آیا قابل تصور است که دستی از عصر قرون وسطا به عصر پسامدرنیسم در قرن ۲۱ چنگ انداخته باشد؟ مگر بین ابزار تولید آن زمان با ابزار تولید این زمان وجه اشتراکی وجود دارد؟
آیا آنچه در کف خیابانهای ایران جاریست، ورق خوردن برگی سرنوشتساز از نبرد دو اندیشه در تاریخ ایران است؟ اگر با این نگرش، پروژکتوری بر مسیر ۴۳سال گذشته و هماکنون بیاندازیم، چه نشانههایی و چشماندازهایی را از نبرد دو اندیشه میبینیم؟
اگر جمهوری اسلامی دارد با ابزار تولید قرن ۲۱[دیجیتال، اینترنت و ماهواره]، اهداف و سیاستهای مطلوب قرون وسطا را نمایندگی میکند، آیا در یک قیاس با تحول مشابه در اروپا، ایران با عبور از سلسلهٔ قیامها در مقابل تفکر قرون وسطایی، در آستانهٔ یک رنسانس فکری، سیاسی و فرهنگی قرار دارد؟
این همه خون در مقابل این همه جنایت، این همه پایداری در مقابل این همه سرکوب، این همه آزادیخواهی و تکثرگرایی در مقابل این همه استبدادگری و تمامیتخواهی!
آیا چنین تاریخچهیی، گویای هماوردی برای جابهجایی چند فرد یا گروه در دایرهٔ قدرت سیاسی است یا چکاچک میان نواندیشی و کهنهاندیشی؟
بهراستی که دینامیزم این نبرد لااقل ۱۲۰ساله در تاریخ ایران، از جنگ میان اندیشهها بوده است و نه جدلهای افراد و گروهها. اگر چنین دینامیزمی نبود، این همه قیمت جانی و مادی از جانب مردم ایران برای جایگزینیِ چند فرد یا چند گروه، بهصرفه نبوده است. مثلاً در ۱۲۰سال گذشته سلاطین، دیکتاتورها، مبارزان و آزادیخواهان در مقابل هم صفآرایی کردهاند و هماکنون نشانی از وجود و جسمشان نیست ولی سلطهگری، دیکتاتوری، مبارزه و آزادیخواهی هنوز که هنوز است در نبرد هستند. پس پرسش این نیست که «کی با کی میجنگد»، این است که «چی با چی میجنگد؟»
با این توصیفات، آیا هماکنون در آبان ۱۴۰۱ خورشیدی، نبرد تاریخیِ دو اندیشه در کف خیابانهای ایران جاری نیست؟ اندیشههای معرف این دو جبهه چیستاند؟
در ادبیات سیاسی ۴۳سال گذشته، عبارت «حاکمیت قرونوسطایی ولایت فقیهی»، نمایندهٔ یک اندیشه در زد و خورد سیاسی ـ فرهنگی با اندیشهٔ آزادی و تکثرگرایی بوده است. پرسشهای چندگانهٔ فوق، معرف متن و حواشیِ این نبرد تاریخی میان دو اندیشه هستند. از این رو هر دو اندیشه، تکیهگاه تاریخیِ خود را داشته و دارند. به همین دلیل هم آمد و رفت دیکتاتوریهای موروثی از یکطرف و آزادیخواهان از طرف دیگر، موجب توقف این نبرد نشده است؛ چرا که سرنوشت نبرد میان فکر دیکتاتوری و فکر آزادی تعیینتکلیف نهایی نیست. چنین مختصاتی از این نبرد تاریخی، گویای سیر تحولات سیاسی و اجتماعی و فرهنگی ایران در بطن قیامهای جاری، به جانب رخداد بزرگ رنسانس ایرانیست.
شکی نیست که هر رخدادی در کف زمین، تجسمیافتهٔ فکری در ذهن و باور و اعتقاد است. اکنون در کف زمین ایران، رخداد قیام ۱۴۰۱ در مقابل حاکمیت ولایت فقیه، تجسمیافتهٔ فکر تاریخیِ آزادی در هماوردی با فکر تاریخیِ دیکتاتوری است. اکنون حاکمیت ولایت فقیه با تمام پشت تاریخی ـ سیاسی ـ فرهنگیاش در قرون وسطا، گرفتار چالش بزرگ و ترمیمناپذیری شده است که نسلهای رشدیافته در عصر رسانه و انفجار آگاهی و اطلاعات، دچارش نمودهاند. بهراستی جمهوری اسلامی آخوندها در کف خیابانهای ایران، مصداق دقیق ۴۳سال «کاشتن باد» و اکنون «درو کردن توفان» شده است. بهدلیل ریشهدار بودن کشاکش این دو اندیشه، چالش جمهوری اسلامی را جابهجایی چند مهره، ترمیم چند قانون یا حتی گشودن باب مدارا و مغازله هم هرگز افاقه نخواهد کرد. این نبرد، بیخ دارد؛ بیخ فکری با شاخساران سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و انسانیاش. این شاخساران، اکنون رگهای تاریخ ۱۲۰ سالهٔ اندیشهٔ آزادیاند که در کف خیابانها، همبسته شدهاند.
معروف است که نبردهای نظامی از نبردهای فکری (فلسفی ـ عقیدتی) بسیار سادهتر هستند. جمهوری اسلامی ۴۳سال بهطور یکجانبه با سرکوبگریِ همهجانبهٔ نظامی ـ دجالگری، بادهای جنایت را از حد بلندترین قلهها گذراند و تا سقف فلک هم رساند. حالا نسلهایی که از این بادهای جنایت ـ دجالیت، نشکستند و نگستند، بالندهتر و تجهیزشده به عصر رسانه و تکثیر آگاهی و اطلاعات، قلههای جنایت ـ دجالیت را درهم میشکنند تا اندیشهٔ آزادی ـ برابری، در یک سفر پرتلاطم تاریخی، به مقصد محبوب و مطلوباش برسد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر