«آخوندها ضربه مهلک را از همان جایی خواهند خورد که اصلاً به حسابش نمیآورند!»
(مریم رجوی-سخنرانی در گردهمایی ایرانیان در ارلزکورت لندن ۱تیر ۱۳۷۵)
البته این یک «پیشگویی» نبود، بلکه بیان حقیقتی مبتنی بر شناخت ژرف و واقعگرا از واقعیت صحنهٔ سیاسی-اجتماعی ایران آخوند زده بود! حقیقتی که امروز چنان برجسته و عیان شده است که دیگر حتی ناآشنایان به سیاست و جامعهشناسی هم در کوی و برزن به آن اذعان دارند. با نگاهی به صفحات اجتماعی، انبوهی از توئیتها و پستها و تجربیات دست اول از نیروهای دلاور در صحنه کف خیابان میبینید که فارغ از جنسیت خود، شجاعت دختران مام میهن را تحسین کرده و با ابراز شگفتی آنرا با افتخار تمام اعلام میکنند و به آن میبالند.
نقش غیرقابل انکار، هدف غیرقابل انحراف!
شاید این شهادت مظلومانه «مهسا امینی»، دختر کرد ایران بود که نقش محوری زنان و دختران را در قیام و شورش جوانان ایرانی بسا برجستهتر ساخت! تا همینجا هم این یک دستاورد بزرگ و شکوهمند برای تاریخ معاصر ماست.
مهسا امینی شخصاً و در زمان زندگیاش همانند تمامی دختران دیگر ایرانزمین تحت ظلم و ستم مضاعف حکومت آخوندی؛ اما هماکنون به لطف قیام مردم آگاه ایران، نه تنها نام «مهسا امینی» کلید واژهٔ مقاومت و آزادیخواهی تمامی ملیتهای ایرانی شده، بلکه هشتگ «مهسا امینی» با نزدیک به ۳۰۰میلیون تکرار در ربع مسکون، چنانکه بر آرامگاه ابدیاش نوشته شد، رمز آزادیخواهی برای بسیاری از وجدانهای آگاه جهان شده است.
در این میان برخی تلاش داشتند خصلت «آزادی خواهی» این جریان شکوهمند ملی و بینالمللی را به سطح خواستههای فرعی و مقطعی منحرف کنند! اما در نهایت، نیروی عظیم مردمی و پشتیبانی ارزشمند جهانی، فراتر از اتیکتهای «فمینیستی»، خواستهٔ والای این جریان را که همانا آزادی ایران از چنگال نظام توتالیتر و زنستیز حاکم باشد، هر چه تیزتر و روشنتر ساخت.
کما اینکه پیش از همگان، خود حکومت آخوندی این معنا را به درستی دریافت که هدف این خیزش عمومی، نه جمع شدن بساط «گشت ارشاد» یا صرفاً بحث تساهل در موضوع حجاب، بلکه جمع شدن بساط تمامیت حاکمیت واپسگرای آخوندی است. زیرا این اندیشهٔ ارتجاعی برخاسته از غارهای تاریکاندیشی قرونوسطایی هرگز سر سازگاری با جهان مدرن و عصر آزادی و آگاهی ندارد.
رابطهٔ آخوند و «حقوق زنان»؛ رابطهٔ جن و بسم الله!
زنان، حقوق زنان و جایگاه اجتماعی زنان، مسألهای بوده که آخوند جماعت هرگز آن را بهرسمیت نشناخته و از پرداختن به آن هم هراس داشته است.
دیرسالان سیاست این کشور بهخوبی میدانند که حتی مخالفتهای خمینی با محمدرضا شاه پهلوی صرفاً بر سر دادن «حق رای» به زنان آغاز شد؛ نه مخالفت با دیکتاتوری یا نگرانی از غارت و چپاول دربار و فقر فرودستان. چنانچه سالها پهلوی را «شاهنشاه اسلام پناه» میدانست و از «اهدا دعا و تحیت» برای «اعلیحضرت همایونی» غافل نمیشد!
روشن است که از چنین ماهیت ضدبشری که خصیصهٔ برجستهٔ «ضدیت با زن» را در افکار پوسیدهٔ ارتجاعیاش غنیسازی میکند، هرگز نمیتوان انتظار اصلاح و تغییر داشت؛ زیرا بهمحض پذیرش هر گونه تغییر یا اصلاح، تمامی ساختار متعفن و پوسیدهٔ نظام فکریاش فرومیپاشد!
چنین است که حتی اگر به فرض محال و صرفاً برای یک تمرین ذهنی سادهلوحانه، حاکمیت توتالیتر و اندیشهٔ ولایت فقیه، تصمیم به عقبنشینی در زمینهٔ حق زنان و دختران ایرانی در مسألهٔ حجاب و پوشش بگیرد، بلافاصله این موضوع به حق زنان در قانون ارث و ازدواج و طلاق و حضانت و قضاوت و ریاست و رهبری هم تعمیم و تسری پیدا میکند. در چنین وضعیتی، پدیدهٔ ولایت فقیه تبدیل به «شیر بییال و دم و اشکم» مولانا میگردد که بودش با نبودش برابر است!
اما واقعیت محرز این است که اکنون دیگر حتی برای چنین اقدام فرضی هم بسیار دیر شده است. «مهسا امینی» کلید واژهٔ آزادی زنان و مردان ایرانی شده و این انقلاب سر بازایستادن ندارد.
امروز آنچه خانم مریم رجوی و مقاومت ایران در خشت خام میدید، تمامی جهان به چشم سر و دل میبینند که: «شما هر چه از تحقیر، ستم، سرکوب، شکنجه و کشتار در چنته داشتید، علیه زن ایرانی بهکار گرفتید اما مطمئن باشید که ضربه مهلک را از همان جایی خواهید خورد که اصلاً به حسابش نمیآورید و البته ماهیت ارتجاعی شما اجازه نمیدهد که آنها را به حساب بیاورید؛ ولی مطمئن باشید که به دست همین زنان آگاه، آزاد و رها، بساط ستم شما در همه جا برچیده خواهد شد…»
مهسا امینی، اکنون کلید کتابخانهٔ تمامی ستمهایی است که بر دختران ایرانزمین رفته است؛ اینچنین است که مینویسند:
«مهسا امینی تو نمردی، نام تو رمز شد!»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر