قیام خوزستان عفونت دیرپای چه زخمی را آشکار کرد؟ کدامین درد کهنه را از خفا به علن آورد و در معرض تماشا قرار داد که هر روز که از آن میگذرد، فراگیرتر میشود و شهرهای دیگر ایران را به همدردی و دادخواهی فرامیخواند.
خوزستان اکنون آینهٔ مظلومیت و دادخواهی ایران در عصر استیلای عمامهداران شده است. در خطهٔ سوزان ایران مردمی را میبینیم که همه چیز خود را در اشغال سرزمینشان از دست دادهاند. نفت و گاز آنها از سوی حکومتی غارت میشود که هم و غمی جز حفظ کیان خودش ندارد. چنگاندازی نظام ولایت فقیه بر سرمایههای طبیعی ایران و از جمله خوزستان اکنون از نفت و گاز و پتروشیمی و صنایع فولاد به حراج مادهٔ اصلی حیات، یعنی آب رسیده است.
خوزستان سرزمینی است که بر آب بنا شده است. ۳۰درصد منابع آبی ایران در خوزستان قرار دارد. پنج رود «کارون، دز، کرخه، مارون (جراحی)، شاوور، زهره یا هندیجان مانند شریانهای آبی از تن این خاک میگذرند و به خلیجفارس میریزند. سه پنجم استان جلگهای و حاصلخیز است. این استان قدمتی
این استان اکنون در نظام مافیایی حاکم بر ایران از آب ناسالم، توفان ریزگردها، هوای نامطبوع، گرمای طاقتفرسا، بیکاری، گرانی، فقر رنج میبرد.
بیآبی انتهای یک روند طی شده در حاکمیت دینی برای تبدیل کردن ایران به یک «زمین سوخته» است.
قیام خوزستان بخشی از جنگ سرنوشتساز بین مردم ایران با استبداد دینی است. چند ویژگی در این قیام برجسته شد که شایان تأمل و برجسته کردن است.
۱ـ در این قیام مردم هستیباخته و زحمتکش خوزستان شرکت دارند و چیزی برای از دست دادن ندارند؛ از این رو در برابر حاکمیت میایستند و دست از خواستهای خود برنمیدارند. قیام تاکنون ادامه یافته است و باید ادامه یابد.
۲ـ رژیم نه میتواند و نه میخواهد به ساماندهی وضعیت آنان بپردازد؛ لازمهٔ اینکار معکوس کردن سیاستهای ویرانگر و ضدایرانی است که تاکنون اتخاذ کرده است. تنها پاسخ این رژیم به خواستهای مردم گلوله و گاز اشکآور است طی این روزها شاهد هستیم که بهجای آبرسانی، رژیم نیروهای سرکوبگر خود را از نقاط دیگر بسیج کرده و به خوزستان میفرستد.
۳ـ بگیر و ببندها و گلوله و انتظامی ناکارآمدی خود را نشان داده است. البته رژیم سرکوب میکند ولی تنها کارکرد آن این است که قیام را رادیکال کرده و دامنهٔ آن را به دیگر شهرها گسترش خواهد داد. هر یک از شهرها و استانهای ایران، حکم انبار باروتی را دارند که در انتظار جرقه روزبهروز متراکمتر میشود.
شعارهای مرگ بر دیکتاتور در متروی صادقیهٔ تهران و نیز در نارمک و شعار در همبستگی با قیام خوزستان در متروی کرج و نیز در آمل، جلوههایی از این همبستگی است.
۴ـ رسانههای حاکمیت و بهخصوص صدا و سیمای آن صحنههای قیام را سانسور کردهاند و تلاش دارند آن را کوچک جلوه داده و کتمان نمایند، از این رو مردم برای خبرگیری به شبکههای اجتماعی و ارتباط با یکدیگر رو آوردهاند. این موضوع یک همبستگی بین آنها ایجاد میکند که برای حکومت در شرایط انفجاری بسیار خطرناک است. قطع اینترنت نیز نمیتواند یک گزینهٔ مؤثر باشد.
۵ـ حکومت ممکن است بتواند قوایش را برای فرونشاندن قیام در یک شهر بسیج کند ولی وقتی آتش در شهرهای مختلف یک استان زبانه میکشد و شهرها قیام را به هم پاس میدهند، توان آن بهشدت فرسوده خواهد شد؛ چه رسد به اینکه قیام از استانی به استان دیگر برود.
در حال حاضر شرارههای قیام شهرهای سوسنگرد، هویزه، ماهشهر، شوش، اهواز، حمیدیه، بستان، امیدیه، شادگان، ویس، کوت عبدالله، اندیمشک، دارخوین، خرمشهر، بهبهان، دزفول و ایذه را درنوردیده است و از تهران و کرج و خرمآباد و. . نیز صدای همبستگی با خوزستان با شعار مرگ بر خامنهای به گوش میرسد.
***
روزهای دیگری در سپهر سیاسی ـ اجتماعی ایران در راهند و طلیعهٔ آن را از هماکنون میتواند دید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر