در روزهای قیام سراسری در ورای همهٔ دستآوردها، آنچه به چشم میخورد فرو ریختن امالقرای دجالیت دینی است.
پروپاگاندای حکومتی در روزهای نخستین قیام سراسری سعی کرد با تشبثات نخنما مانند «قرآنسوزی»، «آتش زدن پرچم» و... یک دوقطبی کاذب بین قیامآفرینان و جامعه ایجاد کند و بهاین ترتیب برای سرکوب زمینه بچیند ولی با هوشیاری مردم تیر او به سنگ خورد. این ادعاها بهسرعت به خود او برگشت. تکامل جنبش جایی برای پیشبرد این قبیل اقدامات کثیف حکومتی باقی نگذاشت. در گام بعدی فراخوانهای بسیج او برای کشیدن طرفداران خود به میدان مقابله با قیام به جایی نرسید و از آن «جمعیت میلیونی»! مورد ادعا را «راهپیمایی اربعین»! خبری نشد.پیام این دو ناکامی چیست؟ آیا جز این است که دوران دجالیت و اسلامپناهی و دکان کردن امام حسین برای این رژیم به پایان رسیده است؟
پروپاگاندای سالیان حکومت این دروغ را نهادینه کرده بود که گویا در «مشهد» و «قم» پایگاه گستردهٔ مذهبی و تودهیی دارد. در عمل بطلان آن اثبات شد. قم و مشهد از جمله مناطقی بودند که بیشترین اکتیویته، جنگ و گریز و بهچالش کشیدن حکومت در آنها جریان داشت. سر دادن شعار «آخوند باید گم بشه» در قم و به آتش کشیدن حوزهٔ جهل و جنایت و کانون بسیج، بهترین شاهد این مدعاست. مشهد که گمان میشد در زیر سلطهٔ احمد علمالهدی، این سرسپردهترین و دهندریدهترین گماشتهٔ خامنهای قرار دارد، به پایگاه آزادی، قیام و سرنگونی تبدیل شده است.
اکنون مفاهیمی مانند ولایت فقیه، نایب امام زمان بودن او، مقدس بودن حکومت و برخورداری نظام آخوندی از حمایت مذهبی مردم و... در آفتاب تموز جنبش سراسری در حال ذوب شدن هستند. توتالیتاریسم آخوندی سالیان با دشمنتراشیهای موهوم، پروپاگاندا و دروغپردازی، ایجاد وحشت و ارعاب، مبالغه در مورد قدرت نظامی حکومت و سیطرهٔ امنیتی او بر مخالفان در پی آن بود تا شکستناپذیری خود را به اذهان مردم ایران تحمیل کند ولی این هیمنهٔ پوشالی در وزش نخستین طلایههای قیام سراسری فرو ریخت.
هانا آرنت در کتاب «سرچشمههای توتالیتاریسم» به خوبی نشان میدهد که در لحظهٔ شکست، ضعف ذاتی توتالیتاریسم آشکار میشود. با از دست رفتن قدرت حکومت توتالیتاریست، سرسپردگان این حکومت از باور داشتهای جزمی ناگهان روبرمیگردانند و به انزوا پناه میبرند.
شواهد و دادهها حاکی است که ساعت شنی عمر توتالیتاریسم آخوندی در حال به پایان رسیدن است. این نظام در فاز سوم عمر خود با برکشیدن بدنامترین جلاد دستاندرکار قتلعام ۶۷ به ریاست، گامهای جدیدی در بهکارگیری خشونت عریان برداشته است. خامنهای که میدانست در فاز پایانی حکومتش قرار دارد، دایرهٔ خودیها را تنگ و تنگتر کرد و هر کسی را که کوچکترین زاویه با سلطنت او داشت از این دایره بیرون راند. اکنون سیل اعتراضات آمده است تا تمام حکومت را یکجا با خود ببرد.
قیام در قم و مشهد در امتداد قیام سراسری، یکی از این جلوههای فرو ریختن امالقرای دجالیت دینی است. ناکارآمدی سرکوب و ریزش در بدنهٔ هارترین نیروهای ضدشورش و عقبنشینی و هراس آنها از هیبت قیام از دیگر علامتهای این فروریزی است. نباید فریب پروپاگاندای حکومتی را خورد. این پروپاگاندا بر آن است که همه چیز را در حالت تعادل وانمود کند (۱). سعی دارد نشان دهد که همه چیز در کنترل است و قیام سراسری جز یک «اغتشاش» زودگذر و برآمده از فریبخوردگی و هیجان جوانان نیست و با این دروغپردازی به بدنهٔ وارفته و ترسخوردهٔ خود روحیه تزریق نماید (۲).
اما تداوم روزبهروز و گسترش این قیام به دیگری شهرهای توفانی ایران این واقعیت را برجسته میسازد که قیام تا برکندن ریش و ریشهٔ آخوندها سربازایستادن ندارد و شرایط هرگز به عقب بازنمیگردد.
پانوشت: ــــــــــــــــــ
(۱) ابراهیم رئیسی: «دشمن با تصور اشتباه در طول ۴۳سال اخیر هر روز دچار این خطا، اشتباه و غلط در محاسبات خود است. دشمن فکر میکند کشور ایران مانند کشورهای دیگر است و مردم ایران مانند مردم کشورهای دیگر» (انتخاب. ۷مهر ۱۴۰۱).
(۲) پاسدار حسن حسنزاده: «تمام هم و غم دشمن این است که جوانهای ما را بهیک ادراکی برساند که اوضاع خیلی خراب است... شما بهاو چه میگویید؟ میگویید جوان نترس! یک زمانی در کل کشور ما موشک میزدند از دو تا سطل زباله نترس! این نظام مستقر است!» (تلویزیون رژیم ـ ۶مهر ۱۴۰۱)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر