پرواز تاریخساز رهبرمقاومت مسعود رجوی
قسمتهایی از پیام تودیع رهبرمقاومت بههنگام ترک فرانسه
«من فردا از اینجا، از فرانسه، خواهم رفت. البته اینسفری است فوقالعاده خطیر و سرنوشتساز، پر از خطر، خطرهای مختلف. قرار بود ۷-۸-۱۰روز پیش بروم.
اما نشد، یعنی نگذاشتند. چندروزی خودم را بهمثابه گروگانی یافته بودم اما بههرحال فردا خواهم رفت.
اگر بپرسید برای چه میروی، در یککلام میگویم که برفروزم آتشها بر کوهستانها.
و اگر بپرسید که فکرش را کردی که آنجا چه بر سرت خواهد آمد، خواهم گفت که ما چه مجاهدین و چه شورا، تا جایی که میفهمیدیم و میتوانستیم بفهمیم، فکرش را کردیم.
ولی مگر میشه همیشه فکر همهچیز را کرد. مگر شرایط ما و انقلابیون، شرایط عادی است. تا آنجاییکه من بهیاد دارم، در نقاط عطف در سر بزنگاههای خطیر و تاریخی همیشه اینطور بود، شب سیخرداد اینطور بود، شب پرواز به پاریس همینطور بود و خیلی شبها و روزهای دیگر.
ما در کشاکشیم با مهیبترین نیروی ارتجاعی افسارگسیخته تاریخ ایران، با خمینی. ایناز نظر داخلی. از نظر بینالمللی هم وقتی که ما شروع کردیم، در شرق و غرب عالم هیچکس با ما نبود و هیچکس انقلاب و قیام جدیدی را بر مردم ایران روا نمیدید. هیچکس خواستار دگرگونی بنیادی در میهن بهخونتپیده ما نبود و اینخواست خلق و اراده شهدا و اسرا و رزمندگان مجاهدخلق بود که سرانجام برشورید. بله هیچکس نبود و چه بسا که حالا هم نباشد پس، از ما چی برمیاید.
اینکه کار فردا را به پسفردا محول نکنیم. اینکه دیگر نباید اعدام و تیرباران و درد و رنج اسیران را بیشتر از این ، تا کجا و تا چقدر میشود هرروز شاهد خونریزیهای جدیدی ازجانب دژخیم بود. و شما شاهد هستید که اینکتاب، هرروز و هرهفته و هرماه و هرسال قطورتر میشود.
بله هرکجا شمع بلا افروختند صدهزاران جان عاشق سوختند
عاشقانی کز درون خانهاند شمع روی یار را پروانهاند.
شمع روی ایران و ایرانی و شمع پرفروغ رهایی و استقلال ملی و حاکمیت مردمی را. از اول هم بهپاریس نیامده بودیم برای وقتگذرانی و برای بازیهای سیاسی و نه برای استراحت و نه برای جانبهدربردن.
اگر اینطور بود، اینروزها دشمن ضدبشری اینقدر با عناد و پیگیری، دنبال مسأله استرداد و اخراج من نبود.
ازطرفدیگر منهم بهعنوان نخستین مسئول مقاومت پرخون یکخلق درزنجیر، نه میتوانم و نه باید در اینجا چنانکه مطلوب دشمن است و برایش اعمال فشار میکنه، سکوت و یا بیطرفی پیشه کنم...
ببینید حرفزدن از استقلال و آزادی خیلی ساده است. اما پرداخت تاوانش خیلی مشکل است. معروف است که اشیاء را به ضدشان میشناسند. این ، یکشناخت عمیق است.
یعنی اگر شناخت صوری را کنار بزنیم ، در یکشناسایی عمیق، اشیاء را بهضدشان میشناسند. پس، آزادیخواه واقعی را از کجا میشود شناخت ؟ ازنوع رابطهیی که با اضداد آزادی تنظیم میکند.
اما اگر بایستیم ، اگر مقاومت کنیم ، علاوه بر کشتهها و اسرایی که باید بدهید، آنوقت دهها و صدها مارک از توتالیتر و انحصارطلب تا غیردموکراتیک و وابسته و امثالهم بایستی که نوشجان کنید.
شگفتا چهکسی بود که از کاندیداتوری ریاستجمهوری رژیمخمینی بهخاطر بایکوت ولایتفقیه گذشت؟ غیر از مجاهدین؟ چهکسی پرچم مرگ بر خمینی را برافراشت؟
چهکسی فتنه لیبرال-ارتجاع را کور کرد وقتی که سایرین درجا میزدند و بهعقب میرفتند؟
چهکسی در هرکجای اینکشور و اینمیهن از تهران تا اقصینقاط کردستان وقتی که حقی از کسی تضییع میشد، پرچم حقطلبی برمیافراشت، از زنهایی که میخواستند آنها را بهزور وادار به حجاب اجباری بکنند تا آلونکنشین و اقلیتهای مذهبی؟
وقتی خمینی علیه مطبوعات، تاختوتازش را شروع کرد ، چهکسی سینه سپر کرد؟
که بود که بهدفاع از حقوق زنان برخاست؟
اما همه اینها پرداخت بهای سنگینی را طلب میکرد و ما آنرا پرداختیم. بهبهای خون و شکنجه و جنگاعصاب روزمره. و باقیات و صالحاتش را مردم ایران، دیر یا زود درک خواهند کرد.
کافی نبود که بگوییم خمینی را نمیخواهیم. در دوران مبارزات افشاگرانه سیاسی، خمینی را بهقدر کافی افشا کرده بودیم.
روز سیخرداد نقطهعطف بود، مرزبندی همگان با خمینی بود. کار بسیار لازمی بود اما کافی نبود.
علاوهبراینها اینکار عظیم ایدئولوژیکی و تاریخی، سرانجام در سالگذشته در تمامی سال۶۴ بهداخل مجاهدین، سازمان محوری و پیشتاز انقلاب نوین ایران هم راه برد و بهیک انقلاب عظیم درونی منجر شد.
صفوف ما را بسا پاکیزهتر و تصفیهتر کرد و مطهرتر و پولادینتر، بههیچوجه مبالغه نمیکنم.
ما دراینمدت، حافظ حرمت کلمات بودیم. کلمات پاکیزه مقاومت و خلق و فدا و انقلاب و شهادت، آن هم در صعبترین شرایط تاریخی ایران. باور کنید از شرایط حمله مغول سختتر بود ، چون آن، حمله خارجی بود. در شرایطی که همهچیز زیر علامت سؤال رفته بود، خمینیگزیدگی، بسا فراتر از مارگزیدگی و اژدهاگزیدگی، همهچیز را مسموم کرده بود.
عجب ابتلاء تاریخی و عظیمی بود و خوشا بهحال تکتک کسانی که از زیر اینآزمایش عظیم تاریخی و ازیادنرفتنی، سرفراز و پیروز و سربلند بیرونآمدند. البته بهایش سنگین بود. باید مورد بسا تاختوتازها واقع میشدیم.
توضیحات مفصلش بماند برای آینده.
یادتان هست چه کسها و چه ناکسها در فرنگ دموکرات شدند و فخر دموکراتیزم و آزادیخواهی بهپاکباختگان میدان فدا و آزادی فروختند ؟
به مجاهدین پز دموکراسی دادند ، مستقیم یا منغیرمستقیم دستدردست دشمن نه، مشغول پرپرکردن پروبال فرشتهی خونینبال آزادی بودند...
در اینمرزبندیها البته ما در یکمورد هم حتی شروعکننده نبودیم هیچ تضاد و اختلافی را قبلاز وقت و ناگفته بهش نپرداختیم.
من شخصاً بارها و بارها درطول اینپنج سالاز عکسالعملهای مشروع و برحق مجاهدین حتی جلوگیری کردم که مبادا ما تندروی و افراط بکنیم.
اما وقتی که کسی هلمنمبارز طلبید، وقتی که حجت تمام شد، وقتی دیگر وظیفه ایجاب کرد، یکلحظه هم درنگ نکردیم ، هر که بود ، یا از او خداحافظی کردیم یا بیمحابا بهافشایش پرداختیم، بهخاطر خلق، والا اگر دنبال مصالح پراگماتیک خودمان بودیم،
همانبهتر که با اما و اگر و کجدارومریز طوری و یکطوری کنار میآمدیم و چهکسی نمیخواست با مجاهدین کنار بیاید؟ همه.
گفتم ما علاوه بر مبارزه پربار و خونین در داخل کشور، یککار عظیم سیاسی را در اینپنج سالبهپیش بردیم، یککار تاریخی. شاخص اینکار، شورای ملی مقاومت و تاریخچهاش، بهعنوان یکبدیل و آلترناتیو تثبیت شده.
تاریخچه اینشورا، تاریخچه مرزبندی بین جنبش و ضدجنبش است. تاریخچه انسجام نیروهای جبهه خلق است. تاریخچه بینظیر وحدت و ارتقاء است. بازهم تاریخ بهیاد خواهد داشت. پس بههنـگام خداحافظی با شما فقط اجازه بدید بهعنوان مسئول مقاومت، مقاومتی با اینابعاد، مقاومتی بینظیر که بهحق، درخشانترین مقاومت مردمی تاریخ معاصر ما است،
سوگند بخورم که دراینمدت همهچیز را تحمل کردیم. ذرهیی از منافع ملی و میهنیمان نگذشتیم.
در مقابل انبوه توطئهها ایستادگی کردیم اما هیچ ساختوپاختی نکردیم.
سوگند بخورم که آگاهانه و عالماً و عامداً به وحدت صوری تن ندادیم، از آننوع که خمینی میخواست، ازنوع ”همه با هم“ نه. فایدهاش چی بود؟ اگر منهم اینجا مینشستم و بههمه لبخند میزدم ، برای تصاحب هر چه سریعتر قدرت. ایناز مجاهدخلق شایسته نبود.
هرچه توانستند بهپروپای ما پیچیدند، لگد زدند، مارک زدند.
از چهکسی گله میکنه؟ خوب ما خودمان خواسته بودیم.
هر کسی طاووس خواهد، هر کسی طاووس آزادی و استقلال میخواهد، رنجش را هم باید تقبل بکند. خودمان خواسته بودیم مگرنه؟
حتی چندبار در پیامهای مختلف، من خواستم بیشتر بتازید، بازهم بیشتر، ببینیم چه میشود، اگر قرار است ما ازبین برویم، بگذار همینجا گورمان باشد و اگر نه، بگذار مرزها روشن شود.
یکدستاورد عظیم و تاریخی دیگر، شکستن دگم طلسم جنگطلبی خمینی بود و برافراشتن پرچم صلح عادلانه، چیزی که ما همیشه بر آنافتخار میکنیم.
امروز وقتی مردم ایران از خرد و کلان در مقابل نعره جنگ بهتنگ آمدند، وقتی کارد بهاستخوان رسیده، وقتی جانشان بهلبشان رسیده، وقتی جوانها را خانواده قایم میکنند که خمینی اونها را بهزور نبرد ، وقتی دستهدسته از توی خیابانها دستگیر میکنه و مانند گوشت دمتوپ بهجبههها میفرسته ، صحت موضعگیری ما بازهم بیشتر و بیشتر اثبات میشود. بس نیست؟
بس نیست اینهمه تلفات جانی و مالی و خسارت در هر دو کشور؟ مگر خمینی بهفکر صلح است؟ خمینی بهفکر جان مردم است ؟
نه، اون بلای جان مردم است. اینوظیفه ما بود و هست که بر اساس طرح صلح شورای ملی مقاومت، طومار جنگ رو درهم بپیچیم.
گفتم که اشیاء بهضدشون شناخته میشوند، پس دمزدن از صلح فقط کافی نیست. باید سرچشمه جنگ را کور کرد، یعنی خمینی رو با یکاقدام عملی، اینسفر در یکبعد خودش، پاسخی است بهایننیاز سیاسی تاریخی. بهقول مجاهدین یکسفر عاشوراگونه و عاشورایی دیگری است، یکسفر عاشورایی دیگر است و ما عزممان جزم است که بازهم مقاومت انقلابی را وارد یککوره دیگری کنیم.
میخواهم تأکید بکنم اگر فعالیتهای بیناللملی گذشته ما نبود ، اگر حمایتهای گسترده جهانی نبود، اگر مقاومت ایران اینچنین در سطح داخلی و سراسر جهان شناختهشده نبود، اینقضایا ممکن بود خیلی زودتر اتفاق بیافتد ، ممکن که نه، قطعاً ، ممکن بود که کار به قربانیکردن هم بکشد.
اونهایی که مفهوم دیپلوماسی انقلابی ما را نمیفهمیدند و چنین روزهایی را پیشبینی نمیتوانستند بکنند، یکبار دیگر بور شدند.
خوشبختانه ما اینپیشبینیها را بهموقع کرده بودیم.
بنابراین دربرابر اینهمه شرایط فوقالعاده بغرنج و پیچیده با انبوهی از فشار و جنگاعصاب مات نشدیم و راه خودمان را پیدا کردیم.
شنیدم حتی گفته شده بود که آنقدر زیر منگنخواهیم گذاشت که خودشان بروند. و منهم در مقابل، چنانکه شاید شنیده باشید گفتم:
«اگر هم بسوزانید و خاکستر بکنید... بازهم فریاد خواهیم زد: ”مرگ بر خمینی“».
بهخدا قسم اگر کسی اینمرزبندی را تقویت نکند، اگر اینمرزبندی را تقویت نکند، اگر اینمرزبندی را تعمیق نکند، اگر روشن نکند، اگر بهش مؤمن، اگر بهآنوفادار نباشد، هیچ، هیچ از درد و رنج مردم درک نکرده. آخر چرا آقا؟ شما چکارهاید؟
گوشه خیابان قدم میزنید، سوت میزنید، نشستید توی قهوهخانه.
بنده نمیدانم سازمان چیچیهای مترقی هستم، بنده کارگران فلان هستم، بنده وطنپرستان فلان هستم. خوب چکار میکنی؟ هیچ، کارم ایناست که بگویم آنهایی که با خمینی جنگیدهاند، اشتباه کردهاند.
شرایط آماده نبود، اون یکی میگوید باید رفت اون مردم را آگاه کرد. آخه یکخورده از ایندرد و رنج حس بکنید. جنگ است، یکمیلیون نفر کشته و مجروح شدهاند، میفهمی یا نه؟
خانوادهیی نیست که عزادار نباشد، میفهمید یا نه؟
در هیچ مقطع تاریخ ایران فحشا اینقدر گسترش نیافته یا نه.
کسی نخواسته، نه شورای ملی مقاومت نه مجاهدین، که با آنها مخالف نباشید که با آنها ناسازگار نباشید که انتقاد نکنید که دشنام ندهید. نه، ولی بهجای یکسنگ یا در ازای یکسنگ که به سر ما بزنید، لطفا کلوخی هم به پای خمینی بزنید.
این برای خودتان هم خوبه، خودتان تازه خواهید فهیمد که کسانی که راههای پرفرازونشیبتر را درنوردیده و بازگشودهاند، چه کشیدهاند. و با چه مشکلات و مخاطراتی روبرو بودهاند. هرچه میخواهید به مجاهدین دشنام بدهید، نقد کنید، تحلیل کنید، بزنید، ازجمله خود من، هرچه میخواهید.
اما یادتان باشد که یکروز تاریخ ایران و مردم ایران وزن خواهند کرد، اون مقدار را که بهما زدید، اون مقدار را که به خمینی نزدید.
باور کنید وقتی که آدم، هر آدم معمولی، فقط چندلحظه بهفکر شهدا میافته، بهفکر اینکه تو زندانهای خمینی چه خبره و بهفکر درد و رنج مردم ایرانه، بهفکر این گرانی وحشتناک، بهفکر این سرکوب، بهفکر میلیونها آدمی که دنبال روزنه نجات هستند،
از خود بیخود میشه و نمیتواند خودش را کنترل کند. فکر میکنم که همه اینطور هستیم. و سرانجام خطاب بهشما، بههمه هممیهنان عزیز و آزاده و شریف خارجه، به همه پیشتیبانان شورا و بههمه همدردان مجاهدین و بهخواهران و برادران مجاهد خودم که در اینکشورها میمانند، روشنه که شماها ناگزیر اغلب در اینجا هستید یا خواهید ماند.
بهخودتان و بهنقش خودتان و بهکار و بهمسئولیتتان کم بها ندهید. مبادا یأس و انفعال و ناامیدی به خودتان راه بدهید. ما اینچیزی که طی اینپنج سالدر اینجا ساختیم و با خون جگر هم ساختیم، نمیخواهیم خراب کنیم. حرکت رو بهجلو، نه رو بهعقب، اشتباه نکنید. زمانی روشن خواهد شد که حتی در رابطه با عزیمت من، عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد. فراموش نکنید که حرکت رو بهجلوست.
گفتم که در آستانه یکجهش هستیم. نمیخواهیم و نباید بهعقب برگردیم. شما ، پشتیبانان شورای ملی مقاومت ، باید سنگرهای مقاومت عادلانه مردم را درخارجازکشور خالی نگذارید.
بازهم جهان را تکان بدهید، بازهم بلرزانید. حقوق مردم ایران را اعاده کنید.
هیچکس زیادی نیست. هیچکس از شما غیرلازم نیست و هیچکدام نیست که بهدردنخور باشید.
اگر رضا بهقضای خدا بدهید، رضا به مشیت خلق و انقلاب بدهید و صادقانه و در حد توان خودتان کار بکنید. چهکار صدای مقاومت را به گوش جهانیان برسانید و بهگوش بقیه هموطنانمان و فروغ مقاومت رو زنده نگهدارید. نشاط و سرزندگی خودتان را حفظ کنید.
ما نمیخواهیم کار سیاسیمان را در عرصه بینالمللی تعطیل بکنیم.
بالعکس قدمبهقدم همزمان با اعتلای مقاومت در داخل کشور میخواهیم بر ابعاد فعالیت خودمان در عرصه بینالمللی بیافزاییم. مقاومت ایران امروز بیشاز همیشه به همه قوایش، به ذرهذره نیروهایش، به تکتک افرادش نیازمند است، به شما، به تکتک شما.
فکر نکنید کاری ازتون برنمیآید، به کار سیاسیتون، به حمایت خودتون، به جلب حمایت از طریق شما ، به یکریال پول، به یکقدم راهپیمایی، به یک تظاهرات، به یک پخش پیام، بهتعمیق مرزبندی،
بهروشنکردن حق و ناحق ، بهاحقاق حقوق مردم ایران درکشورهای مختلف در مراجع مختلف نزد دولتهای مختلف و سرانجام حتی به یک دعای خیر و یک آرزوی نیک و به یک نجوایی در دل.
باور کنید اینمهمه، باور کنید بها دارد و در اولینقدم اگر از من میپرسید، همین سیخرداد را بزرگ بدارید. روز شهدا و زندانیان سیاسی رو. نگذارید خارجیان بگویند که با رفتن یکفرد یا تعدادی افراد از اینجا، هر چه بود، تمام شد. هرگز اینطوری نیست و نباید باشه.
این سیخرداد را باید بیایید بیرون، پرچم ایران و ندای مقاومت عادلانه مردم ایران را بهاهتزاز دربیاورید.
روز شهدا و زندانیان سیاسی رو بهیاد تکتک اسیران و تکتک شهیدان گرامی بدارید.
نگذارید مقاومت را قربانی کنند. در عرصه بینالمللی، اگر شما بلند بشوید، نخواهند توانست. هیچچیز هیچ سلاحی و هیچ قدرتی در جهان نیست که بتواند اراده برانگیخته خلق قهرمان درزنجیر را بهزانو دربیاورد.
همه هموطنان، شهدا، اسرا مثل رزمندگان و مثل همه مردم ایران چشمانتظار شما هستند.
نگذارید شب بر شما و روح و روانتان چیره شود.
راه البته صعب و خطیره. گفتم که از شب سیخرداد وقتی مجاهدین بهزبان ایدئولوژیکی خودشان مسیری عاشورایی پیشه کردند، دیگر اینها، توی آنهست...
شهادتها، فراقها، جداییها، تیربارانها، اعدامها، چه میشه کرد، دشمن میخواهد ما را محدود و فلج کند و
بعد قهقهه بزند و ما میخواهیم آنرا داغان کنیم نابود کنیم وخواهیم کرد.
وقتی امواج تاریکی هجوم میآورند ، بزن بر سینه شب تیری ازنور، گل خورشید را میهمان ما کن.
پس همچون نخستین روزی که از زندان آزاد شدم، بگذارید یکبار دیگر یادآوری کنم، مگر میشود خورشید رو کشت؟
پاکترین فرزندان اینمیهن را میتوان دستهدسته تیرباران کرد و بهشکنجهگاه فرستاد
اما آنها در خورشیدی مضمحل میشوند که هیچ تردیدی در تابشش نیست ،
خورشید تابان رهایی ایران. مگر میشود دریاها را خشکاند ؟
مگر میشود لالهها را از شکوفایی بازداشت و بادها را از وزیدن و مگر میشود
خلق قهرمان ایران را تا بهابد در زنجیر پیرکفتار جماران نگهداشت ؟
نه، نه هرگز. مرگ بر خمینی. سلام برخلق. سلام بر صلح و آزادی.
خداحافظ شما
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر