۶ـ آخر بهطور خودبهخودی آدمی، خیلی مفتخور و یک جانبهگراست. میخواهد قیمت ندهد. اگر پیروزی سهل و آسان بهدست بیاورد، پایش سفت میشود. اما وای به وقتی که آن روی دیگر سکه آزمایش فرا برسد. بهقول قرآن: خدا را بر یک جانب میپرستد. اگر برایش خیر و مثبت و منفعت داشته باشد، اطمینان و اعتمادش به خدا زیاد میشود (سازمان و مقاومت که جای خود دارد!) اما اگر با ضربه یا فتنه و مسأله و مشکلی مواجه شود، بهجای اینکه بلند شود و خود را بتکاند، بهجای اینکه خود را بهجلو پرتاب کند و در دریای مشکلات شیرجه بزند، پشت میکند و خسرالدنیا والاخره میشود. این است آن زیانکاری بزرگ. وَمِنَ النَّاسِ مَن یَعْبُدُ اللَّهَ عَلَی حَرْفٍ فَإِنْ أَصَابَهُ خَیْر اطْمَأَنَّ بِهِ وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَه انقَلَبَ عَلَی وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْیَا وَالْآخِرَهَ ذَلِکَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِینُ (الحج۱۱)
۷ـ آیات آخرین همان سوره فجر را هم ببینید. قرآن، امتحانهای بنی بشر را بهروشنی جمع میزند. در روزی که عمر این دنیای ما بهسر میآید، در روز بازپسین و روز حساب: یکی رهسپار جهنم میشود و دیگری به بهشت پر میگشاید و جاودانه میشود. ـ یکی حسرتزده و زیانکار آرزو میکند که کاش در زندگی خود دستمایه و سرمایهیی از صدق و فدا برای امروز فرستاده بود. … دیگری، در صف انسانهای یگانهشده و عاری از تناقض، که در آزمایش زندگی رستگار شدهاند، این پیام را دریافت میکند: یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ. ارْجِعِی إِلَی رَبِّکِ رَاضِیَهً مَّرْضِیَّهً. فَادْخُلِی فِی عِبَادِی. وَادْخُلِی جَنَّتِی.
۸ـ ۲۶سال پیش در سال۶۰، نمیدانم که هر یک از شما چند سال داشتید. اما برای اطلاعتان خیلی لازم میبینم که بدانید: خمینی در اردیبهشت سال۶۰، چهل روز قبل از ۳۰خرداد خطاب به مجاهدین گفت: «من اگر در هزار احتمال، یک احتمال میدادم که شما دست بردارید از آن کارهایی که میخواهید انجام بدهید، حاضر بودم با شما تفاهم کنم…» داستان این بود که پس از تظاهرات بزرگ مادران در تهران برای اعتراض به سرکوب و کشتار فرزندانشان که رژیم را لرزاند، خمینی که خودش را برای یکپایه کردن رژیمش آماده میکرد تا خفقان و سرکوب بدون شکاف را حاکم کند، ادعا میکرد که اینها (یعنی مجاهدین) توطئه میکنند و سلاح دارند و چهها و چهها و کذا و کذا… متقابلاًًً، ما در نشریه مجاهد که آن زمان بیش از ۶۰۰هزار تیراژ داشت، در یک موضعگیری مشروح، بهطور رسمی و محترمانه حرفهای او را که عیناً مشابه همین یاوهها و دروغهای کنونی رژیم بود، با توضیحات کافی رد کردیم و نوشتیم که خواهان خشونت و خونریزی نبوده و نیستیم و در عین اینکه به قانون اساسی تو رأی ندادهایم و با آن مخالفیم، اما سلاح نمیکشیم و به همین قانون التزام داریم، لاکن از حقوق و آزادیهای دموکراتیک مردممان که محصول انقلاب ضدسلطنتی است نمیتوانیم صرفنظر کنیم و به نوع جدیدی از استبداد و انحصارطلبی تن بدهیم. اگر هم مشکل تو سلاحهای ماست که از زمان شاه و از زمان سقوط او بهجا مانده، اعلام کردیم که دفاترمان غیرمسلح است. وانگهی بهرغم این همه کشته و شکنجه شده، حتی یک گلوله هم شلیک نکردیم. بااین همه بگذار همراه با هوادارانمان نزد شخص خودت بیاییم و حرفهایمان را بزنیم. خواستهای خلقمان را بگوییم و تمامی سلاحهایمان را هم به تو میدهیم. آنچنانکه مردم ایران در همان زمان دیدند و شنیدند، یکی دو روز بعد خمینی که تصمیمش را برای یکپایه کردن رژیم و سرکوب همه نیروهای مخالف گرفته بود، در رادیو و تلویزیون رژیم همین جواب را که یادآوری کردم به ما داد و اضافه کرد که لازم نیست شما اینطوری که میگویید پیش من بیایید «من میآیم خدمتتان»! شیطان پلید و مجسم که دستور قتلعام مجاهدین را داد، چه خوب مجاهدین را شناخته بود که در هزار احتمال یک احتمال هم برای تفاهم با خواستهای شیطانی او ندارند! پس اینکه خمینی گفت «در هزار احتمال، یک احتمال» هم برای کوتاهآمدن مجاهدین از آزادی و اصول آرمانیشان نمیبیند، همان برگ سرفرازی و سرمایه تاریخی و اُخروی مجاهدین است. بهشرط اینکه مثل ۲۶سال گذشته بتوانیم قیمت حفظ و نگهداری چنین سرمایهیی را بدهیم.
ادامه دارد...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر