«آیینهٔ سکندر، جام جم است، بنگر
تا بر تو عرضه دارد احوال ملک دارا»
حافظ
خوانش ایران در جام جم
آیا سرنوشتی که جمهوری اسلامی بر سر ایران و ایرانی و منطقه آورده است، از سالهای پیش ـ به قدمت ۴۳سال ـ پیشبینی نشده بود؟
آیا سرنوشت جنگ ضدمیهنی که خمینی آن را عامدانه زمینهچینی کرد و بر سرنوشت دو ملت تحمیل نمود، در چند ماههٔ قبل از وقوع آن، پیشبینی نشده و هشدار داده نشده بود؟
آیا قیامهایی که در این چهار دهه از تعقیب نظام اشغالگر ولایت فقیه دست برنداشتهاند و با هر قیامی، عناصر این نظام را از پیکرهاش جدا میکنند و شکافش را ژرفا و دامنهٔ بیشتری میدهند، در خشت خام چهار دهه پیش، خوانده نشده بود؟
آیا وضعیت نکبتبار سیاسی، اقتصادی، معیشتی، زیستمحیطی و اجتماعی را که نظام ملایان علیه ایران و ایرانی بهبار آورده است، با نگرشی دوراندیشانه و معطوف به ماهیت ضدتاریخی و انحصارطلبانهٔ خمینی و وارثانش، در خشت خام ۴۳سال پیش خوانده نشده بود؟
آیا آزمایش سخت اصلاحات، مدارا و مسالمت در حاکمیتی تمامیتخواه با محوریت ولیفقیه، از فاصلهٔ بهار ۱۳۵۸ تا ۳۰خرداد ۱۳۶۰ با پرداخت سنگینترین بها صورت نگرفت؟
آیا سرنوشت سیاسی و ایدئولوژیک جریانی بهنام چماقداری، لباسشخصی و لمپن ـ پاسدار که در این سالیان و اکنون در قیام جاری در ایران جولان جنایت داده و میدهند، در خشت خام ۴۲سال قبل خوانده و پیشبینی نشده بود؟
آیا در پایان تمام راههای مسالمت، مدارا و شکیبایی در برابر خمینی، قابل پیشبینی نبود که تمام جریانهای سیاسی و نسلهای دهههای ۶۰ و ۷۰ و ۸۰ ـ و حتا ۹۰ ـ لاجرم به ۳۰خرداد در تقدیر با جمهوری اسلامی میرسند؟ آیا قیام شهریور و مهر ۱۴۰۱ مصداق واقعیِ چنین تقدیر ناگزیزی نیست؟
۴۳ سال رهنمود سازمانیافتگی
آیا سرنوشت همین قیامها در یک دههٔ اخیر گواهی نمیدهند که در مبارزه با دیکتاتوری توتالیتاریستی ـ مذهبی، بدون سازماندهی و تشکیلات و کار جمعی و هماهنگ، دو عامل نفوذ و سرکوب توسط دشمن، قیام را ناکام میگذارند؟ از طرفی در یک تجربه و گواهی تاریخی، آیا همین عوامل سازماندهی، تشکیلات، کار جمعی و هماهنگ نبود که مجاهدین خلق و مقاومت ایران را از ۴۲سال پیش تاکنون در توفانیترین سرکوبها، شکنجهها، قتلعامها، بمبارانها، هجرتهای مداوم در دنیا، شیطانسازیهای اهریمنی، پروژههای اطلاعاتی، حراست فیزیکی نمود و سلامت سیاسی بخشید؟ تازه همهٔ این شرایط و سالیان توفانی در وضعیتی جریان داشت که آمریکا و اروپا بهخاطر مماشات با ملایان بر سر منافع اقتصادیشان، چشم بر این سالیان توفانی بسته بودند و یار غار بینالمللی جمهوری اسلامی بودهاند.
این پرسشها چه میگویند؟
این پرسشها به هر مخاطب تاریخشناس و واقعگرا که حقیقتاً دلش برای ایرانی دمکراتیک و آزاد با جدایی دین از دولت و برابری میتپد و ضمیر و ذهنش آغشته به حبوبغضها، رقابتها و جهالتها نشده است، چه میگویند؟
بهنظر میرسد این پرسشها میگویند در فاصلهٔ بهار ۱۳۵۸ تا ۳۰خرداد ۱۳۶۰ چه درسهای گرانبهای سیاسی، تاریخی و تشکیلاتی نهفتهاند که حقیقتاً بزرگترین سرمایههای ملی برای سلسلهٔ نسلها و قیامآفرینان دو دههٔ اخیر هستند. از این رو هرگز اغراقآمیز نخواهد بود اگر با یک نگرش همهجانبهٔ سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و تاریخی، آن ۲سال و ۳ماه، بهعنوان یک رساله و ترم آموزشی، بازخوانی و بازشناسی شود.
طنین صدای یک پیشبینی و یک هشدار تا امروز...
برای داشتن تصویری از خواندن ایران امروز در خشت خام ۴۳سال پیش، به یک گفتار کوتاه از شهید موسی خیابانی در خرداد ۱۳۵۹ بسنده میشود. همانطور که مردم ایران در این سالیان تجربه نمودهاند، شاکلهٔ جمهوری اسلامی را چماقداری، لباسشخصی و لمپن ـ پاسدار در خیابان، در گشت ارشاد، در بازجویی و اتاق شکنجه، در نمایندگی مجلس، در کابینه، در ترورهای خارج کشور و رادیو و تلویزیون تشکیل میدهند. سرنوشت نسل به نسل اینان و کاری که با مردم ایران ــ بهخصوص زنان ــ در این سالیان کردهاند، در تفسیر موسی خیابانی، بهطور قانونمند و دقیق بیان و پیشبینی شده بود. این صدا هنوز شنیده میشود. گفتگوی تلویزیونی، خرداد ۱۳۵۹:
«مسألهٔ چماقداری و رشد آن در این ۱۶ماه به نقطهٔ خطرناکی رسیده است. الآن بهعنوان یک تهدید امنیت اجتماعی ما درآمده است. الآن همین آقایان چماقدار، همین آقایان اوباش جلو دانشگاه را بعضی وقتها قرق میکنند، جلو مردم را میگیرند، هر که را که دلشان بخواهد، بازرسی بدنی میکنند و کیفهای خانمها را میگردند. هر وقت دلشان بخواهد به کتابفروشیها حمله میکنند. بههمین ترتیب که الآن وارد مغازههای کتابفروشی میشوند، چه تأمینی وجود دارد که فردا وارد خانهها نشوند؟ این مسألهیی است که امروز امنیت اجتماعی ما را تهدید میکند. همینطور آینده سیاسی کشور ما را. زیر پوش چماقداری خیلی کارها میتواند صورت بگیرد؛ حتا کودتا. این جریان در روند تکاملیِ خودش میتواند به تروریسم کور خواهد انجامید. ما دقیقاً اطلاع داریم که از این جریان چماقداری یک جریان تروریستی بیرون میآید. الآن ما اطلاع داریم که چطور برخی از این عناصر چماقدار را دارند در گروههای تروریستی متشکل و سازماندهی میکنند. بنابراین این پدیدهیی است که بایستی با آن بهطور جدی برخورد بشود. خطر این مسأله را باید واقعاً درک کرد. آنهایی که از تاریخ گذشته اطلاع دارند، میدانند که من چه میگویم».
استراتژی انقطاع نسلها و موج شیطانسازی علیه نسل ضدارتجاع و شیفتهٔ آزادی
تمام فعالیتهای سانسور، سرکوبگری با لباسشخصی و چماقدار و پاسدار، دروغ و دجالگری، تجاوز به حقوق فردی و اجتماعی، دستگیری، شکنجه و زندان، ترور، اعدام، زنستیزی و خرافیگری که جمهوری اسلامی با بازوهای عقیدتی و سیاسی و اجراییاش از دههٔ ۶۰ تا ۱۴۰۱ انجام داده است، عیناً از ۱۳۵۸ تا ۳۰خرداد ۶۰ همانطور که موسی خیابانی با شناخت ماهیت ارتجاع آخوندی ـ ولایی پیشبینی نمود، انجام میداد. فرقش در این است که تا قبل از ۳۰خرداد نیروهای افشاگر، روشنگر، مصمم و سازمانیافته در میدان مبارزه و رودرویی، مقابل ارتجاع سیاسی ـ مذهبی میایستادند و موج اجتماعی ـ بهخصوص نسل جوان ـ را همراهشان داشتند.
خمینی و داسهای دروگرش در زندانها و خیابانها، تمام همشان بر قطع ارتباط نسل ضدارتجاع و شیفتهٔ آزادی با نسلهای پس از آنها بود. منتها پس از ۳۰خرداد ۶۰ تا ۱۳۷۸، بهعلت جنایات افسارگسیخته و استراتژیک خمینی، تنها همان نسل بود که مقابل ارتجاع، هماوردی و پایداری تمامعیار میکرد. در همین فضای انقطاع نسلها بود که دستگاه تبلیغات ارتجاع آخوندی و همسویان آن، موج شیطانسازی علیه آن نسل شیفته و وفادار به آرمان آزادی را بیشازپیش نمودند و هنوز در هراس از ارتباط نسلهای پسین با آنان، این شیطانسازی را دامن میزنند.
محور مبارزه پس از ۳۰خرداد تا پیوند حافظهٔ عمومی علیه دیکتاتوری
تمام تلاش و دسیسهٔ خمینی این بود که آن موج عظیم اجتماعیِ ضدارتجاع، تسلیمناپذیر، بالنده و جوان را از اثرگذاری بر جامعه و از مقابل حاکمیت ولایت فقیه خارج کند. پشت پردهها و صحنههای جنایات دههٔ ۶۰ توسط خمینی و کارگزارانش این بود. از آن بهبعد تا ۱۸تیر ۱۳۷۸ مبارزه مادی و همهجانبه با ارتجاع آخوندی در زندانهای مملو از مبارزان و مجاهدان، در روشنگریهای جهانی و در نبردهای ارتش آزادیبخش ملی ایران با محوریت مجاهدین خلق بود. در این کشاکش سالیان بین ترقی و ارتجاع، آزادی و دیکتاتوری، برابری و زنستیزی و دمکراسی و تمامیتخواهی، هزاران زن و مرد مبارز و مجاهد از تمام اقشار جامعهٔ ایران، جامهٔ گل سرخ ادبیات بالنده از مشروطهخواهی تاکنون را به بر کردهاند. این گلها که هر یک نمایندگانی در خانه و محله و شهر و روستای ایران داشته و دارند، تبدیل بهخاطرات مجروح و خونین نسل به نسل جامعهٔ ایران در مقابل حاکمیت ولایت فقیه شدند. این خاطرات خونین ملی به موازات ادامهٔ سرکوبگریهای سیاسی، مذهبی و زنستیزیهای جاریِ حکومت ملایان، تبدیل به گسترش آثار این جنایات در حافظهٔ عمومی علیه تمامیت نظام ولایت فقیه گشتند.
سرچشمههای قیامها و مبانیِ تلاقیِ همایون آنها
بروز ناگهانی خشم ۱۸تیر ۱۳۷۸، نمودی از خشمهای فشرده و بههم پیوسته از دههٔ ۶۰ تا آن موقع بود. دی ۹۶ بلوغ آثار این مسیر با شاخص نفی هر دو جناح حاکمیت شد. هیبت خشم آبان ۹۸ هم آثار توأمان فساد سیاسی و طبقاتیِ حاکمیت بر جامعه را با تکیه بر خشمهای فشرده و بههم پیوستهٔ پیشین، منفجر نمود. اکنون در شهریور و مهر ۱۴۰۱ نسلهای چهار دهه ترقیخواهی، آزادیخواهی، برابریطلبی و دمکراسیخواهی بههم رسیدهاند تا در یک تلاقیِ همایون، ایران اشغالشده توسط حاکمیت ولایت فقیه را از بیش از چهار دهه سلطهٔ نکبت و چماق و دینپناهی و دیکتاتوریهای موروثی خلاص کنند.
نقش و سرمایهٔ امروز در خشت خام دیروز
تمام گواهیها و پیشبینیهای موسی خیابانی و هشدارهای نشریهٔ مجاهد در مورد ساختار لمپن ـ چماقدار ـ پاسدار نظام ملایان و نقش آنان در سیاست حاکم بر ایران در این بیش از چهار دهه، موبهمو تعبیر واقعی یافت.
اکنون طنین شعار «مرگ بر دیکتاتور» و «مرگ بر خامنهای» سراسر ایران را فراگرفته است. نسلهای امروز و قیامآفرین که رشته و تاریخچهٔ این شعارها را بگیرند و امتداد دهند، به ریشههایشان در ۵مهر ۱۳۶۰ میرسند که نسل وفادار به آرمان آزادی، شعار «مرگ بر خمینی» را با حماسهیی شگفتانگیز در فضای سربین و خفقان آن سالها طنین اجتماعی داد و خمینی را از ماه به چاه کشید. آن نسل، بهای جاری کردن این شعار را با خون صدها مجاهد در کف خیابانها و شبانههای اعدام در زندانها پرداخت.
ای کاش آن بینش نافذ با پرتوهای انداخته بر ویرانگریهای فکری، سیاسی و ایدئولوژیک نظام ولایت فقیه، از ۴۳سال پیش و سالهای پس از آن دریافته میشد.
بهراستی، آیا پس از ۴۳سال، همگان در تعارض با رژیم ولایت فقیه و سیاستهای چماقداری، لمپنیسم سیاسی، تمامیتخواهی و تجاوز به مبانی حقوقبشر و شیطانسازی، به انتخاب ناگزیز ۳۰خرداد نرسیدهاند؟ آیا ایران امروز و هوشیاری و ضرورت خجستهٔ قیام و انقلاب برای سرنگونی نظام پلید ولایت فقیه، بهطور همهجانبه در خشت خام ۴۳سال پیش خوانده نشده بود؟
بیشک آن بینش نافذ که بر ویرانگریهای ایدئولوژیک و سیاسیِ حاکمیت ولایت فقیه، ۴۳سال پیش آن پرتوهای افشاگر و روشنگر را افکند، هماکنون نیز از بزرگترین سرمایههای پایدار و سازمانیافته برای رقم زدن انقلاب و رنسانس بزرگ اجتماعی در ایرانزمین است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر