایط را برای جنبش آزادیخواهانه مردم ایران از یکسو و برای حاکمیت ارتجاع و استعمار از سوی دیگر دگرگون کرده بود.
یکی وقوع جنگ جهانی اول و انقلاب اکتبر در شوروی که هر دو در عرض یک دهه بعد از انقلاب مشروطه رخ داده و انگلستان را به یگانه قدرت استعماری در ایران تبدیل کرده بود و دیگری اوجگیری نبرد طبقات ستمدیده و استثمار شده با حاکمیت طبقات استثمارگر.
جنبش جنگل در گیلان، جنبش خیابانی در آذربایجان و جنبش خراسان که هر سه، شرارههای همچنان سوزان انقلاب مشروطه بودند، آنچنان حاکمیت ارتجاع و استعمار را به لرزه در آورده بودند که بسیاری فتح دوباره تهران به دست آزادیخواهان را نزدیک میدیدند.
در آن مقطع، استعمار انگلیس در وحشت از شدت گرفتن بیش از پیش جنبش انقلابی مردم ایران و همچنین برای سد بستن در مقابل دولت نو پای شوروی، درصدد برآمد قرارداد خائنانهیی را به دولت وقت در ایران که رئیسالوزرای آن یکی از مهرههای دستنشانده استعمار به اسم وثوق الدوله بود تحمیل کند. این قرارداد عملاً ایران را به قیمومیت مستقیم انگلستان در میآرود. این قرارداد که به قرارداد ۱۹۱۹ یا قرارداد وثوق الدوله معروف شد با خشم و خروش یکپارچه مردم بپاخاسته ایران روبهرو شد و جنبش آزادیخواهان و زحمتکشان، شکست این قرارداد را به ارتجاع و استعمار تحمیل کرد. شکست قرارداد ۱۹۱۹ کابوس شکست از جنبش انقلابی مردم ایران را بیش از پیش در برابر چشمان استعمار انگلستان و طبقات حاکم پدیدار کرده و برای آنها روشن کرد که حفظ ساختار حاکمیت به همان شکل قبلی دیگر امکانپذیر نیست و نه پائینیها می خواهند و نه بالاییها میتوانند موضع موجود را حفظ کنند.
پیشرفت این نبرد طبقاتی سراسری بین جبهه خلق و جنبش انقلابی از یکسو و جبهه استعمار و فئودالیسم و بورژوازی وابسته به استعمار از سوی دیگر، تندادن به حاکمیت جدید بورژوا-ملاک بهعنوان تنها راه حفظ سلطه استعمار و استثمار بر جامعه انقلابی ایران را برای جبهه ضدخلق ضروری کرده بود.
آنهم در شرایطی که مردم و رهبرانشان عزم خروج قطعی از نظم پوسیده موجود را با چشمانداز برپایی یک راه رشد ملی ـ دمکراتیک و مردمی هدف خود قرار داده بودند.
استعمار انگلستان و زمینداران بزرگ برای ایجاد این تغییر در حاکمیت طبقات ارتجاعی، قزاقی به اسم رضاخان که پیش از این درنده خویی خود را در قلع و قمع آزادیخواهان ایران به اثبات رسانده بود برگزیدند.
رضاخان قزاق نخست با یک کودتای استعماری به وزارت جنگ گماشته شد و سپس از طریق مانورها و بازیهای سیاسی – استعماری به تخت سلطنت نشانده شد تا جنبش انقلابی مردم ایران سرکوب شود و منافع استعمار و استثمارگران با ترکیب جدید طبقاتی هیأت حاکمه همچنان حفظ شود. این نقش ضدتاریخیای بود که برعهده رضا خان گذاشته شد.
در این حاکمیت بهاصطلاح جدید:
هیچ یک از مناسبات کهنه فئودالی تغییر نکرد،
از شدت استثمار دهقانان و کشاورزان و زحمتکشان و تودههای شهری چیزی کم نشد، بلکه روزبهروز بر ابعاد آن افزوده شد.
هیچ رفرم و اصلاحات ارضی که در جنبشهای انقلابی در گیلان و خراسان و آذربایجان شروع شده بود، نه تنها صورت نگرفت بلکه حتی بسیاری از زمینهای تقسیم شده در این استانها به زمینداران بزرگ برگردانده شد، روابط استعماری هم بیش از پیش تحکیم شد.
نه عدالتخانه مستقلی تأسیس شد، و نه طبقات پایینی و میانی جامعه که انقلاب کرده بودند، اجازه ورود به حاکمیت و برپایی یک نظام ملی ـ دمکراتیک و مردمی پیدا کردند.
حاکمیتی که جلوههای روشن آن را مردم ایران در مطالبات خویش در جنبش مشروطه، سرلوحه خواستههایشان قرار داده بودند.
رضاخان پاسخ ضدتاریخی استعمار و ارتجاع و استبداد داخلی به تمامی آن مطالبات تاریخی مردم ایران و رهبران پاکبازش بود.
*************
هنوز خورشید سوم اسفند از افق تهران طلوع نکرده بود که پیشهوران و شهروندان سحرخیز، در گرگ و میشِ واقعهیی بهت آور، با برگههای کاغذی مواجه شدند که بر سینه دیوارهای شهر چسبانده شده بود و توجه هر رهگذری را به خود جلب میکرد. نزدیکتر که میشدی، عنوانٍ آنچه که بر کاغذ نوشته بود، تو را به درنگ و امیداشت: حکم میکنم!
سند حکم میکنم رضا شاه
زیر عنوان حکم میکنم، ۹حکم تایپ شده بود و در پایین صفحه، عبارتی به چشم میخورد که برای مردم تازگی داشت: رئیس دیویزیون قزاق اعلیحضرت اقدس شهریاری و فرمانده کل قوا – رضا
به این ترتیب روشن شد که کودتا به سرانجام رسیده و سرکرده کودتا با این اطلاعیه خودش را به مردم ایران معرفی کرده است.
ابوالفضل فولادوند: «اون اطلاعیه در واقع اظهار وجود یک دیکتاتور تازه از راه رسیده بود که میخواست با عبارت حکم میکنم و کنار هم گذاشتن جملات رعبآور از مردم زهر چشم بگیرد. از همان ماده اولش که شروع میکند میگوید تمام اهالی شهر تهران باید ساکت و مطیع احکام نظامی باشند. بعد در ماده سوم میگوید کسانی که از طرف قوای نظامی و پلیس مظنون به مخل آسایش و انتظامات واقع شوند، فوراً جلب و مجازات سخت خواهند شد. بقیه مادهها هم مضمونشان همین خط و نشان کشیدن برای مردم است. جالب اینجاست که مردم هم از همان روز اول تکلیفشان را با سرکرده کودتا روشن کردند و روی همان اطلاعیهها در مقابل جمله حکم میکنم با مداد نوشتند: تو غلط میکنی!»
سرکرده کودتا خودش را رضا معرفی کرده بود. اما این رضا که بود؟ از کجا آمده بود؟ چگونه و با چه پشتوانهای حریف سلطنت قاجار شده بود؟ به چه اعتباری چنین اطلاعیهیی صادر کرده بود؟ رضا در پایان اطلاعیه، خودش را رئیس دیویزیون قزاق معرفی کرده بود. پس برای پی بردن به هویت این کودتاچی، نخست باید قشون تحتامر او را شناخت.
قزاقها که بودند؟
قزاقها تا قبل از سقوط تزاریسم در روسیه، یکی از یکانهای تحتامر نیروی قزاق در روسیه بودند که مرکز فرماندهی آن در قفقاز قرار داشت.
قزاقها بعد از شکست تزار، به نیروهای انگلیسی تحت فرماندهی ژنرال آیرونساید ضمیمه شدند.
ردپای خونین قزاقها در بسیاری از صفحات تاریخ معاصر ایران به چشم میخورد. همین قزاقها بودند که به فرمان کلنل لیاخوف روسی، نخستین مجلس مشروطه را به توپ بستند.
همین قزاقها بودند که برای سرکوب مشروطه خواهان به آذربایجان اعزام شدند و تبریز را محاصره کردند.
همین قزاقها بودند که در جریان فتح تهران به دست مشروطه خواهان، از استبداد دفاع کردند و در جبهه کرج به کشتار مشروطه خواهان پرداختند.
دکتر رضا نیازمند در کتاب رضاه شاه از تولد تا سلطنت به نقش شخص رضاخان در جبهه کرج اشاره میکند و مینویسد: قرائن نشان میدهد که فرمانده مسلسل که در جبهه کرج جنگ میکرده رضاخان بوده است که تازه از تبریز مراجعت کرده بود.
حسین میرداماد: «قزاقها نیروهای بدنامی بودن که جز جنایت و قتل و غارت هیچ عملکرد دیگهای از اونها در تاریخ ثبت نشده. قزاقها در واقع بازوی استعمار و استبداد برای سرکوب مردم ایران بودن. شما ببینید در روزگاری که مردم ایران با همه چیزشون بپاخاسته بودن تا انقلاب مشروطه رو به پیروزی برسونن، کار این جماعت قزاق، چیزی جز تلاش و تقلا برای تداوم استبداد نبود. در همون زمانی که شیرزنانی مثل سردار مریم بختیاری و خانم آستفکیک ارمنی و شمار دیگری از زنان قهرمان مشروطه خواه، ترک خانه و خانمان کرده بودن و تفنگ به دست گرفته بودن. رضاخان قزاق با شصت تیر مشغول کشتار فرزندان آزادیخواه مردم ایران بود».
حتی تیمسار عبداله امیر طهماسبی از امرای ارتش رضاشاه و نیروی قزاق نتوانسته میزان منفور بودن و ضدملی و ضدایرانی بودن نیروی قزاق را در کتابی که در مدح رضاشاه نوشته پنهان کند. اعترافهای او در مورد ماهیت استعماری نیروی قزاق که خودش و رضا ماکسیم عضو آن بودند، قابلتوجه است.
«در کنج قزاق خانه- این هم تشکیلات غریبی بود. حالا ما نمیخواهیم در حقیقتٍ این قوه و در چگونگی اسرار قزاق خانه و دربار قاجاریه و رابطه بین آنها اعمال نظر نماییم. هر چه بود یکی از مهمترین عامل بدبختی ملت ایران بود که در تحت سرپرستی اجانب با تمام معنی بر علیه حقوق ملت تجهیز کرده و داستان لیاخف در گذشته و فجایع دوره جنگ عمومی اروپا و عملیات این قوه در مرکز مملکت ایران بیطرف، یکی از وقایعی است که ملت ایران هیچوقت آن را فراموش نمیکند».
صدیقه خداییصفت: «جالبه که احمد کسروی در کتاب تاریخ مشروطه از رضاخان و شصت تیرش یاد کرده و از نقش اون در محاصره تبریز و آتش گشودن به ستارخان و مشروطه خواهان مینویسه. عین جملهاش اینه: «از چیزهای شنیدنی آن که فرمانده این شصت تیرها رضاخان سوادکوهی میبود که سپس به پادشاهی ایران رسید و خاندان پهلوی را بنیاد گذاشت».
یعنی هر جای ایران که صدای آزادیخواهی بلند میشده و هر جایی که نقشی از مشروطهخواهی بوده، بلافاصله با چکمههای قزاقها لگدکوب می شده. وقتی ایران به دست روسیه تزاری اشغال شد همین رضاخان بهعنوان یک قزاق و در صف نیروهای اشغالگر روس به جنگ دولت موقت ملیون ایرانی و فرمانده اون یعنی کلنل پسیان رفت «.
اکنون روشن شد که امضاء کننده آن اطلاعیه، قزاق بیریشهای بود که در کارنامهاش جز سرکوب آزادیخواهان و غارت مردم چیز دیگری به چشم نمیخورد. بیشک چنین موجودی، گزینه خوبی برای به سرانجام رساندن یک کودتای انگلیسی بهنظر میرسید.
ژنرال آیرون ساید، فرمانده نیروهای شمالی انگلستان در خاورمیانه، سوابق رضا و کارنامه ضدایرانی این قزاق بدنام را بررسی کرد و او را برای اجرای نقشه استعماریاش برگزید.
ملک الشعرای بهار از قول تلگرافچی اردوی مقیم قزوین مینویسد: «بنا به روایت تلگرافچی اردوی قزاق مقیم منجیل، سردار استاروسلسکی ESTAROZELSKY روسی به مشارالیه در ضمن شکوه از دسایس انگلیسیها بر ضد خودش گفته است که هر شب این صاحب منصب (رضاخان) بعد از صرف شام که اردو استراحت میکنند، سوار شده به اردوی انگلیسیها میرود و تا سحر تا پاسی از شب آنجا میماند». بر طبق آنچه که در کتاب رضاشاه از تولد تا سلطنت نوشته شده. آخرین ملاقات بین آیرون ساید و رضاخان در ۱۲فوریه ۱۹۲۱ یعنی ده روز قبل از کودتای سوم اسفند در گراند هتل قزوین صورت میگیرد. رضا شصت تیر به همراه فوج قزاقان تحتامرش توسط آیرونساید توجیه شد و بعد از دریافت پول، خوراک، امکانات لجستیک و پشتیبانی سیاسی، روانه تهران شد.
حسین میرداماد: «رضاخان و فوج قزاقهای تحتامرش، مشتی اوباش بیسر و پا بودن که حتی کفش درست و حسابی نداشتنبهپاکنن. حتی لباس درست و حسابی و پول تو جیبی نداشتن. حالا شما تصور کنید یه چنین جماعتی از طرف انگلیس برای راهاندازی یک کودتا و تصرف تهران حمایت میشن. میشه حدس زد که رضاخان از این مأموریت چقدر ذوقزده شده بوده. سیروس غنی از قول سرتیپ قزاق مرتضی یزدان پناه، به واقعهیی اشاره میکنه که بیانگر همین ذوقزدگی رضاخانه».
گفتههای شاهدان ایرانی؛ مرتضی یزدان پناه: رضاخان رئیس فوج من شد که من معاون و سرهنگ بودم و او میرپنج بود... . بالأخره روزی به تهران آمدیم. در ده شش فرسخی قزوین که ملک احمدشاه بود، اطراق کردیم. روزی تلگراف نوشت و داد به یک نفر سرجوخه و گفت برو به قزوین تلگراف را مخابره کن. . روزی در بلندیها بودیم و میآمدیم رو به قزوین، کسی از دور می آمد. گفت گویا سرجوخه است. خلاصه او رسید. تلگراف را داد خواند. یک دفعه رضا شاه شروع کردند به رقصیدن و دور خود چرخیدن و بشکن زدن. و گفت کارها درست شد.
ابوالفضل فولادوند: «این تلگرافی که یزدان پناه بهش اشاره میکنه در واقع همون اجازهای بوده که انگلیسیها به رضا خان دادن. خلاصه اینکه اجازه صادر میشه و رضاخان قزاق سوار بر زورق کودتا از روی دریای خون شهیدان و قهرمانان انقلاب مشروطه عبور میکنه و حاکمیت رو در دست میگیره. در ادامه همین خط سیاه خیانت بود که دیکتاتور بعدها و پس از کشتار آخرین سرداران انقلاب مشروطه از قبیل میرزا کوچک خان و کلنل و بسیاری دیگه با حمایت مستقیم سفارت انگلستان و حمایت آخوندها به پادشاهی ایران میرسه. کودتای سوم اسفند در واقع پایان یک دوران و آغاز دوران جدیدی در تاریخ معاصر ایران بود. کودتای سوم اسفند پاسخ استعمار و استبداد به انقلاب مشروطه بود».
چند سال پس از آزادسازی تهران توسط انقلابیون مشروطه، نیروهای استعماری و استبدادی برای برقراری سلطه مجدد خود بر مردم ایران، پروژه کودتا را کلید زدند. اشغال مناطق مختلف ایران توسط قدرتهای بزرگ آن زمان پس از جنگ جهانی اول، با نبرد جنبشهای آزادیخواه شمال و جنوب شکست خورد، قرارداد خائنانه ۱۹۱۹ با مقاومت عموم مردم ایران مفتضح شد و فرو ریخت. در نتیجه انگلیس چاره کار را در روی کار آوردن رضاخان یافت. در واقع تهران پس از آزاد شدن دوباره توسط استبداد و استعمار و ارتجاع، اشغال شد.
ابوالفضل فولادوند: «بعد از انقلاب مشروطه، قدرتهای استعماری دیدن که دیگه نمیتونن به سیاق گذشته بر مقدرات مردم ایران مسلط بشن. دیگه استبداد قجری جواب نداشت به همین خاطر سراغ شیوه پیچیدهتری رفتن. اینجا جایی هست که با سؤالات جدیدی مواجه میشیم. سؤالاتی مثل اینکه آیا رضاشاه ایران رو مدرنیزه کرد؟ واقعیت احداث خط آهن شمال ـ جنوب چه بود؟ رضاشاه با مسأله تمامیت ارضی چه کرد؟»
«در تهران با شرکت فعال استعمارگران انگلیسی برای اجرای یک کودتا، کمیتهیی پنهانی بهنام کمیته آهن تشکیل شد. سید ضیاءالدین طباطبایی مدیر روزنامه رعد و نصرتالدوله فیروز که با انگلیسیها ارتباط نزدیک داشت بر رأس این کمیته قرار گرفتند. نصرتالدولة فیروز در آنهنگام در لندن بود و نقشه کودتا با شرکت او در لندن طرح گردید. رضاخان میرپنج بریگاد قزاق ایران را نیز به این توطئه جلب کردند... در آستانهٔ اجرای کودتا، رضاخان بر حسب سفارش ژنرال انگلیسی ایرونساید به فرماندهی دیویزیون قزاق منصوب گردید».
این کودتا حدود ۵سال بعد به مرحله بالاتری ارتقا یافت و به انتقال سلطنت از قاجاریه به رضاخان بالغ شد.
وقتی در ۲۱اکتبر ۱۹۲۵ (۱۳۰۴) مجلس پیشنهاد سید محمد تدین را درباره خلع قاجار و دعوت مجلس مؤسسان و انتقال سلطنت از قاجاریه به پهلوی تصویب کرد، بنا به «اسناد سیاست خارجی انگلستان (۱۹۱۹ ـ– ۱۹۳۹) منتشره در لندن، صفحه ۷۷۵ به سفیر انگلیس سر پرسی لرن از طرف دولت یران گفته شد که دولت مایل است که انگلستان نخستین دولت خارجی باشد که رژیم ایران را بهرسمیت بشناسد. سرپرسی لرن در ۲نوامبر از چمبرلن نخستوزیر انگلستان تلگرامی دریافت میدارد که طی آن چمبرلن از انتقال سلطنت از قاجار به پهلوی ابراز رضایت میکند و تصریح میکند که این کار بدون زیان برای منافع انگلستان انجام گرفته و در صورتی که دولت ایران اجرای تعهدات خود را در مورد انگلستان متقبل شود، دولت انگلستان رژیم جدید را بهرسمیت خواهد شناخت. سوم نوامبر لرن سفیر انگلیس مطالب را به وزیر خارجه اطلاع میدهد و در مورد مذاکرات خود با رضا خان به وزارتخارجه مینویسد: «او به من اختیار داد به اطلاع شما برسانم که ایران شرط مراعات قراردادهای موجود بین دو کشور را میپذیرد. رفتار رضاخان با من فوقالعاده صمیمانه بود. و اقدام شما چنان تأٍثیری در او داشته که بهنظر من این تأثیر نمیتواند بهآسانی از میان برود.
صدیقه خداییصفت: « به این ترتیب، آزاد شدن تهران به دست مجاهدان آذربایجان و شمال و اصفهان و لرستان، به اشغال مجدد تهران به دست رضاخان در کودتای ۱۲۹۹ ختم شد. حالا چرا میگیم اشغال مجدد؟ برای پاسخ به این سؤال باید اسناد تاریخی رو بررسی کرد و عملکردهای رضاخان در زمینههای مختلف رو بررسی کرد. رضاخان با ثروتهای ملی چه کرد؟ با ملیتها چه کرد؟ با زنان چه کرد؟ با آزادیها چه کرد؟»
ملک الشعرای بهار در کتاب تاریخ احزاب سیاسی ایران نوشته: «قزاق که در قزوین لباس دربر نداشت با لباس نو و کفش و ساز و برگ حسابی حرکت کرد. بین راه پول هم بین آنها قسمت شد».
بله رضا شصت تیری که هنگام ورود به تهران آه در بساط نداشت و حتی پول توجیبی و کفشش را هم انگلیسیها داده بودند، ۲۳سال بعد هنگامیکه انگلیسیها او را از ایران اخراج کردند یکی از ثروتمندترین مردان جهان بود.
روزنامه آژیر شماره ۱۸۸ مورخ ۱۶شهریور ۱۳۲۳ مینویسد: «سپرده رضاخان در بانکهای خارج، مبلغ ۳۶۰میلیون دلار حدس زده میشود!».
حسین میرداماد: «در مورد دزدیها و ثروتهای نامشروع رضاشاه تا دلتون بخواد سند تاریخی هست. بهعنوان نمونه «موید احمدی» نماینده مجلس، در جلسه اول مهرماه ۱۳۲۰ مجلس شورای ملی به برداشتهای غیرقانونی رضاشاه از عایدات نفتی کشور اشاره میکنه و میگه: «ما الآن مقابل ۳۱میلیون لیره مخارجی هستیم که اصلاً نمیدانیم چطور خرج شده» ؟!»
منوچهر فرمانفرماییان، سفیر شاه در ونزوئلا از قول عبدالحسین هژیر، وزیر دربار و نخستوزیر شاه در سال۱۳۲۷ گفته است: «هژیر در اوایل دهه۲۰ برای بازپسگیری دارایی رضاشاه (که مبلغی بالغ بر ۲۰ تا ۳۰میلیون پوند بوده و دولت انگلیس تا پس از جنگ آن را توقیف کرده بود) سفری به انگلستان داشتهاست».
این مطلب را پژوهشگر معروف مسائل ایران، استفانی کرونین در کتابش به اسم «رضاشاه و شکلگیری ایران نوین» بهطور مفصل توضیح داده است.
حسین مکی در کتاب تاریخ ۲۰ساله جلد ۸ صفحه ۹۱ از وزیر دارایی وقت، دکتر سجادی اینطور نقل کرده است: «رضا شاه هنگام ترک ایران، ۶۸میلیون تومان در حساب شخصی خود در بانک ملی داشت».
حسین میرداماد: «نسل امروز میتونه با مراجعه به نمایشگاه تهران، خودروی مخصوص رضاشاه رو ببینه که گرانترین خودروی اون روزگار بوده و قیمتش معادل تقریباً یک سال بودجه سالانه وزارت راه و شهرسازی همان زمان یعنی وزارت طرق و شوارع بوده»
صدیقه خداییصفت: البته میزان دقیق ثروت رضاشاه هرگز مشخص نشد. اما از روی ثروتهای افسانهای فرزندانش بعد از سقوط سلطنت پهلوی میشه حدس زد که رضاشاه، پسرش و سایر اعضاء خانوادهاش چقدر از اموال مردم ایران رو دزدیدن.
واشنگتن پست در تاریخ اول اکتبر ۱۹۴۱ پس از اخراج رضا شاه از ایران در گزارشی به قلم دانیل دلوس خبرنگار آسوشیتدپرس و برنده جایزه ادبی پولیتزر مینویسد: ثروت نهفته در حسابهای بانکی رضاشاه بین ۲۰ تا ۳۰۰میلیون دلار تخمین زده میشود!
قزاق بدنامی که صبح روز سوم اسفند ۱۲۹۹ وارد تهران شد، شبها در پادگان میخوابید و اجارهنشین بود، اما رضاشاه در زمان اخراج از ایران، هزاران هزار قباله زمینهای غصبی از خود به جای گذاشت.
حسین مکی در تاریخ ۲۰ساله ج ۶ص ۱۳۵ درباره میزان املاک رضاشاه نوشته است: «رضا خان پس از نشستن به تخت سلطنت، حدود ۴۴هزار سند از دست مردم گرفت و املاک و زمینهای روستاییان گیلان و مازندران، تنکابن و نور و بسیاری جاهای دیگر را مالک شد».
حسین میرداماد: «در کتاب گذشته چراغ راه آینده، به سندی اشاره شده که در واقع گزارش شهرداری تهران بعد از اخراج رضاشاهه. تو این گزارش نوشته که: «سالی ۷۰میلیون تومان عواید املاک و مستغلات شاه سابق بود». یه سند دیگه روزنامه کوشش هست که در شماره ۴۷۷۲ اون در تاریخ ۱۴آذر ۱۳۲۰ در مورد املاک غصبی رضاخان اینطور نوشته شده: «اغلب این بیچارگان کسانی هستند که به ضرب شلاق و شکنجه و بر اثر اقامت در زندان ناچار شدهاند املاک و مزارع خود را در مقابل چند شاهی و احیاناً بدون دریافت چند شاهی به رؤسای املاک دربار شاه واگذار کنند... زارع بدبخت و دهقان بیچاره مازندرانی را به روزی انداختهاند که نه کفش در پا و نه لباس در بر و نه برنج در خانه دارد و شب تا صبح نظیر انسانهای ماقبل تاریخ بهواسطه نداشتن بنیه خرید دو سیر نفت، در تاریکی نشسته و میخوابد».
صدیقه خداییصفت: «سرکوب زنان، یکی از ننگینترین صفحات کارنامه رضاشاهه. تا سال۱۳۰۵ تقریباً تمامی آزادیخواهان باقی مانده از انقلاب مشروطه به فرمان رضاخان کشته شدند. جنبش زنان را بهطور خاص، کامل تار و مار کرد. شماری از فعالان جمعیت «پیک سعادت نسوان» رو بهعنوان اولین زنان سیاسی ایران به زندان انداخت که زندهیاد دکتر تقی ارانی هم در دفاعیات خودش بدون ذکر نامشون به اونها اشاره میکند و میگوید: الآن هم آن محبوسین بلاتکلیف چند سال است از ملاقات خانواده محرومند. رضاخان تمام روزنامهها و انجمنهای زنان رو بست. تمام فعالیت سیاسی و اجتماعی زنانی که از راهگشایان انقلاب مشروطه بودن رو ممنوع کرد. بعد هم که در چشم و هم چشمی با آتاتورک به کشف حجاب اجباری رو آورد که با این کارش تا دلتون بخواد آب به آسیاب آخوندها ریخت و براشون انرژی ذخیره کرد».
رضاشاه در مسیر رسیدن از نقطه کودتا به نقطه سلطنت تقریباً از تمامی خلقهای ساکن ایران کشتار کرد، رضاخان قزاق، کرد و لر و ترک و عرب و فارس و بلوچ همه را به دم تیغ داد. نه به تودهها رحم کرد و نه به هنرمندان و روشنفکران.
رضاشاه بعد از رسیدن به سلطنت که با اجازه و تأیید تلگراف سفارت انگستان بود تا دلتون بخواد برای استعمار پیر خوشرقصی کرد.
ابوالفضل فولادوند: «وقتی رضاخان به قدرت رسید، قرارداد استعماری دارسی رو به پایان بود. رضاخان آن قرارداد را در آتش بخاری سوزاند و محتوای آن رو برای دههها بعد در قرارداد شوم ۱۹۳۳ تمدید کرد و برای یک دوره چندده ساله دیگه نفت ایران رو به تیول انگلستان درآورد تا سرانجام دکتر مصدق پیشوای ضداستعماری ایران ۱۲سال بعد از سقوط رضاشاه، نفت رو ملی کرد».
حسین میرداماد: رضاشاه اولین کسی بود که دستگاه شکنجه و سرکوب سیستماتیک رو در ایران بهاصطلاح نوین! بنیاد گذاشت. زندان قصر و اتاقهای تمشیت!- بهمعنی به راه آوردن در برابر خواستهای شکنجهگران - رو به شکل بسیار منظم و نوینی بهوجود آورد.
ابوالفضل فولادوند: رضاشاه با همون بیسوادی خودش، در هنگامه جنگ دوم جهانی با اشتباه سمت باد رو به طرف نازیهای هیتلری تشخیص داد و به نفع اونها موضعگیری کرد و با همین موضعگیری فاشیسمپسندانه و احمقانه باعث اشغال ایران و سقوط پایتخت به دست نیروهای متفقین شد. در حالیکه بهشهادت سرکردگان همون دیکتاتوری، دستکم اشغال تهران اجتنابپذیر بود، واقعیتی که در تلگرامها و اولتیماتومهای کتبی دولتهای روس و انگلیس با اخراج کارشناسهای آلمانی و محدود کردن روابط سیاسی با آلمان، و حتی بازنگهداشتن محدود سفارت آلمان در تهران، میشد دست کم از سقوط تهران و ورود سربازان بیگانه به اون جلوگیری کرد».
صدیقه خداییصفت: «این روزها شاهدیم که نوه نتیجههای بیسواد و دروغگوی رضاشاه، دم از حفظ تمامیت ارضی ایران توسط رضاشاه میزنن این در حالیه که برخلاف این لاف و گزافها، رضاشاه باعث جدایی بخشهایی از اراضی ایران از جمله نقاطی در شمالغرب و شمالشرق کشور و نقاطی هم در مرز با عراق و البته بحرین از ایران شد».
رضاشاه با تلگراف انگلیسها به قدرت رسید و در پایان عمرش با تلگراف کوتاهی از همان اربابش از ایران به جزیره موریس پرتاب شد.
آنچه که از رضاشاه باقی ماند یک برهوت سیاسی و یک کشور اشغال شده بود.
دیکتاتور، میراث شومش را به پسرش داد و او هم شیوه پدرش را در پیش گرفت و با نابودی انقلابیون ایرانی جاده را برای به قدرت رسیدن ارتجاع مذهبی در ایران هموار کرد.
این روزها، شیخ و شاه بهشدت به جنازه پوسیده رضاخان احساس نیاز میکنند و برای تداوم وضع موجود تلاش میکنند تا رضاخان را بانی ایران نوین جا بزنند. این در حالی است که تاریخ، روایتگر واقعیتی متفاوت از کتابهای شیخ و شاه است.
دادگستری یا عدلیه در سال۱۲۳۸ یعنی در زمان قاجار تأسیس شد.
بانی آموزش نوین امیرکبیر بود که مدرسه دارالفنون را در سال۱۲۳۰ تأسیس کرد.
ثبت احوال یا سجل احوال در سال۱۲۹۷ تأسیس شد.
اولین روزنامه ایران یعنی وقایعالاتفاقیه در زمان امیرکبیر منتشر شد.
نخستین موزهی ایران، کاخ موزهی ناصرالدین شاه در کاخ گلستان زمان قاجار برپا شد.
تدوین قانون اساسی در زمان قاجار صورت گرفت.
ژاندارمری نوین ایران را امیرکبیر تأسیس کرد.
تأسیس اولین انجمنهای سیاسی و اجتماعی زنان در جریان انقلاب مشروطه و پیش از کودتا صورت گرفت.
اولین راهآهنهای ایران هم بسیار پیشتراز به قدرت رسیدن رضاشاه ساخته شدند.
این نوشته نگاهی بود گذرا، به قامت یک دیکتاتور در نمای باز. قزاق بدنامی که با کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ به قدرت رسید و نزدیک به بیست و یک سال بعد به شکلی خفتبار از ایران اخراج شد. آنچه گذشت مقدمهای برای بررسیهای دقیقتر بود. در بخشهای بعدی با اسناد معتبر تاریخی همراه خواهیم شد و با نگاهی عمیقتر به جنایتها و خیانتهای رضاشاه خواهیم پرداخت.
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر