بیش از ۴ دهه است که دیکتاتوری وحشی و خونریز ولایت فقیه، بر ایران حکمرانی می کند.
سالهاست که دیکتاتوری شاه و ولایت فقیه، رای بزرگ مردم ایران برای آزادی را، قربانی جنایت و خون کرده اند.
و سالهاست که در ایران تحت حاکمیت دیکتاتوری منفور ولایت فقیه، این قبرستانها هستند که بالاترین گسترش و پیشروی را در ثبت تباهی و مرگ به خود اختصاص داده اند.
اما در برابر این بیدادگری، دفتر تاریخ سرزمین پهناور ما، در ۳۰خرداد ۶۰ با برگی زرین ورق خورد.
مسعود رجوی تدارک و برگزاری بزرگترین تظاهرات اعتراضی پس از قیام ۲۲بهمن را چنین توصیف میکند:
«ما مجاهدین بلافاصله بعد از بستن روزنامهها، بهطور متقابل روزنامههای حکومتی را تحریم کرده و از فردا به تدارک یک تظاهرات بزرگ پرداختیم.
پس از ناکامی و شکست دو روز اول، (احتمالاً ۱۸ و ۱۹خرداد۶۰)، ابتدا مسئولان ما فکر کرده بودند که پا نگرفتن تظاهرات بزرگ بهخاطر نقایص تدارکاتی و تشکیلاتی است. اما وقتی تمام جریان کار را از ابتدا تا انتها دوباره بررسی کردیم و دیدیم که در تدارکات تشکیلاتی و تدافعی معمول، هیچ نقص جدی وجود ندارد؛ عنصر کاملاً جدیدی جلب توجه نمود: فضای اجتماعی و سیاسی آنقدر تنگ شده بود که امکان چنان حرکت بزرگی را با تدارکات معمولی مطلقاً و از اساس سلب میکرد.
مراکز متعددی را در تهران کشف کردیم که دستههای ۱۰۰ تا ۵۰۰ و حتی ۱۰۰۰نفری چماقداران مسلح با تجهیزات کامل و بیسیم و وسایل موتوری در آن گوشبهزنگ و آماده نشسته بودند.
از طرف دیگر هر روز نیز ارباب چماقداران در جماران بهمنظور یک بسیج کامل ایدئولوژیکی و نظامی رجز میخواند و تهدید میکرد و به یکی گوشمالی میداد تا از نظر روانی نیز قدرت حرکت را سلب کند.
داستان، داستان سلاح گرم بود بر بدنهای گرمتر. ولی بدون سلاح و فقط مشت. مشت در برابر ژـ۳ و کلت...
در این میان چندبار هم به ما گفته شد که فلان ساعت و فلان روز بازار میخواهد ببندد و فلان گروه یا فلان گروهها هم هستند.
ولی هر چه رفتیم هیچکس جز بچههای خودمان در صحنه حاضر نبود.
بنابراین از روز ۱۹ یا ۲۰خرداد، مسئولان ما با نیروهای تحت فرماندهیشان تظاهرات موضعی را شروع کردند.
تظاهرات موضعی که در دستههای ۱۰۰ یا ۲۰۰نفره به شیوهٌ چریکی و “بزن و دررو” عمل میکردند. هدفشان شکستن فضای رعب و الحاق به یکدیگر از نقاط مختلف شهر بهمنظور نیل به تظاهرات استراتژیک (بزرگ) بود.
این روش تا آخر شب ۲۴خرداد ادامه یافت و نتیجه امیدبخش بود. در یکی از همین روزها که شخصاً مشروح گزارش آن را خواندم، در ۲۷نقطهٌ تهران، دستههای آزمایشی میلیشیا، دستهدسته آتش خود را برافروخته بودند.
بدنها همه کبود و سیاه و زخمدار، صورتها ورمکرده، سینهها در اثر کثرت فریاد گرفته...
برخی کشته میشدند و عدهٌ زیادتری دستگیر و بقیه نیز در گرماگرم نبرد مشت و گلوله. بسیاری از اعدامهای کنونی را نیز دستگیرشدگان همان ایام تشکیل میدهند.
عصر ۲۴خرداد تظاهرات در میدان ولیعصر به اوج رسید و جنگ مغلوبه شد. یک دسته میلیشیای خواهران با قدرت تمام محاصره فالانژهای مهاجم را شکافته و به دستههای دیگر ملحق شده و درگیری و تیراندازی در تمام طول بولوار و خیابانهای اطراف میدان ادامه داشت. فالانژها و کمیتهچیهای حمایتکنندهٌ آنها فرار کردند.
حالا بعد از ۲۵خرداد چه کنیم؟ این بود که عالیترین ارگان سازمانی ما از روز ۲۶خرداد بهطور مستقیم خود وارد کار گردید.
روز مناسب، بهدلایل سیاسی و فنی، ۳۰خرداد بود. ۴روز برای آمادگی فرصت داشتیم.
سرانجام از میان طرحهای نظامی مختلف، پس از مباحثات بسیار، مناسبترین آنها انتخاب شد.
این طرح میباید به این مسأله جواب میداد که: چگونه میتوان در بحبوحه اختناق مطلق، بدون اعلام قبلی و بدون کمترین اطلاع دشمن، یک تظاهرات مسالمتآمیز چندصدهزار نفری در روز روشن در خیابانهای تهران ترتیب داد؟
از صبح ۳۰خرداد درحالیکه تمامی پیکر مجاهدین و میلیشیا در تهران مشتاقانه سر از پا نمیشناخت و در هر پارک یا کوچه و خیابان و خانهیی گروهگروه آماده میشد، مرکز فرماندهی با نگرانی در اطراف سیستم ارتباطی گرد آمده بود تا هیچ چیز خارج از کنترل، خودبهخودی رها نشود.
جزئیات آنچه را در بعدازظهر ۳۰خرداد از چهارراه مصدق تا چهارراه طالقانی و آنگاه در سراسر طالقانی تا بهار و تا انقلاب و تا میدان فردوسی گذشت، میگذارم برای بعد.
فقط این را بگویم که فرماندهان و مسئولان مجاهدین در این روز واقعاً یک شاهکار تاکتیکی و نظامی آفریدند.
تظاهرکنندگان به۵۰۰هزار تن بالغ میشدند،
غیرممکن، ممکن شده بود!...»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر