کندوکاو در چند تحلیل
سفر آقای مایک پنس به اشرف۳ و سخنرانی حمایتآمیز وی از راهحل نجات ایران با شاخص نه شاه ــ نه شیخ، واکنشهایی را در بین برخی ایرانیان برانگیخت که شاید بتوان توصیف آن را با عبارت تاریخی و معروف «کار، کار انگلیسیهاست» مقایسه نمود.
یکی از این واکنشها که محور یک تحلیل را به خود اختصاص داده است، میگوید «آمریکا میخواهد مثل طالبان، در ایران هم حکومت دلخواه خودش را سر کار بیاورد»!
یکی دیگر هم که به موازات همین واکنش است، تحلیل میکند که «زد و بندهای بسیاری در پشتپرده صورت گرفته تا مایک پنس به اشرف۳ بیاید».
یکی دیگر از این تحلیلها بر این محور استوار شده است که «دولتمردان آمریکا همیشه خواستار حکومتی شیعی در ایران بودهاند؛ به همین خاطر هم ترجیح دادهاند با رفتن جمهوری اسلامی، یک حکومت شیعیِ دیگر مثل مجاهدین را سر کار بیاورند»! در تکمیل این تحلیل، تأکید شده است که «هم مایک پمپئو و هم مایک پنس افرادی مذهبی هستند و یکی از دلایل حمایتشان از مجاهدین، همین است». سپس نتیجهگیری شده است که «مجاهدین بهترین تأمینکنندگان منافع آمریکا برای آینده ایران در نظر گرفته شدهاند»!
دلالتها و نتایج معالفارق
اکنون فصلمشترک هر ۳تحلیل و پیشبینیهای فوق، بسیار جالبتر از خود این تحلیلها است و آن اینکه «خدا میداند مجاهدین چقدر پول باید به اینها داده باشند که اینقدر برایشان مایه بگذارند»!
قبل از اینکه به مضمون اصلی این مقاله بپردازیم، دقت کنید که هر ۳تحلیل با نتیجهگیریِ از آنها چقدر نامتجانس، متناقض، ناهماهنگ، غیرعقلایی، غیرمنطقی و در یککلام غیرسیاسی هستند.
بنا بر ۳تحلیل فوق، تصمیم به تغییر، نیازمندی به تغییر و رهبری تغییر در ایران نزد آمریکاییها است ولی پرداخت هزینههای کلان این تغییر و سمتوسو دادن به آن، نزد مجاهدین و کار مجاهدین است! چاشنی همراه این تحلیل هم این است که این انبوه وکلا، دانشمندان، پارلمانترها و سیاستمداران غیرایرانی که از مجاهدین حمایت میکنند، حقوقبگیران مجاهدین هستند!
بهنظر شما آدم عاقلی یا گروه عاقلی در دنیای سیاست پیدا میشود که «تغییر در ایران را سمتوسو بدهد»، «کارهایش را هماهنگ کند» و «هزینه و پول کلانش را بدهد» ولی رهبریِ تغییر در ایران را به آمریکاییها بسپرد؟
هر ایرانی که لااقل ۵۰سال عمر کرده باشد، یقین دارد که رضا پهلوی که وارث اموال و پول سر به فلک زدهٔ پدرش است، هزاران برابر مجاهدین پول داشته و دارد. پس چرا در این ۴۰سال یکبار دست توی حسابهای نجومیِ بانکیاش نکرده که صد برابر مجاهدین، حمایت و حضور شخصیتهای آمریکایی و اروپایی در حمایت از خاندان و گذشتهٔ پدر و پدربزرگش و یا برنامهاش داشته باشد؟
اعتبار سیاسی؛ حجم پول یا پرداخت بها؟
هر انسان دارای مشاعر حتی متوسط سیاسی درک میکند که در دنیای جدیِ سیاست، هیچ فرد یا گروهی با پول نمیتواند کسب اعتبار کند. اگر چنین بود، پس چرا خمینی و وارثانش که سرمایههای سر به فلک کشیدهٔ ایران را در ید خود داشته و دارند، منفورترین حاکمیت سیاسی در داخل ایران و در نزد اکثریت سیاستمداران دنیا هستند؟ اگر چنین بود، شاه چرا اقیانوس پولش را جلو آمریکاییها و اروپاییها و گردانندگان کنفرانس گوادلوپ جاری نکرد که سقوط نکند؟
واقعیتی ۳وجهی در صحنهٔ سیاسیِ امروز ایران[۳پاسخ به یک پرسش]
بهراستی اصل موضوع چیست؟ بهنظر میرسد این ۳پاسخ، نشانیِ همهجانبهیی را از یک واقعیت ۳وجهی در صحنهٔ سیاسیِ امروز ایران نمایان میکنند:
۱ ـ دریچهٔ سیاسی برخی نگرشها بسیار تنگ مانده است و جز از منظر چشموهمچشمی به واقعیتهای مبارزهیی تمامعیار برای سرنگونی مهیبترین دیکتاتوری تاریخ ایران نمینگرند. از اینرو توان درک قانونمندیهای یک مبارزهٔ حرفهیی و همهجانبه برایشان ثقیل است.
۲ ـ آثار زهرآگین یک عمر سلطهٔ استعمار و دیکتاتوری و وادادگیِ سیاسی در مقابل استعمار و دیکتاتوری، باعث شده است که هنوز سیاست در ایران به آن درجه از کلاس بالای اشعار مکفی نرسیده باشد که حقیقتاً سیاست گورزاد «کار، کار انگلیسیهاست» را بهکناری بگذارد، سر پای خود بایستد و به ارادهٔ ملی، انسانی و قدرت بیشکست فدا و نثار همهچیز خود در راه استقلال و آزادی و برابری پی ببرد.
۳ ـ در ورای هر گرایش و تمایل گروهی، واقعیت ۵۰سال گذشته در ایران اثبات کرده است که مجاهدین خلق هیچ سودایی جز آزادی و برابری و دمکراسی برای ایران نخواستهاند و نمیخواهند. اینان هر چه در توان جسمی، روحی، شخصی، خانوادگی، گروهی و سازمانی داشتهاند، به هر میزان و ضرورتی که تشخیص دادهاند، چه در داخل ایران و چه در خارج کشور و در ۵قارهٔ دنیا، نثار تحقق این خواستهها نمودهاند. آنچه اینان را پس از ۵۰سال زندگییی چنین، به جامعهٔ امروز ایران معرفی میکند نه اعتقادات سازمانی، نه باورهای مذهبی و نه حجاب زنانشان است، بلکه میزان فدا و نثاری است که در راه محصول ایمان و یقینشان به آرمان آزادی پرداخته و میپردازند.
مسؤلیتپذیریِ نوین در ایران ۱۴۰۱
بنابراین بهنظر میرسد درک محضر فدای بیکران همهچیزِ هر شخص و گروه مبارز در صحنهٔ سیاسی این دنیا، سقفی از اشعار سیاسی و تاریخی میطلبد که هرگز تراز سیاستبازی و معاملهگری و زدوبند رایج نیست. بیشک اگر چنین برگی در صفحه سیاسیِ ایران امروز ورق بخورد، مردمکان بصیرت به روی واقعیتهای پر از غبار دیرینهسالهای متمادی گشوده خواهد شد و ایران و ایرانی درمییابد که میتواند بر روی پای خود بایستد و معادلهٔ سیاسی بین صاحبان منافع دنیا را بهنفع منافع ملی میهن و مردم خود پاسخ دهد. آیا چنین انتظاری از متعهدین به نفی نظام ولایت فقیه، مشق فوری و مسؤلیتپذیریِ نوین در صحنهٔ ایران ۱۴۰۱ نیست؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر