تشکیلات منسجم و مبارزه سازمانیافته، با یک نیروی مصمم و آبدیده و آماده فداکاری، یکی از حلقات مفقوده جنبشهای قبلی مردم ایران بود که باعث شد بهرغم همه فداکاریها، آن مبارزات به نتیجه نرسند. اما حالا اشرف۳ نماد مقاومت سازمانیافته مردم ایران برای آزادی است.
ملت ما در ابتدای قرن بیستم توانست در انقلاب مشروطه، دیکتاتوری مطلقه سلطنتی را پس بزند. اما در کمتر از ۱۵ سال در فقدان زیرساختها و نهادهای دمکراتیک، استبداد دوباره چیره شد. آزادیخواهان در فقدان رهبری و تشکیلات و سازماندهی، سرکوب شدند و با کودتای رضاخان، یک دیکتاتوری دیگر برقرار شد.
سی سال بعد، در سال ۱۳۳۰، دکتر مصدق رهبر جنبش ملی شدن نفت، اولین و تنها دولت واقعا ملی و دمکراتیک را در ایران تشکیل داد. اما در کمتر از دو سال و نیم در یک کودتای سیاه سرنگون شد. مصدق به زندان افتاد و فاطمی وزیرخارجه او اعدام شد.
دیکتاتوری سیاه شاه برای ۲۵سال دیگر بر ایران حاکم شد.
اگر مصدق فرصت مییافت که سنت دمکراتیک را در ایران نهادینه کند، امروز چهره ایران و منطقه ما متفاوت بود و بدون تردید بنیادگرایی و افراطیگری چنین میدانی پیدا نمیکرد.
ولیعهد واقعی شاه، خمینی بود. در دیکتاتوری تکحزبی سلطنتی، احزاب سنتی از دور خارج شده بودند. در فقدان آزادی و احزاب سیاسی، کسی جز خمینی باقی نمانده بود.
شاه، رهبران مجاهدین و همه نیروهای مترقی را اعدام کرد یا به زندان انداخت و چنین بود که خمینی، بهعنوان مرجع دینی در تبعید، فرصت پیدا کرد برامواج قیامها و انقلاب مردم ایران سوار شود.
در واقع او انقلاب مردم ایران را به سرقت برد و از ابتدا، دیکتاتوری دینی و به قول خودش، سلطنت مطلقه فقیه را برقرار کرد. اما بهرغم همه جنایتها و قتلعامها نتوانست شعله آزادی را خاموش کند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر