ابعاد حقیقت مقاومت مجاهدین از اسطوره فراتر رفته و همچون سرمایه ای فراموش ناپذیر تا ابد بر تارک تاریخ ایران و مبارزات انقلابی تاریخ جهان جای گرفته است
۳۰ خرداد ۱۳۶۱ (نخستین سالگرد ۳۰خرداد)
آینده از آن ماست
برای یک ایران آزاد و مستقل، هیچ آلترناتیو و راهحل دیگری جز شورای ملی مقاومت میسرنیست
این دستاورد خونها، شکنجهها و مرارتها و رنجهای بی حد و مرزی است که در صعبترین شرایط ممکن در تاریخ ایران رایت شرف و افتخار یک میهن و یک خلق و یک مکتب را بر دوش کشیده است
از شبانگاه ۳۰خرداد، عصر ”اعدام ها ”آغاز شد. خمینی ناگزیر چهرهی واقعی خود را عیان ساخت و دنیا به عیان دید که آنکس که نام ”ابراهیم زمان ”، ”رهبر و امید مستضعفان جهان ”، ”نایب امام زمان ”، ”انقلابیترین مرد جهان ”و ”امام مسلمانان ”بر خود نهاده، بواقع جز یک رذل حقیر و بیمقدار نیست که در ۸۲ سالگی شهوت جاه و قدرت، هنوز آنقدر در او تنوره میکشد که با هر پلیدی و خیانت و رسوایی حتی از اعدام حاملگان و تجاوز به نوباوگان نیز در نمیگذرد. راستی چند تن از دیکتاتورهای مشهور تاریخ، ”شقاوت“را به این مرحله رساندهاند؟
آری این جانی پلید که به راستی در تمام تاریخ معاصر جهان، کم نظیر است با انحصار قدرت روحانی و قدرت سیاسی در دستهای خود با دو خصیصهٔ ”شقاوت ”و ”دجالگری“ممتاز میشود و از هر حیث سر آمد اقران است.
... .
وای بر فریبکاران! وای بر سنگدلان (فویل للقا سیه قلوبهم)
آنقدر که همهی دیکتاتورهای نظامی معمولی، در برابر او به خانه شاگردان بیتجربهای میمانند که هنوز بایستی سالیان سال در محضر ”مرجع رذالت ”، فقه و اصول!خمینی را بیاموزند. او (خمینی) همانهایی را که شاه میکشت و شکنجه میکرد، هزاران بار بیشتر میکشد و شکنجه میدهد و تازه مدعی پیکار با امپریالیسم نیز هست!عملاً در هر کجا ارتجاع و میلیتاریسم را تقویت میکند و تازه مدعی صدور انقلاب نیز هست!
هم منابع ملی و هم ارزشها و فرهنگ و سنن ترقیخواهانهی ملی را به بیسابقهترین صورت ممکن به باد تاراج میدهد و هم از استقلال و آزادی ایران سخن میگوید! و سرانجام بهنام ”اسلام ”و بهنام ”انقلاب ”، هم اعتبار اسلام و هم اعتبار انقلاب را از اساس به خبث طینت ناپاک خود آلوده و ملوث میسازد. آری، پس از خمینی، ما باید سالیان سال چه در سطح ملی و چه در ابعاد جهانی حتی حریم ”کلمات“را از لوث تاثیرات او شستشو دهیم ! راستی در کجای جهان و در کدامیک از انقلابات دیدهاید که فرد اول و رهبر اول یک انقلاب (و نه افراد و نسلهای بعدی) تا این حد فاسد و تیره دل باشند و تا این حد در همان ماهها و سالهای اول انقلابشان بر روی مردم خود ”تیغ“بکشند و تا این حد غرقه در دریای ظلمات باشند؟
آیا این همه نشان آن نیست که خمینی نه صاحب، نه وارث و نه انگیزاننده و نه راهبر انقلاب، بلکه حقیقتاً سارقی دیو صفت بود که یک چند برای ربودن رهبری و اطفاء آتش شهوت جاه و مقام، خرقهی ریایی زهد بر تن کرد؟! والا کدام دلی است که حتی باندازهی خردلی در مسیر انقلاب سوخته و رنج برده باشد ولی از پرپر شدن این همه گلهای انقلاب، خم به ابرو نیاورد؟ لهم قلوب لایفقهون بها ”دلهایی دارند که با آن هیچ در نمییابند... “والا کدام سری است که حتی به اندازهی سر سوزنی، شور خدا و خلق و انقلاب داشته باشد ولی در برابر این همه نارضایتی و خشم خلق و خالق هیچ نشنود و نبیند؟
...
اما آیا ما فقط با شخص خمینی در جنگیم؟ و آیا این تنها خصوصیات بسیار رذیلانهی فرد اوست که این همه مسائل آفریده؟ بدون تردید سردمداری شخص خمینی در همهی مصائب امروز ایران جای خاص خود را دارد. لیکن ابعاد حقیقی مشکلات ما بسی فراتر از آنست که با رذالتهای فرد خمینی قابل تفسیر باشد. چرا که ما نه با خمینی بلکه فیالواقع با ”لجنزار یک تاریخ“چنگ در چنگیم.
.....
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر