بیش از چهل سال است که رژیم ولایت فقیه پیوسته و علی الدوام گفته است که مجاهدین خلق دیگر تمام شدهاند و دفترشان بسته شده! حتی عنوان " گروهک "! را هنوز برای بزرگترین، پرهوادارترین و فراگیرترین سازمان سیاسی نیم قرن اخیر ایران از ادبیاتش حذف نکرده است.
قاعدتا " گروهک " یعنی تعدادی افراد که جمعشان از گروه کمتر است و به تعداد انگشتان یک دست هم نمیرسد. حال اینکه چطور بزرگترین سازمان سیاسی نیم قرن اخیر که پانصد هزار نفرش در ۳۰خرداد۶۰ تظاهرات میکنند، هزاران نفرش اعدام میشوند، فقط در یک مورد بیش از ۳۰هزار نفر از اعضایش در تابستان ۶۷ قتلعام میشوند، ارتش آزادیبخش ملی ایران تشکیل میدهد و بیش از صد عملیات کوچک و بزرگ انجام میدهد، طی چهل سال گذشته بیشترین زندانی سیاسی را داشته و دارد، بیشترین هوادار را در میان ایرانیان خارج کشور دارد، قادر است هر سال یک گردهمایی صد هزار نفری در خارج کشور برگزار کند، چند هزار نیروی سازماندهی شده تنها در اشرف داشته باشد، هزاران هسته مقاومت و کانون شورشی در داخل کشور تشکیل دهد که روزانه و به طور مستمر در تمام نقاط کشور چندین عملیات اختناق شکن انجام میدهند، شبکه گسترده هواداران داخل کشور را با نظمی بی نقص سازماندهی کند ، قیام ها را رهبری و هدایت کند، پشتوانهی گسترده بین المللی دارد، توانسته رژیم را در جهان منزوی کند و به آستانه سقوط و سرنگونی بکشاند، را میتوان در عنوان " گروهک "! جا داد و آنرا در این قالب تعریف کرد، هنوز هیچ عقل سلیمی نتوانسته پاسخی برای این یاوه ی ولی فقیه پیدا کند. مضحکتر اینکه به موازات ادعای" تمام شدن مجاهدین خلق"! که از کیسه خنزر پنزر ولایت فقیه بیرون میریزد و در هر منبر و هر تریبونی توسط مزدوران سخیف و بیمایه داخلی و خارجیاش، با ویترینهای مختلف از عمامهدار و یقه آخوندی گرفته تا حسرت به دل تاج و تخت و کرواتی، از پاسدار تروریست و بسیجی تا جاده صاف کنهای جنایت و ترور در پوشش کارشناس و ژورنالیست و دانشگاهی و…، در شبکه رسانهای داخلی و خارجی ولی فقیه رله میشود، رژیم ولایت فقیه پیوسته از گذشته تا حال، از مجاهدین فغان سر داده، برای ضربات مهلکی که دریافت کرده مرثیه میخواند و آدرس دشمن اش را که مجاهدین و به طور کلی مقاومت ایران باشند را داده است. اما گویا ولی فقیه عقلش نمیرسید که اگر این مجاهدین تمام شدهاند و یک " گروهک " هستند دیگر چه جای مرثیه خوانی و نوحه سرایی؟ اگر مجاهدین موضوعیت ندارند هزاران فیلم و کتاب و مصاحبه و به اصطلاح مستند و مجله و گزارش و…علیه مجاهدین برای چیست؟ لابد یادتان هست که پس از قیام آتشین آبان ۹۸ ولی فقیه بر سرزنان از نقش مجاهدین در قیام یقه درانی میکرد که عده ای!ایرانی در یک کشور اروپایی جمع شدند با یک مقام امریکایی دیدار کردند و برای قیام ابان برنامه ریزی کردند. مرثیه ای که پس از قیام های بعدی هم پیوسته تکرار شد. و این در حالی بود که به موازات اجرای برگ اعتدالی از برگ سوخته " سراب سلطنت مدفون " در قیام دیماه ۹۶ رونمایی کرده ، حتی یکی از عناصر خودشان به طور رسمی در روزنامه جمهوری اسلامی در ۵ تیرماه ۹۷ به آن اذعان کرده بود. و این آدرس دهی ولی فقیه در مورد دشمن و نیروی براندازش حتی پس از اینکه دولت جوان حزب اللهی اش مرده به دنیا آمد و به عنوان آخرین ترفند و راه ناگزیر برای جلوگیری از سرنگونی، تماما به سیرک " بازگشت به ارتجاع سلطنتی " متوسل شد، همچنان مجاهدین و مقاومت ایران را به طور رسمی به عنوان نیروی سرنگون کننده اش معرفی میکرد. اما خامنهای ظاهرا با تاخیر بسیار زیاد به این تناقض پی برد وشیوه جدیدی را شخصا در حرف هایش در سالمرگ خمینی دجال رونمایی کرد. اینبار خامنهای خیلی ملایم در کنار تشر زدن به باندهای مغلوب رژیمش از ستم های دیکتاتوری سلطنتی هم یادی کرد تا وانمود کند بعد از چهل و اندی سال ناگهان یک شبه مسئله اصلی رژیم ولایت فقیه از مجاهدین به سلطنت مدفون که موجودیت خارجی ندارد، تغییر یافته است. این تغییر بیان خامنهای از مسئله اصلی رژیمش و تغییر آدرس در واقع رفع و رجوع تناقض و گافی بود که همیشه در مواضع خود و رژیمش داشته است. چراکه علیرغم تبلیغات گسترده مبنی بر موضوعیت نداشتن مجاهدین، خود خامنهای همیشه آدرس مسئله اصلیاش یعنی مجاهدین را اعلام میکرد. تصور کنید ولی فقیه درمانده سال ها گله ای مزدور را در داخل و خارج کشور با ویترین های مختلف بسیج کرده که بگویند یا دیکتاتوری ولایت فقیه یا دیکتاتوری سلطنتی! و مبادا گمان کنید راه دیگری هست. اما خودش مدام آدرس دیگری میدهد. برای پیش بردن این ترفند هم، همچنان که قبلا هم در مقاله دیگری گفتم، از مغلطه " قیاس میان دو دیکتاتوری " بهره میبرد. این مغلطه برای اینست تا با مخدوش کردن مفهوم " آلترناتیو " و جا به جا کردن آن با نسخه ای از خودش، چشم انداز تغییر را گرفته، قیام و سرنگونی را معلق کند.آلترناتیو
آلترناتیو به معنای جایگزین است که گاهی در محاورات روزمره هم از آن استفاده میشود. وقتی قصد انجام کاری داریم و شیوه عمل و امکاناتمان متناسب و پاسخگوی اهداف و انتظارات نیست عموما به دنبال راه جایگزین یا آلترناتیو میگردیم. این مفهوم در ساحت سیاسی و اجتماعی به ویژه در سطح کلان یا تاریخی دارای ویژگی ها و جنبه های مختلف است که باید با در نظر گرفتن آنها در جای مناسبی از این مفهوم استفاده کرد. مثلا زمانی که تولید کشاورزی به شکل سنتی در جریان بود، مجموعه تغیرات فرهنگی و اقتصادی و جمعیتی و سیاسی موجب شد تا آن شیوه تولید به عنوان شیوه غالب منسوخ شود و جای خود را به یک شیوه آلترناتیو که پاسخگوی الزامات و تغییرات زمانه بود بدهد. مثلا در شیوه تولید سنتی آگر زمین را با گاوآهن شخم میزدند و از نیروی حیوانی مثل گاو بهره میبردند، با ظهور اقتضائات اجتماعی و اقتصادی جدید که نیازمند بهبود کیفیت و کمیت تولید و محصولات آن بود، شیوه تولید و ابزارهای مربوط به آن نیز باید دچار تحول میشد تا هم بهره وری کار بیشتر شود، هم بخشی از نیروی کار که درگیر شیوه های قدیمی بود آزاد شده در بخش دیگر تولید اقتصادی شرکت کند. حالا فرض کنید اگر به جای شیوه آلترناتیو مکانیزه شدن تولید و تغییر سازمان اجتماعی کار و تولید، که همپای تحولات تاریخی و اجتماعی به بهبود فرایند تولید و بالابردن کیفیت و کمیت محصولات کمک کرد، سعی میکردند در همان محدوده شیوه های قدیمی تغییراتی یا به اصطلاح اصلاحات! ایجاد کنند و مثلا به جای گاو از گاو میش یا به جای الاغ از اسب استفاده کنند ، آیا انقلابی که به واسطه آلترناتیو شیوه صنعتی در تولید ایجاد شد، امکان پذیر بود؟ قطعا آن انقلاب عظیم تنها با آلترناتیو مناسب یعنی شیوه تولید صنعتی که از اساس، هم از منظر روابط و سازماندهی نیروی کار هم از نظر ابزار و تکنیک های تولید، با شیوههای پیشین متفاوت بود، میتوانست صورت بگیرد. در ساحت سیاسی نیز همین قاعده حاکم است. میتوان گفت به طور عمومی بیش از صد سال (و در برخی کشورهای دموکراتیک غربی نزدیک به دو قرن) است که شیوه حکمرانی بر پایه ساختار سیاسی دیکتاتوری، خودکامه، مطلقه و فردی به سر آمده است. چرا که تحولات تاریخی به گونه ایست که همه ساخت های جامعه اعم از سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی را با هم در بر میگیرد. و هر گاه یکی از این بخش ها مثلا ساختار سیاسی نسبت به ساختارهای دیگر از جمله اقتصادی واجتماعی عقب بیفتد و متناسب با آنها تغییر نکند، روند تحول دچار اشکال شده و جامعه دچار چالش های جدی و هزینه بر خواهد شد. ساختارهای سیاسی خودکامه و مطلقه و دیکتاتوری نیز که متکی به عنصر انحصار قدرت و ثروت در دست شخص حاکم و اطرافیانش است از اینرو به لحاظ تاریخی منقضی شد که همگام و هماهنگ با تحولات در ساختارهای دیگر همچون اقتصادی اجتماعی نبود. مثلا با تغییر در سازمان اجتماعی و گسترش شهرنشینی به ویژه ایجاد شهرهایی با مناسبات جدید و از دور خارج شدن روابط اجتماعی قدیمی و سنتی، مردم نسبت به شیوه مدیریت سیاسی و تمایل به مشارکت در حکمرانی حساس تر شدند و این با حکومت های دیکتاتوری خودکامه و فردی سلطنتی سازگار نبود. ازسوی دیگر شکل گیری مناسبات جدید اقتصادی و پیوند روزافزون بازارهای کشورها به یکدیگر بحث مبادلات آزادانه و فعالیت های اقتصادی بی سد و مانع شهروندان سیاستی دموکراتیک را طلب میکرد که تا حد امکان ویژگی انحصارگری رژیم های دیکتاتوری را نداشته باشد. بنابراین در ساحت سیاسی، یگانه آلترناتیو معتبر برای دنیای جدید یک نظام سیاسی دموکراتیک بود.نکته بسیار مهمی که در بحث باید به آن توجه کرد این است که آلترناتیو از آنجا که راهی به سوی آینده و شرایط تازه باز میکند الزاما و ضرورتا باید هم در فرم هم در محتوا با شیوه ها و ساختارهای موجود و گذشته متفاوت باشد و نمیتوان با بزک کردن فرم های موجود به اسم اصلاحات یا ارجاع دادن به شیوه ها و فرم های پیشین و منقضی شده چیزی به نام آلترناتیو ارائه کرد. روشن است که این کار فقط یک فریبکاری برای گریز از تغییر شرایط تاریخ گذشته موجود است. این کار به مثابه همان مثالی است که در مورد اصلاحات در کشاورزی با جایگزینی گاو و گاومیش یا الاغ و اسب گفتیم. کارهایی که سلطنت مدفون و منقضی شده پهلوی به عنوان " انقلاب سفید " میکرد و یا پی در پی شاه نخست وزیر عزل و نصب میکرد تا ضربه گیرش باشند و انها را به عنوان اصلاحات قالب میکرد، و نیز اصلاحات قلابی رژیم ولایت فقیه یا عناوینی چون دوران سازندگی! و عدالت خواهی! و اعتدالی!و…در واقع جایگزینی گاو با گاو میش بود. و حالا رژیم ولایت فقیه میخواهد دیکتاتوری منقضی شده پیشین را که در فرم و محتوا با هم تفاوت چندانی ندارند را به عنوان آلترناتیو ارائه کند در حالیکه گفتیم چنین چیزی تناسبی با مفهوم آلترناتیو ندارد.
آلترناتیو سیاسی در ایران
صد و شانزده سال است که مردم ایران با انقلاب مشروطه علیه استبداد منحط قاجاریه پیشتر از بسیاری از کشورهای دموکراتیک امروز مبارزه برای رسیدن به یک ساختار سیاسی دموکراتیک را آغاز کرده و تا امروز این هدف را با بهایی سنگین و فدا کردن نسل های متعددی از نخبگان و روشنفکران و مردان و زنان آگاه و پیشتاز در رژیم های خودکامه و دیکتاتوری شاه و شیخ به پیش برده اند. آنچه مانع تحقق این هدف تا امروز شده است متشکل از مجموعه عوامل داخلی( ارتجاع و استبداد) و خارجی( استعمار) بوده است. در میان عوامل داخلی، رضاخان، اولین و جدی ترین عامل مهم در تعویق پروژه دموکراتیک شدن ساختار سیاسی در ایران بود. گذشته از تمام تلاش هایی که به عنوان سرباز مزدور دسته قزاق ها در مقابله با مشروطه خواهان تبریز و بختیاری داشت و نیز نبردهایی که در صف نیروهای استعماری با کلنل پسیان و میرزا کوچک خان انجام داد، با تشکیل دیکتاتوری پهلوی عملا دستاورد مشروطه را که دست کم یک سند قانونی به عنوان قانون اساسی از آن باقی مانده بود تماما به گور سپرد و یک سلطنت خودکامه جدید با محتوایی خشن تر و وحشی تر نسبت به استبداد قاجاریه بنیان گذاشت. پس از دفن شدن سلطنت پهلوی نیز در حالیکه جامعه ایران استقلال و آزادی را در خیابان فریاد میزد با رژیمی به مراتب وحشی تر و مهیب تر از دیکتاتوری پیشین و حتی تمامی حکومت های پیش از آن مواجه شد. رژیمی که خمینی بنیان گذاشت آلترناتیو پهلوی نبود چراکه طبق قاعده ای که بیان شد اگر آلترناتیو سلطنت مدفون بود الزاما در فرم و محتوا باید متفاوت میبود. در حالیکه همان محتوای خودکامه و دیکتاتوری و حتی همان فرم حکومت مطلقه فردی با برخی نهادهای انتخابی غیر تعیین کننده و نمایشی مثل ریاست جمهوری را با خود به همراه داشت. از اینرو باید رژیم های شاه و شیخ را در ادامه هم دید که آلترناتیو سیاسی برای برون رفت از این دور تباه کننده دیکتاتوری و ارتجاعی الزاما و ضرورتا خارج از چارچوب فرم و محتوا و ارزش های این دو رژیم قرار دارد. با در نظر گرفتن ویژگی های این رژیم برای یافتن آلترناتیو قاعدتا باید به دنبال یک جریان سیاسی باشیم که گفتمان متضاد شاه و شیخ یعنی یک جمهوری دموکراتیک را ارائه میکند. با این توضیح روشن است که به جز شورای ملی مقاومت ایران که از چند دهه پیش برنامه ای مشخص برای استقرار یک جمهوری دموکراتیک مبتنی بر جدایی دین و دولت و مرزبندی قاطع با شیخ و شاه و هرگونه دیکتاتوری و وابستگی را ارائه و اعلام کرده است، تا کنون حزب یا جریان سیاسی دیگر نیست که چنین سابقه ای از خود نشان داده باشد.
از جنبه نظری گفتیم که آلترناتیو ضرورتا شیوهها و مناسباتی را عرضه میکند که در تضاد با شیوه ها و مناسبات جاری یا پیشین است. از لحاظ عملی برای امکان پذیر کردن این آلترناتیو که محتوایی انقلابی دارد نیاز با یک ابتکار عمل و استراتژی انقلابی است. یعنی تغییر شیوه های منسوخ شده به شیوه های نوین خود به خودی صورت نمیگیرد چون مناسبات منقضی تا حد امکان تلاش میکند تا همچنان خود را بر کرسی قدرت نگه دارد. بنابراین باید آنرا با یک استراتژی مشخص و متناسب محتوای رژیم منقضی شده مستقر کنار زد. مضاف بر این، در بحث آلترناتیو سیاسی باید توجه داشت که وقتی از جایگزین یا آلترناتیو یک حکومت صحبت میکنیم، قاعدتا باید نیروی آلترناتیو هم دارای شرایط امکانات یک حکومت را داشته باشد. بنابراین نمیتوان تعدادی آدم را که گاهی در صفحه تلویزیون ظاهر میشوند و مطالبی هم تحت عنوان تحلیل سیاسی مطرح میکنند را به عنوان آلترناتیو سیاسی یک حکومت در نظر گرفت. حکومت اساسا یک تشکیلات سیاسی، اداری و حقوقی، با منابع مالی و روابط بین المللی است که دارای بازوی نظامی و شبکه سازماندهی شده حامیان یا همان پایگاه اجتماعی است. با این توضیح یک آلترناتیو سیاسی برای به زیر کشیدن حکومت و استقرار شیوه های مورد نظر خود باید همه این ویژگی هایی را که برای یک حکومت برشمردیم دارا باشد. گمان میکنم با این توضیح برای همگان روشن باشد که چنین ویژگی هایی تنها در شورای ملی مقاومت ایران موجود است و با قطعیت میتوان گفت یگانه آلترناتیو رژیم ولایت فقیه هم از نظر تفاوت های فرمی و محتوایی و ارزشی که جمهوری دموکراتیک را مقابل دیکتاتوری از هر نوع( شاه و شیخ) قرار میدهد، هم از نقطه نظر امکانات و سازوکار یک تشکیلات حکومتی، کاملا در قامت یک حکومت عمل میکند. میتوانیم این بحث را کمی گسترش دهیم و نشان دهیم چرا شورای ملی مقاومت ایران تنها آلترناتیو رژیم ولایت فقیه است. گفتیم که حکومت یک تشکیلات سیاسی، اداری و حقوقی با منابع مالی و روابط بین المللی است. شورای ملی مقاومت نیز یک تشکیلات سیاسی با سازوکارهای منظم اداری و حقوقی است که بیش از چهل سال قدمت دارد. در واقع دیرپاترین ائتلاف سیاسی در قالب یک تشکیلات منظم و مستحکم در کل تاریخ ایران به شمار میرود. بوده اند افرادی که طی سال های گذشته به این تشکیلات سیاسی وارد شده و به هر دلیلی از آن خارج شده اند اما هرگز این تشکیلات دچار شکاف و انشعاب و شکست نشده است . این تشکیلات سیاسی دارای مناسبات و روابطی کاملا دموکراتیک است که هر فرد یا جریان فارغ از تعداد هواداران یا پایگاه اجتماعی اش دارای حق رای برابر با سایر اعضای این شوراست. این شورا برنامه ای مشخص را از چند دهه پیش برای استقرار یک جمهوری دموکراتیک پس از سرنگونی رژیم ولایت فقیه ارائه کرده که این برنامه اکنون در قالب برنامه ۱۰ ماده ای خانم رجوی، رئیس جمهور برگزیده شورای ملی مقاومت ایران، و رئیس دولت موقت، در تمام دنیا به عنوان یک برنامه مدرن و دموکراتیک برای ایران پس از رژیم ملاها شناخته است. همین برنامه و شخص خانم رجوی موج گسترده ای از حمایت های بین المللی را در کنار شورای ملی مقاومت که منافع ملی مردم ایران را نمایندگی میکند قرار داده است. این حمایت ها که شبکه رسانه ای رژیم و کمپانی ارتجاعی- استبدادی- استعماری شاه و شیخ تلاش گستردهای میکند تا با هیاهو آنرا از نظرها پنهان کند و بی اهمیت جلوه دهد، یکی از الزامات بسیار مهم برای یک آلترناتیو سیاسی است و از اینروست که رژیم قصد بایکوت کردن آنرا داشته و دارد. این حمایت ها شامل سیاستمداران و مقامات سیاسی و دولتی سابق و حال حاضر کشورهای اروپایی و آمریکایی و سایر کشورهای جهان، و همچنین هیات های پارلمانی در اروپا و آمریکاست. برای نمونه بیش از یک سال پیش اکثریت نمایندگان کنگره آمریکا از هر دو حزب، بیانیه ای در حمایت برنامه ۱۰ ماده ای خانم رجوی صادر کردند و در آن بر ابطال رژیم های شاه و شیخ تاکید کرده بودند. حضور مایک پنس معاون اول ترامپ در برنامه شورای ملی مقاومت در آمریکا و نیز مایک پمپیو در اشرف ۳ و دیدار با خانم رجوی رویدادهایی مهم بود که علیرغم اینکه بی اهمیت جلوه دادن این پشتوانه بین المللی شورای ملی مقاومت در دستور کار مافیای رسانه ای رژیم ولایت فقیه است نتوانستند استیصال و کلافگی خود را از این رویدادها پنهان کنند. در مورد مناسبات حقوقی هم در تمامی کارزارهای سیاسی شورای ملی مقاومت طی سال هایی که مجاهدین به واسطه همدستی جنایتکارانه و استعماری غرب با رژیم ولایت فقیه در لیست تروریستی قرار گرفتند تا وجه المعامله منافع استعماری از جیب مردم ایران شوند، و نیز در کارزار جنبش دادخواهی و پیگیری پرونده دیپلمات تروریست ولی فقیه، توان و پتانسیل حقوقی مجاهدین و شورای ملی مقاومت ایران بر همگان ثابت شد. از ویژگیهای بارز مقاومت ایران داشتن استراتژی مشخص برای سرنگونی است که خاص خودش است و تا کنون هیچ شیوه و روشی برای سرنگونی رژیم ولایت فقیه توسط هیچ گروهی اعلام نشده است. این همان نقطه برجسته و ممتازی است که رژیم با درک اهمیت و کارآمدی آن، با انحراف بردن قیام از طریق برجسته کردن سراب سلطنت مدفون میخواهد از کارآمدی این استراتژی بکاهد. وجود کانون های شورشی و ارتش آزادیبخش ملی ایران که دارای یک سازمان رزم منظم و اصولی وپولادین است، هم کار سرنگونی را پیش میبرد، هم ضمانتی برای حفظ دستاوردهای انقلاب نوین خواهد بود.
در مورد پایگاه اجتماعی مجاهدین و به طور کلی مقاومت ایران، رژیم ولایت فقیه خط مشخصی دارد مبنی بر اینکه مجاهدین پایگاهی در جامعه ایران ندارند. بگذریم از اینکه اگر پایگاهی در جامعه ندارند پس این همه هراس و " هیاهوی بسیار برای هیچ " در جهت انحراف اذهان جامعه برای چیست؟
مضاف بر اینکه مقاومت ایران به درستی پاسخ داده است که در دوران اختناق تنها ملاک مشروعیت میزان مقاومت در برابر رژیم دیکتاتور است. در توضیح همین استدلال باید بگویم، وقتی از پایگاه اجتماعی یک نیروی سیاسی صحبت میکنیم منظور پایگاه جنبشی آن جریان یا نیروی سیاسی است و البته در دوران اختناق و سرکوب وزن کشی اجتماعی نیروی سیاسی آلترناتیو یا برانداز رژیم حاکم مشروط به دادن فراخوان به حضور در خیابان ها نیست و اگر کسی چنین تصوری دارد ،چنانچه مزدور رژیم نباشد قطعا بسیار ساده لوح است. در دوران اختناق وحشیانه که حتی اعتراضات قانونی و صنفی هم تحمل نمیشود، برای شناخت میزان پایگاه اجتماعی یک نیروی سیاسی که همان پایگاه جنبشی آن است، بهترین راه رجوع به آمار شهدا و زندانیان آن جریان سیاسی است. اینکه طی بیش از چهار دهه حاکمیت رژیم ولایت فقیه اکثریت قاطع زندانیان سیاسی و شهدای راه آزادی مربوط به مجاهدین بوده اند بر کسی پوشیده نیست. همین حالا در میان زندانیان سیاسی در زندان های رژیم ولایت فقیه بیشترین تعداد متعلق به مجاهدین و مقاومت ایران هستند.
اگر در نظر بگیریم تعدادی که از یک جنبش سیاسی در زندان هستند بخش ناچیزی از تعداد واقعی موجود در جامعه هستند ،وجود تعداد زیاد هواداران مجاهدین و کانونهای شورشی در زندانها که بیشترین تعداد زندانیان سیاسی جنبشی در زندان را تشکیل میدهند مسئله پایگاه اجتماعی مجاهدین و مقاومت ایران در نسبت با سایرین را کاملا روشن میکند. و این تازه بدنه جنبشی مجاهدین هستند یعنی کسانی که به صورت فعال در جهت اهداف سیاسی مقاومت ایران عملیات میدانی انجام میدهند و بر اینها شبکه هواداران که در قالب حامیان مالی و سیاسی فعالیت میکنند را بیفزائید تا مقداری واقعیت روشن شود.
در پایان لازم است نکته ای را که در مورد کانون های شورشی و ارتش آزادیبخش ملی ایران گفتم تکرار کنم که وجود این سازمان رزم منظم با استراتژی مشخص، هم نیروی سرنگونی است، هم ضامن حفظ و حراست از انقلاب نوین مردم ایران و استقرار یک جمهوری دموکراتیک. به این معنا که راه هرگونه دستبرد و فرصت طلبی و سرقت انقلاب نوین بسته است، چراکه وقتی کانون های شورشی و ارتش آزادیبخش ملی ایران میتوانند رژیم تروریستی و خونریز ولایت فقیه را با پشتوانه سیاست استعماری مماشات ، دفن کنند قطعا توانایی آنرا خواهند داشت تا از نتیجه کارشان حفاظت کنند و راه هر زد و بند و توطئه ای را ببندند. حال اگر کسی سودایی همچون تجربه های کودتای رضاخانی و سرقت خمینی وار انقلاب را در سر دارد میتواند بختش را در رویارویی با پایگاه جنبشی مجاهدین و مقاومت ایران، کانون های شورشی و ارتش آزادیبخش ملی ایران در خیابان های شهرهای سراسر میهن بیازماید.
دکتر بهروز پویان کارشناس علوم سیاسی از تهران
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر