«خوشا نسل وفا و مقاومت و ایمان که در سالیان پرفراز و نشیب، حتی اگر کوهها جنبیدند اما آنها از جایشان تکان نخوردند. پابرجا و استوار بودند. زلف آشفته و خوی کرده و خندانلب و مست، پیرهنچاک و غزلخوان و صراحی در دست، سرسخت و استوار بر چوبههای دار و تیرکهای اعدام و تختهای شکنجه، چشم در چشم هیولا و دیو آدمخوار خمینی پلید، ایستادند و به او «نه» گفتند.
پس جا دارد که با قطعیت و یقین بگوئیم از آن ما و ملت ماست پیروزی، از آن ماست فردا، با همه شادی و بهروزی و هر لاله که از خون شهیدان میدمد، امروز نوید روز آزادیست».
مسعود رجوی، شیوا و زیبا و البته با درایت همیشگی خویش، داستان نسلی را به تصویر می کشد که ایستادگی را بر ذلت، و شرافت فدا را بر دنائت تسلیم، برگزیده اند.
همان ها که با نام او آغاز کرده اند و بر آنند که به رسم او، ایران را مهد تمدن و آزادی نمایند.
او از جانهای شیفته آزادی می گوید. از همان ها که ۳۰هزارشان در سال ۱۳۶۷ با فرمان خمینی ضدبشر، و هیات مرگ که رئیسی جلاد، عضوی از آن بود، اعدام شدند.
از آن بیشمارانی که سرنوشت شان با یک «آری» یا «خیر»، خلاصه و نوشته شد.
آری به حیات جاودان و ایستادگی بر آرمان، یا خیر؟
آری به مجاهدت و صفا و رزم و فدا، یا خیر؟
و سرانجام، آری به رجوی و مرام و راه او، یا خیر؟
هر آنکس که آن روز آری گفت، به راه خدا و راه فدا و جاودانگی، آری گفت!
هر آنکس که آن روز آری گفت، به نبرد علیه دیکتاتوری و بنیادگرایی تا به آخر، آری گفت!
و امروز،
بازتاب زیبای آن ایستادگی ها در خیابان های تهران و تبریز و خوزستان و جای جای ایران، طنین دارد.
در قیامی که سر باز ایستادن ندارد و سرنگونی یک دیکتاتوری قرون وسطایی را نشانه رفته است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر