مسعود رجوی - تیر و مرداد ۱۳۹۲
نگهبانی از مرزهای جنبش مقاومت در برابر ارتجاع و اپورتونیسم
گفتیم که در برابر این رژیم سستی و ضعف و ذلت نداریم و نباید داشته باشیم. به همین خاطر مسئولیت قشر آگاه و به ویژه پیشتاز است که از مرزهای مقاومت و ایستادگی در برابر ارتجاع و اپورتونیسم نگهبانی کند.
***
مجاهدین در سال ۵۰ دستگیر شدند و به زندان شاه رفتند. در آنجا فهمیدیم که زندانی دست بسته هم مرزهای عبورناپذیری دارد. کارهایی هست که ولو به قیمت جانش باید بکند. مثل دفاع ایدئولوژیک و تمام عیار در دادگاههای علنی. کارهایی هم هست که به هر قیمت نباید بکند. مخصوصا ندامت، برائت و ابراز تنفر از آرمان و سازمانش و هر گونه همکاری و رابطه مستقیم و غیرمستقیم با جاسوسان و عوامل و مزدوران و هم خطان رژیم.
اینها مرزهایی است که با رنج و خون، استوار شده و در هم شکستن آنها به فنای خودمان و بقای دشمن می انجامد. کسانی که می خواهند قبح در هم شکستن این مرزهای خونین را فرو بریزند، بدون شک ریگی به کفش دارند و در خدمت دشمن هستند. زیرا قبل از هر کس، این دشمن است که می خواهد قبح این چیزها را فرو بریزد.
این همان مرزهایی است که دجال و جلاد و دژخیم، از شکسته شدن آنها قهقهه سر می دهند. آن گاه دشمن،آن کسان را به هزار و یک شیوه، استقبال و استمالت و پشتیبانی و حلوا حلوا می کند. در قدم اول، برای این که واکنش آنها را بسنجد. اگر نوازش دشمن و دست کشیدن او، به سر و گوش خود را پذیرفتند قدم بعدی را برمی دارد، مگر آن که مانند بازجوییهایی که بارها و بارها در زمان شاه و شیخ دیده و شنیده ایم از ابتدا و از قدم اول دست رد به سینه اش بخورد و با پاسخ و واکنشی قاطع یا درخور روبرو شود. اما اگر کسی تحت فشار و اجبار ضعفی نشان داده و ناخواسته قبحی را فرو ریخته، حسابش جداست و باید در اسرع وقت از آن دست بشوید و آن را با رفقایش در میان بگذارد تا در این زمینه کمک کار او باشد. به همین خاطر در سال ۸۸،اول از از همه درباره زندانیان خودمان در سلسله آموزش برای نسل جوان در داخل کشور، نوشتم: «برای این که حساب همه چیز برای مردم ایران روشن باشد، بگویم که وقتی از زندانیان سیاسی مجاهدین صحبت می کنیم، به خصوص آنان که در اشرف هستند،چه آنان که چه آنان که مقاومت کرده اند، چه آنان که به تصادف جان به در برده اند و چه شماری که کم و کسری داشته و در زیر شکنجه یا در برابر جوخه اعدام، نقطه ضعف داشته اند، هم در بدو ورود و هم در نشستی انتقادی و عملیات جاری بی محابا صداقت پیشه می کنند و هر آنچه را که حتی از ترس یا تشویش برابر مرگ در ذهنشان هم گذشت برای همرزمانشان، در جمع بر روی دایره می ریزند.
فراتر از بزرگداشت قهرمانان و یاران مقاوم، هدف از این صداقت بی منتها، تجدید عهد با خلق اسیر و در زنجیر، برای جبران کردن کمیها و کاستیها و ضعفهاست. رو به جلو است،نه رو به عقب. بالا کشیدن و فرا رفتن و رستن از بندهای روحی و روانی است که از زندان خمینی و خاطرات دردناکش بر دست و پایشان پیچیده است و نه صرفا یک انتقاد از خود صوری و سطحی.
شاخص این است که در تشعشع این صداقت شگفت و بیکران در جمع یاران، شنوندگان نه فقط سر تعظیم و تکریم فرود می آورند بلکه راه مقابله و در هم شکستن کابوس خمینی و راه غلبه و مسخر کردن آثار او را هم در گرههای کوری که دژخیمان خمینی، در اعماق به ذهن و ضمیر ایجاد کرده اند می آموزند.
در برابر آن آسیب ناپذیر می شوند. در یک کلام، نه فقط تتمه آثار آن کابوس خون سرشته را از خود می زدایند، بلکه مهمتر از این ده بار و صدبار و هزار بار بیشتر، جنگاور می شوند و از شیب نزولی و از انفعال و پاسیویسم و بریدگی و روی آوردن به معیشت و زندگی که مطلوب خمینی و دژخیمانش بوده، فاصله می گیرند. تقدیر کور و خود به خودی این چنین با «جهاد اکبر» و صدق و فدای مجاهدی، مغلوب و محو و نابود می شود....
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر