داستان اسیران جنگ
در جریان بررسی جنگ ۸ساله ایران و عراق زوایای پنهانی در آن جنگ هست که هنوز آنچنان که باید و شاید به آن پرداخته نشده است. یکی از آن زوایای پنهان، مسأله اسیران جنگ است.
اسیران جنگ ضدمیهنی!
اسرایی که در دو طرف جبهه زیر فشار و تهدید بودند. . هم اسرای ایرانی و هم اسرای عراقی
ابتدا نگاهی وضعیت اسرای عراقی در ایران
مجاهدین کشتار اسرای عراقی در اردوگاه گرگان را همان زمان منتشر کردند، آن کشتار البته یک اتفاق خاص و نادر نبود، چه بسا مشابه آن واقعه در جاهای دیگر بوده باشد.
اما هیچکس از کشتار چندصد نفر اسیر دست بسته توسط پاسدار نادر قاضیپور عضو پیشین مجلس ارتجاع، خبر نداشت. تا سالها بعد که وی در یک میتینگ انتخاباتی به آن اعتراف کرد.
وی اینچنین اعتراف کرد: «راه افتادیم تا برسیم به جادهٔ آسفالت العماره ـ بصره حدوداً با ۶۰۰، ۷۰۰نفر مواجه شدیم. همهشان تسلیم شدند، اما ما قدرت نگهداری نداشتیم. مجبور شدیم از دستشان راحت شویم. شاید بین شماها کسی نباشد که تا حالا سر مرغ یا گوسفندی را بریده باشد؛ ولی من بهخاطر انقلاب، اسلام و شهدا مجبور بودم این کار را انجام بدهم. »
نگاهی به وضعیت اسرای ایرانی در عراق.
دانش آموزان در تاکتیک حمله با امواج انسانی با عنوان سربازان یکبار مصرف مورد استفاده قرار گرفتند.
یک کودک: دارم راه باز میکنم معبر باز میکنم برای برادرها که از رویمون . . .
یک اسیر ایرانی: «من سرباز وظیفه قاسمعلی صالحی اصلانی؛
-چند سالته؟
-۲۱سالمه!
-داوطلب یا سرباز وظیفه؟
-سرباز وظیفه هستم!
-چند تا برادر داری چند تا خواهر؟
دو تا برادر دارم دو تا خواهر
یک اسیر ایرانی دیگر: جبهه اجبار میآن دیگه!
حشمت کاربخش: «از سال ۶۵ یعنی عزیمت رهبری به خاک عراق یکباره تنظیمات و رفتار نیروهای عراقی تغییر پیدا کرد و دیگر خبری از آن محدودیتها نبود و بازدیدهای بسیاری صورت میگرفت آن هم از جانب افسران عالیرتبه آنان که مسائل و مشکلات ما را پی میگرفتند».
شورا – ماهنامه شورای ملی مقاومت ایران - خرداد و تیر ۱۳۶۵
سفر مسئول شورا
۱ خرداد (۲۲ می۸۶): «بنا به گزارش خبرگزاری فرانسه: ایران از فرانسه درخواست استرداد مخالفانی را نموده که «دستهایشان به خون آلوده است». این خبرگزاری میافزاید بهنظر میرسد بهطور خاص آقای مسعود رجوی، رهبر مجاهدین خلق، بزرگترین جنبش اپوزیسیون مسلح رژیم ایران، مورد نظر است».
۲ خرداد (۲۳ می۸۶): «روزنامهٔ لیبراسیون در مقالهیی در بارهٔ دیدار هیات رژیم از فرانسه نوشت: بهروشنی بهنظر میرسید که مجاهدین مسعود رجوی، گرفتاری اصلی رهبران ایران را تشکیل میدهند».
۱۷ خرداد (۷ ژوئن ۸۶): «خبرگزاری فرانسه گزارش داد: «بنا به دستور روبر پاندرو، وزیر امنیت فرانسه، پلیس در محل سکونت آقای مسعود رجوی، مسئول شورای ملی مقاومت و اطرافیان وی در اورسوراواز، عملیات مهمی را آغاز کرده است».
کانال ۲ تلویزیون فرانسه گزارش داد: «مسعود رجوی طی هفته گذشته سه بار توسط روبر پاندرو وزیر امنیت پذیرفته شد».
کانال ۲ تلویزیون فرانسه گزارش داد: «مسعود رجوی، رئیس شورای ملی مقاومت ایران، که پنج سال پیش در اورسوراواز ساکن بود در اوایل بعدازظهر امروز فرانسه را ترک نمود. خروج او با عملیات پلیسی مهمی همراه بود، ولی عزیمت آقای رجوی رسماً به درخواست خودش بوده است».
به گزارش صدای مجاهد، آقای مسعود رجوی، مسئول شواری ملی مقاومت ایران، با یک پرواز مستقیم از فرانسه وارد بغداد شد و در فرودگاه مورد استقبال رسمی آقای طه یاسین رمضان معاون رئیسجمهور عراق، بهنمایندگی از سوی رئیسجمهور این کشور، قرار گرفت. هیأتی از مقامات بلندپایه عراق از جمله آقای عدنان خیرالله عضو شورای انقلاب و وزیر دفاع و قائممقام فرمانده کل نیروهای مسلح، آقای لطیف جاسم وزیر فرهنگ و تبلیغات، بهنمایندگی از طرف آقای طارق عزیز وزیر امور خارجه و نایب نخستوزیر، آقای سعدون شاکر وزیر کشور، آقای حسن علی وزیر تجارت و بازرگانی عراق و . . . در مراسم استقبال رسمی از آقای مسعود رجوی و همراهان شرکت داشتند.
۱۸ خرداد (۸ ژوئن ۸۶): رادیو اروپا گزارش داد: «دیروز عصر در بغداد برای مسعود رجوی فرش قرمز گسترده شد. در بغداد رجوی توسط معاون رئیسجمهوری عراق و چند وزیر استقبال شد که وی را به آرامگاه رهبران تاریخی اسلام هدایت کردند».
۲۴ خرداد (۱۵ ژوئن ۸۶): «در ساعت پنچ و چهل و پنج دقیقه بامداد، رژیم خمینی، با شش فروند هواپیمای جنگنده بمبافکن اف ۵ یکی از پایگاههای استقرار رزمندگان مجاهد خلق به نام «پایگاه شهید منصوری» را در روستای کاریزه، در منطقهٔ مرزی عراق، مورد حمله قرار داد. این حمله توسط شورای عالی دفاع رژیم طراحی شده بود و زیر نظر مستقیم ریشهری، وزیر اطلاعات و امنیت رژیم و به فرماندهی سرهنگ حیدر زاده، فرمانده پایگاه دوم شکاری تبریز، به اجرا در آمد. هواپیماها هشت بمب ناپالم پانصد پوندی و نیز بمبهای خوشهیی و تأخیری در اطراف پایگاه فرو ریختند و به گشودن رگبار با مسلسلهای خودکار کالیبر ۵۰ و ۷۵ مبادرت کردند. سه بمب ناپالم عمل نکرد و هر کدام به عمق شش متر در خاک فرو رفت. بمبهای دیگر نیز به اطراف پایگاه اصابت کرد و به هیچیک از ساختمانها و تأسیسات و تجهیزات این پایگاه آسیبی نرساند. ده تن از رزمندگان مجاهد در اثر اصابت ترکش و یا بریدگی ناشی از شکستن شیشهها جراحاتی برداشتند. جراحات هشت تن آنان سطحی بود و دو تن دیگر، که جراحاتشان نسبتاً عمیق بود، با اقدام بموقع امداد پزشکی مجاهدین رو به بهبود میباشند. این تهاجم همچنین موجب وارد آوردن ضایعاتی به اهالی بیدفاع روستای کاریزه، گردید، از جمله پای یک کودک خردسال در اثر ترکش بمب قطع شد و تعداد دیگری از مردم روستا زخمی شدند. در جریان این بمباران علاوه بر صد بمب خوشهیی ــ تأخیری که منفجر شد، حدود دویست بمب دیگر که عمل نکرده و در منطقهٔ وسیعی پخش شده بود و جان اهالی را در معرض خطر قرار میداد، خنثی گردید. احتمال میرود هنوز تعداد دیگری از آنها در زیر گل و لای وجود داشته باشد و یک تن از پرسنل نظامی مجاهد خلق به نام ایرج بهی در جریان خنثیسازی، در اثر انفجار بمب در دستش بهشهادت رسید. روز بعد، پیکر پاک شهید ایرج بهی توسط دو ستون نظامی مجاهد خلق، همسر و پسر یازده سالهٔ شهید، تعدادی از همرزمان وی و اهالی روستا مشایعت گردید. پس از مراسم تدفین، رزمندگان با شلیک تک تیر و خواندن سرود و فاتحه، نسبت به همرزم خود ادای احترام کرده و با وی تجدید عهد نمودند».
بله، رهبر مقاومت ایران در اولین دیدار رسمی با رهبری کشور همسایه، پس از تصریح رئیسجمهور عراق بر استقلال سیاسی و ایدئولوژیکی مقاومت ایران و بهرسمیت شناختن آزادی عمل تمامعیار این مقاومت در کار و حرکتش در عراق، بر روی چند نکته انگشت میگذارد:
اول، قبول طرح صلح شورای ملی مقاومت توسط دولت عراق بهعنوان مبنای قابلقبول برای آغاز مذاکرات صلح
دوم، تصریح بر اینکه مجاهدین تا وقتی قوای عراقی در خاک ایران بودند با آنها میجنگیدند اما وقتی عراق برای صلح اعلام آمادگی کرد و طرح صلح شورای ملی مقاومت را بهعنوان مبنای مذاکرات بهرسمیت شناخت، دیگر همه سلاحها به جانب خمینی یعنی تنها طرفی نشانه میرود که خواهان ادامه جنگ و قربانی کردن اتباع دو کشور در تنور جنگ است.
سومین نکته، که برادر مجاهد مسعود رجوی مطرح میکند موضوع اسیران جنگی ایران است که در مورد آنها خواستار مراعاتها و توجهات ویژه میشود و رئیسجمهور عراق آنرا میپذیرد و اعلام میکند اگر خمینی بپذیرد عراق بلادرنگ و همین امروز همه زندانیان جنگی ایرانی را آزاد میکند به شرط اینکه رژیم خمینی متقابلاً اسیران عراقی را آزاد کند. علاوه بر این صدام حسین رئیسجمهور عراق متعهد میشود و میگوید از این پس زندانیان جنگی ایران را که هموطنان شما هستند در نزد ما مهمان تلقی کنید و ترتیبی داده خواهد شد که با آنها مانند اسیر جنگی رفتار نشود. . .
از پیام ۲۲بهمن ۱۳۶۵ مسعود رجوی: «اما تلفات این جنگ ضدمیهنی اکنون تنها در طرف ایران به ۵/۱ میلیون کشته و مجروح و معلول بالغ شده است. تنها در تهاجم «ضد کربلای»۵ ، که البته هنوز رسماً پایان نیافته ،خمینی حدود ۱۰۰۰۰۰ کشته و مجروح و معلول بر جای گذاشت. ۲هفتهٔ قبل از آن ۵۰۰۰۰ کشته و مجروح و معلول دستآورد تهاجم «ضد کربلای» ۴ بود. تلفات تنور جنگ خمینی در سال ۶۵ علاوه براینها ۳۰۰۰۰ کشته و۶۰۰۰۰ مجروح و معلول دیگر رانیز دربرمیگیرد که مربوط به «ضد کربلا»های قبلی است.
در سال ۶۴ نیز خمینی مبادرت به تهاجماتی تحت عناوین «قدس» و «ظفر» و باصطلاح «عاشورا» و «والفجر» نمود که حدود ۴۵۰۰۰کشته و۸۵۰۰۰مجروح و معلول بر جای گذاشت. روندی که در تمامی سال ۶۳ و قبل از آن نیز ادامه داشت.
بله باور کردن عدد ۱.۵میلیون که نیمی از آنرا باید کشته به حساب آورد مشکل است. اما اگر کسی به گورستانهای مختلف شهرها و روستاهای ایران نظر کند و یا دقایقی به تماشای فیلمهای تلویزیونی مربوط به صحنههای جنگ بنشیند ابعاد فاجعه را بهتر درخواهد یافت. بنیاد موسوم به شهید در اواخر سال ۶۴ به خمینی گزارش کرده بود که میتواند ۲۲۰۰۰۰ خانوادهٔ قربانیان جنگ را با لطایفالحیل و با اعمال فشار به ملاقات خمینی بیاورد. این تعداد البته تمامی خانوادههای قربانیان را شامل نمیگردید و تنها دو سوم خانوادههای ثبت شده را دربرمیگرفت. بگذریم که انبوهی از قربانیان همچنان مفقود الاثرند.
درباره اسرای جنگی نیز باید گفت که بسیاری از این هموطنان ۷ سال است در اسارت بهسر میبرند و دور از شهر و دیار و خانمان و عزیزان خود نگران آنند که این جنگ لعنتی تا کی ادامه خواهد یافت. یاد آور میشوم که رئیسجمهور عراق در دیدار صلح تابستان گذشته اطمینان داد که به مجرد آمادگی خمینی برای آزاد کردن اسرای عراقی ،عراق کلیه اسرای ایرانی را آزاد خواهد نمود و تا آن تاریخ نیز تا آنجا که امکانپذیر باشد هموطنان اسیر ما همچون مهمان تلقی خواهند شد».
طبق آمار حکومتی تعداد اسیران دو طرف شاید حدود صدهزار نفر یا کمی کمتر باشد که انبوهی از آنها هم کودک بودند. البته آمار واقعی بیشتر از اینهاست.
هفتهنامه فرانسوی لوپوئن در تیرماه ۶۵ نوشته بود: ۴۷هزار «کودک ـ سرباز» ایرانی از آغاز جنگ کشته شده و ۷۰۰ نفر از آنها در حال حاضر زندانی عراقیها هستند.
خبرگزاری حکومتی ایرنا ۳۱ شهریور ۹۸ نوشت: «سال اول جنگ ۲۳۰ اسیر دادیم اما تا سال آخر جنگ آمار اسرایمان به ۴۵هزار نفر رسید»
سایت حکومتی خبرآنلاین هم ۴سال پیش از آن یعنی روز اول مهر ۹۴ نوشته بود: «تعداد اسرای دوطرف ۹۰هزار نفر بود».
همه میدانند که جنگ اصلی خمینی و رژیمش با مردم و مقاومت ایران بود و جنگ ۸ ساله که خمینی آن را نعمت الهی میدانست سرپوش و راه برونرفت خمینی از همان جنگ اصلی بود. برای همین مجاهدین و مقاومت ایران عزم جزم کرده بودند که با شعار صلح و آزادی، تنور جنگ خمینی را گل بگیرند و نگذارند که خمینی اتباع ایران را در تنور جنگ با شعار فتح قدس از طریق کربلا قربانی کند.
ضمناً مجاهدین از روز اول هم میگفتند که جنگ خمینی با عراق هم اگر یک روزی تمام بشود، جنگ اصلی یعنی جنگ با مردم ایران و با مجاهدین و با مقاومت ایران تا روزی که رژیم ولایت فقیه هست، باقیست و ادامه دارد.
اما در این جبهه، یعنی در جبهه اصلی که خمینی هر وقت دستش میرسید از بمباران و موشکباران قرارگاههای مجاهدین فروگذار نمیکرد، زد و خورد بهشدت ادامه داشت و ارتش آزادیبخش ملی ایران هم در عملیات و زد و خوردهایش در مناطق مرزی یا عمق خاک میهنمان از نیروهای سپاه و ارتش تحتامر خمینی اسیرهای زیادی گرفت.
محسن نادی: «ارتش آزادیبخش در ۱۰۰رشته عملیات خود از پایان سال ۶۵ تا ۳۰ خرداد ۶۷ از نیروهای سپاه پاسداران و ارتش تحتامر خمینی چندین هزار اسیر گرفت. در این میان، سربازان، درجهداران و افسرانی که بهزور یا با کراهت وارد جنگی شده بودند که خمینی آنرا نعمت الهی میدانست، در بسیاری مواقع، وقتی میفهمیدند که طرف مقابل آنها مجاهدین هستند مقاومت چندانی نمیکردند. برخی هم هوادار بودند و از پیوستن به مجاهدین استقبال میکردند.
از طرف دیگر مجاهدین در عمق باید سریعاً پس از انجام عملیات عقب مینشستند تا دشمن نتواند آنها را از هوا بکوبد یا از زمین قیچی کند و اسیر بگیرد. بنابراین امکان اینکه همه اسیران را به پشت جبهه منتقل کنند نداشتند.
کسانی هم که به پشت جبهه منتقل میشدند از لحظهای که سلاح را بر زمین میگذاشتند با آنها واقعاً برادرانه رفتار و تنظیم میشد. در آن زمان همه میدانستند که یک مجاهد خلق قمقمه آبش را ابتدا به اسیر میداد و بعد اگر چیزی باقی مانده بود خودش مینوشید. همچنین بسیاری نمونهها بود که مجاهدین پوتین خود را به سربازان بدون کفش میدادند و خود با پای برهنه برمیگشتند.
از طرف دیگر اسیران جنگی به دستور فرمانده ارتش آزادیبخش، خیلی زود و در اسرع وقت، گروه گروه، یکسویه و بلاعوض آزاد میشدند. حتی کسانی که در حین جنگ و درگیری بر روی مجاهدین آتش گشوده و گاه چند مجاهد را بهشهادت رسانده بودند جزو این اسرا بودند که آزاد شدند».
۱۸ آبان ۱۳۶۶ آزادی ۱۷۰نفر از اسرای عملیات ارتش آزادیبخش ملی ایران بهفرمان برادر مجاهد مسعود رجوی - ۱۸ آبان ۱۳۶۶:
وی اینچنین اعتراف کرد: «راه افتادیم تا برسیم به جادهٔ آسفالت العماره ـ بصره حدوداً با ۶۰۰، ۷۰۰نفر مواجه شدیم. همهشان تسلیم شدند، اما ما قدرت نگهداری نداشتیم. مجبور شدیم از دستشان راحت شویم. شاید بین شماها کسی نباشد که تا حالا سر مرغ یا گوسفندی را بریده باشد؛ ولی من بهخاطر انقلاب، اسلام و شهدا مجبور بودم این کار را انجام بدهم. »
نگاهی به وضعیت اسرای ایرانی در عراق.
دانش آموزان در تاکتیک حمله با امواج انسانی با عنوان سربازان یکبار مصرف مورد استفاده قرار گرفتند.
یک کودک: دارم راه باز میکنم معبر باز میکنم برای برادرها که از رویمون . . .
یک اسیر ایرانی: «من سرباز وظیفه قاسمعلی صالحی اصلانی؛
-چند سالته؟
-۲۱سالمه!
-داوطلب یا سرباز وظیفه؟
-سرباز وظیفه هستم!
-چند تا برادر داری چند تا خواهر؟
دو تا برادر دارم دو تا خواهر
یک اسیر ایرانی دیگر: جبهه اجبار میآن دیگه!
حشمت کاربخش: «از سال ۶۵ یعنی عزیمت رهبری به خاک عراق یکباره تنظیمات و رفتار نیروهای عراقی تغییر پیدا کرد و دیگر خبری از آن محدودیتها نبود و بازدیدهای بسیاری صورت میگرفت آن هم از جانب افسران عالیرتبه آنان که مسائل و مشکلات ما را پی میگرفتند».
شورا – ماهنامه شورای ملی مقاومت ایران - خرداد و تیر ۱۳۶۵
سفر مسئول شورا
۱ خرداد (۲۲ می۸۶): «بنا به گزارش خبرگزاری فرانسه: ایران از فرانسه درخواست استرداد مخالفانی را نموده که «دستهایشان به خون آلوده است». این خبرگزاری میافزاید بهنظر میرسد بهطور خاص آقای مسعود رجوی، رهبر مجاهدین خلق، بزرگترین جنبش اپوزیسیون مسلح رژیم ایران، مورد نظر است».
۲ خرداد (۲۳ می۸۶): «روزنامهٔ لیبراسیون در مقالهیی در بارهٔ دیدار هیات رژیم از فرانسه نوشت: بهروشنی بهنظر میرسید که مجاهدین مسعود رجوی، گرفتاری اصلی رهبران ایران را تشکیل میدهند».
۱۷ خرداد (۷ ژوئن ۸۶): «خبرگزاری فرانسه گزارش داد: «بنا به دستور روبر پاندرو، وزیر امنیت فرانسه، پلیس در محل سکونت آقای مسعود رجوی، مسئول شورای ملی مقاومت و اطرافیان وی در اورسوراواز، عملیات مهمی را آغاز کرده است».
کانال ۲ تلویزیون فرانسه گزارش داد: «مسعود رجوی طی هفته گذشته سه بار توسط روبر پاندرو وزیر امنیت پذیرفته شد».
کانال ۲ تلویزیون فرانسه گزارش داد: «مسعود رجوی، رئیس شورای ملی مقاومت ایران، که پنج سال پیش در اورسوراواز ساکن بود در اوایل بعدازظهر امروز فرانسه را ترک نمود. خروج او با عملیات پلیسی مهمی همراه بود، ولی عزیمت آقای رجوی رسماً به درخواست خودش بوده است».
به گزارش صدای مجاهد، آقای مسعود رجوی، مسئول شواری ملی مقاومت ایران، با یک پرواز مستقیم از فرانسه وارد بغداد شد و در فرودگاه مورد استقبال رسمی آقای طه یاسین رمضان معاون رئیسجمهور عراق، بهنمایندگی از سوی رئیسجمهور این کشور، قرار گرفت. هیأتی از مقامات بلندپایه عراق از جمله آقای عدنان خیرالله عضو شورای انقلاب و وزیر دفاع و قائممقام فرمانده کل نیروهای مسلح، آقای لطیف جاسم وزیر فرهنگ و تبلیغات، بهنمایندگی از طرف آقای طارق عزیز وزیر امور خارجه و نایب نخستوزیر، آقای سعدون شاکر وزیر کشور، آقای حسن علی وزیر تجارت و بازرگانی عراق و . . . در مراسم استقبال رسمی از آقای مسعود رجوی و همراهان شرکت داشتند.
۱۸ خرداد (۸ ژوئن ۸۶): رادیو اروپا گزارش داد: «دیروز عصر در بغداد برای مسعود رجوی فرش قرمز گسترده شد. در بغداد رجوی توسط معاون رئیسجمهوری عراق و چند وزیر استقبال شد که وی را به آرامگاه رهبران تاریخی اسلام هدایت کردند».
۲۴ خرداد (۱۵ ژوئن ۸۶): «در ساعت پنچ و چهل و پنج دقیقه بامداد، رژیم خمینی، با شش فروند هواپیمای جنگنده بمبافکن اف ۵ یکی از پایگاههای استقرار رزمندگان مجاهد خلق به نام «پایگاه شهید منصوری» را در روستای کاریزه، در منطقهٔ مرزی عراق، مورد حمله قرار داد. این حمله توسط شورای عالی دفاع رژیم طراحی شده بود و زیر نظر مستقیم ریشهری، وزیر اطلاعات و امنیت رژیم و به فرماندهی سرهنگ حیدر زاده، فرمانده پایگاه دوم شکاری تبریز، به اجرا در آمد. هواپیماها هشت بمب ناپالم پانصد پوندی و نیز بمبهای خوشهیی و تأخیری در اطراف پایگاه فرو ریختند و به گشودن رگبار با مسلسلهای خودکار کالیبر ۵۰ و ۷۵ مبادرت کردند. سه بمب ناپالم عمل نکرد و هر کدام به عمق شش متر در خاک فرو رفت. بمبهای دیگر نیز به اطراف پایگاه اصابت کرد و به هیچیک از ساختمانها و تأسیسات و تجهیزات این پایگاه آسیبی نرساند. ده تن از رزمندگان مجاهد در اثر اصابت ترکش و یا بریدگی ناشی از شکستن شیشهها جراحاتی برداشتند. جراحات هشت تن آنان سطحی بود و دو تن دیگر، که جراحاتشان نسبتاً عمیق بود، با اقدام بموقع امداد پزشکی مجاهدین رو به بهبود میباشند. این تهاجم همچنین موجب وارد آوردن ضایعاتی به اهالی بیدفاع روستای کاریزه، گردید، از جمله پای یک کودک خردسال در اثر ترکش بمب قطع شد و تعداد دیگری از مردم روستا زخمی شدند. در جریان این بمباران علاوه بر صد بمب خوشهیی ــ تأخیری که منفجر شد، حدود دویست بمب دیگر که عمل نکرده و در منطقهٔ وسیعی پخش شده بود و جان اهالی را در معرض خطر قرار میداد، خنثی گردید. احتمال میرود هنوز تعداد دیگری از آنها در زیر گل و لای وجود داشته باشد و یک تن از پرسنل نظامی مجاهد خلق به نام ایرج بهی در جریان خنثیسازی، در اثر انفجار بمب در دستش بهشهادت رسید. روز بعد، پیکر پاک شهید ایرج بهی توسط دو ستون نظامی مجاهد خلق، همسر و پسر یازده سالهٔ شهید، تعدادی از همرزمان وی و اهالی روستا مشایعت گردید. پس از مراسم تدفین، رزمندگان با شلیک تک تیر و خواندن سرود و فاتحه، نسبت به همرزم خود ادای احترام کرده و با وی تجدید عهد نمودند».
بله، رهبر مقاومت ایران در اولین دیدار رسمی با رهبری کشور همسایه، پس از تصریح رئیسجمهور عراق بر استقلال سیاسی و ایدئولوژیکی مقاومت ایران و بهرسمیت شناختن آزادی عمل تمامعیار این مقاومت در کار و حرکتش در عراق، بر روی چند نکته انگشت میگذارد:
اول، قبول طرح صلح شورای ملی مقاومت توسط دولت عراق بهعنوان مبنای قابلقبول برای آغاز مذاکرات صلح
دوم، تصریح بر اینکه مجاهدین تا وقتی قوای عراقی در خاک ایران بودند با آنها میجنگیدند اما وقتی عراق برای صلح اعلام آمادگی کرد و طرح صلح شورای ملی مقاومت را بهعنوان مبنای مذاکرات بهرسمیت شناخت، دیگر همه سلاحها به جانب خمینی یعنی تنها طرفی نشانه میرود که خواهان ادامه جنگ و قربانی کردن اتباع دو کشور در تنور جنگ است.
سومین نکته، که برادر مجاهد مسعود رجوی مطرح میکند موضوع اسیران جنگی ایران است که در مورد آنها خواستار مراعاتها و توجهات ویژه میشود و رئیسجمهور عراق آنرا میپذیرد و اعلام میکند اگر خمینی بپذیرد عراق بلادرنگ و همین امروز همه زندانیان جنگی ایرانی را آزاد میکند به شرط اینکه رژیم خمینی متقابلاً اسیران عراقی را آزاد کند. علاوه بر این صدام حسین رئیسجمهور عراق متعهد میشود و میگوید از این پس زندانیان جنگی ایران را که هموطنان شما هستند در نزد ما مهمان تلقی کنید و ترتیبی داده خواهد شد که با آنها مانند اسیر جنگی رفتار نشود. . .
از پیام ۲۲بهمن ۱۳۶۵ مسعود رجوی: «اما تلفات این جنگ ضدمیهنی اکنون تنها در طرف ایران به ۵/۱ میلیون کشته و مجروح و معلول بالغ شده است. تنها در تهاجم «ضد کربلای»۵ ، که البته هنوز رسماً پایان نیافته ،خمینی حدود ۱۰۰۰۰۰ کشته و مجروح و معلول بر جای گذاشت. ۲هفتهٔ قبل از آن ۵۰۰۰۰ کشته و مجروح و معلول دستآورد تهاجم «ضد کربلای» ۴ بود. تلفات تنور جنگ خمینی در سال ۶۵ علاوه براینها ۳۰۰۰۰ کشته و۶۰۰۰۰ مجروح و معلول دیگر رانیز دربرمیگیرد که مربوط به «ضد کربلا»های قبلی است.
در سال ۶۴ نیز خمینی مبادرت به تهاجماتی تحت عناوین «قدس» و «ظفر» و باصطلاح «عاشورا» و «والفجر» نمود که حدود ۴۵۰۰۰کشته و۸۵۰۰۰مجروح و معلول بر جای گذاشت. روندی که در تمامی سال ۶۳ و قبل از آن نیز ادامه داشت.
بله باور کردن عدد ۱.۵میلیون که نیمی از آنرا باید کشته به حساب آورد مشکل است. اما اگر کسی به گورستانهای مختلف شهرها و روستاهای ایران نظر کند و یا دقایقی به تماشای فیلمهای تلویزیونی مربوط به صحنههای جنگ بنشیند ابعاد فاجعه را بهتر درخواهد یافت. بنیاد موسوم به شهید در اواخر سال ۶۴ به خمینی گزارش کرده بود که میتواند ۲۲۰۰۰۰ خانوادهٔ قربانیان جنگ را با لطایفالحیل و با اعمال فشار به ملاقات خمینی بیاورد. این تعداد البته تمامی خانوادههای قربانیان را شامل نمیگردید و تنها دو سوم خانوادههای ثبت شده را دربرمیگرفت. بگذریم که انبوهی از قربانیان همچنان مفقود الاثرند.
درباره اسرای جنگی نیز باید گفت که بسیاری از این هموطنان ۷ سال است در اسارت بهسر میبرند و دور از شهر و دیار و خانمان و عزیزان خود نگران آنند که این جنگ لعنتی تا کی ادامه خواهد یافت. یاد آور میشوم که رئیسجمهور عراق در دیدار صلح تابستان گذشته اطمینان داد که به مجرد آمادگی خمینی برای آزاد کردن اسرای عراقی ،عراق کلیه اسرای ایرانی را آزاد خواهد نمود و تا آن تاریخ نیز تا آنجا که امکانپذیر باشد هموطنان اسیر ما همچون مهمان تلقی خواهند شد».
طبق آمار حکومتی تعداد اسیران دو طرف شاید حدود صدهزار نفر یا کمی کمتر باشد که انبوهی از آنها هم کودک بودند. البته آمار واقعی بیشتر از اینهاست.
هفتهنامه فرانسوی لوپوئن در تیرماه ۶۵ نوشته بود: ۴۷هزار «کودک ـ سرباز» ایرانی از آغاز جنگ کشته شده و ۷۰۰ نفر از آنها در حال حاضر زندانی عراقیها هستند.
خبرگزاری حکومتی ایرنا ۳۱ شهریور ۹۸ نوشت: «سال اول جنگ ۲۳۰ اسیر دادیم اما تا سال آخر جنگ آمار اسرایمان به ۴۵هزار نفر رسید»
سایت حکومتی خبرآنلاین هم ۴سال پیش از آن یعنی روز اول مهر ۹۴ نوشته بود: «تعداد اسرای دوطرف ۹۰هزار نفر بود».
همه میدانند که جنگ اصلی خمینی و رژیمش با مردم و مقاومت ایران بود و جنگ ۸ ساله که خمینی آن را نعمت الهی میدانست سرپوش و راه برونرفت خمینی از همان جنگ اصلی بود. برای همین مجاهدین و مقاومت ایران عزم جزم کرده بودند که با شعار صلح و آزادی، تنور جنگ خمینی را گل بگیرند و نگذارند که خمینی اتباع ایران را در تنور جنگ با شعار فتح قدس از طریق کربلا قربانی کند.
ضمناً مجاهدین از روز اول هم میگفتند که جنگ خمینی با عراق هم اگر یک روزی تمام بشود، جنگ اصلی یعنی جنگ با مردم ایران و با مجاهدین و با مقاومت ایران تا روزی که رژیم ولایت فقیه هست، باقیست و ادامه دارد.
اما در این جبهه، یعنی در جبهه اصلی که خمینی هر وقت دستش میرسید از بمباران و موشکباران قرارگاههای مجاهدین فروگذار نمیکرد، زد و خورد بهشدت ادامه داشت و ارتش آزادیبخش ملی ایران هم در عملیات و زد و خوردهایش در مناطق مرزی یا عمق خاک میهنمان از نیروهای سپاه و ارتش تحتامر خمینی اسیرهای زیادی گرفت.
محسن نادی: «ارتش آزادیبخش در ۱۰۰رشته عملیات خود از پایان سال ۶۵ تا ۳۰ خرداد ۶۷ از نیروهای سپاه پاسداران و ارتش تحتامر خمینی چندین هزار اسیر گرفت. در این میان، سربازان، درجهداران و افسرانی که بهزور یا با کراهت وارد جنگی شده بودند که خمینی آنرا نعمت الهی میدانست، در بسیاری مواقع، وقتی میفهمیدند که طرف مقابل آنها مجاهدین هستند مقاومت چندانی نمیکردند. برخی هم هوادار بودند و از پیوستن به مجاهدین استقبال میکردند.
از طرف دیگر مجاهدین در عمق باید سریعاً پس از انجام عملیات عقب مینشستند تا دشمن نتواند آنها را از هوا بکوبد یا از زمین قیچی کند و اسیر بگیرد. بنابراین امکان اینکه همه اسیران را به پشت جبهه منتقل کنند نداشتند.
کسانی هم که به پشت جبهه منتقل میشدند از لحظهای که سلاح را بر زمین میگذاشتند با آنها واقعاً برادرانه رفتار و تنظیم میشد. در آن زمان همه میدانستند که یک مجاهد خلق قمقمه آبش را ابتدا به اسیر میداد و بعد اگر چیزی باقی مانده بود خودش مینوشید. همچنین بسیاری نمونهها بود که مجاهدین پوتین خود را به سربازان بدون کفش میدادند و خود با پای برهنه برمیگشتند.
از طرف دیگر اسیران جنگی به دستور فرمانده ارتش آزادیبخش، خیلی زود و در اسرع وقت، گروه گروه، یکسویه و بلاعوض آزاد میشدند. حتی کسانی که در حین جنگ و درگیری بر روی مجاهدین آتش گشوده و گاه چند مجاهد را بهشهادت رسانده بودند جزو این اسرا بودند که آزاد شدند».
۱۸ آبان ۱۳۶۶ آزادی ۱۷۰نفر از اسرای عملیات ارتش آزادیبخش ملی ایران بهفرمان برادر مجاهد مسعود رجوی - ۱۸ آبان ۱۳۶۶:
این از رفتار مجاهدین بود اما در طرف مقابل آخوند رازینی در مرداد ۱۳۹۸ بعد از ۳۱ سال در مورد اسرای جنگی آزاد شده اینطور گفت: «تعدادی از نظامیان اسیر ما هم با آنها (مجاهدین) همکاری کرده بودند. تعدادی از آنها به حبس محکوم و بعد آزاد شدند؛ ولی منافقین نوعاً اعدام شدند». (روزنامه شرق رژیم مرداد ۹۸)
به این سند تکان دهنده از جنایتهای رژیم خمینی در عملیات فروغ جاویدان که در صفحه اول نشریه مجاهد ۱۰ شهریور ۱۳۷۷ منتشر شده نگاه کنید:
به این سند تکان دهنده از جنایتهای رژیم خمینی در عملیات فروغ جاویدان که در صفحه اول نشریه مجاهد ۱۰ شهریور ۱۳۷۷ منتشر شده نگاه کنید:
بهزاد صفاری، مشاور حقوقی مجاهدین: «از آنجایی که سازمان رابطه تعریف شده مستقلی با دولت میزبان داشت، در نتیجه تمامی مسایل اسرایی که ارتش آزادیبخش گرفته بود، از قبیل نگهداری و رسیدگی و آزادیشون، اینها رو خود ارتش آزادیبخش مستقلا حل میکرد و موقع آزادی آنها، فقط یک هماهنگی با دولت میزبان یعنی عراق داشت که اسرا را با کاروانهای خودمان به مرز ببریم و به محوطه ورودی پاسگاه مرزی رژیم برسانیم و مطمئن بشیم که به سلامت از عراق خارج شدند و وارد پاسگاه رژیم شدند!
بخشی کمتری از آنها که هوادار مجاهدین بودند یا بهتازگی هوادار شده بودند با درخواست خودشون به ارتش آزادیبخش میپیوستند و برای آزادی وطنشان با رژیم خمینی میجنگیدند. که اینها فیلمهایش تک به تک در همان زمان از برنامه تلویزیونی سیمای مقاومت پخش شده و در نشریات مجاهدین و ماهنامههای شورا هم منعکس شده.
تعدادی از اسیران جنگ هم، بعد از آتشبس با اصرار و درخواستهای کتبی مکرر خودشان از اردوگاههای عراقیها درخواست میدادند و پیش مجاهدین میآمدند.
صلیبسرخ هم مستمر از آنها بازدید میکرد و بهطور انفرادی با آنها چه در اشرف و چه بهطور جداگانه در بغداد در محلی که صلیب خودش مشخص میکرد دیدار میکرد. در این دیدارهای مستمر صلیب هر کس میخواست با صلیب میرفت و صلیب او را به ایران برمیگرداند. کسانی هم که میخواستند، به صلیب میگفتند و پیش مجاهدین میماندند و به جنگ شان با رژیم در صفوف ارتش آزادیبخش ادامه میدادند و در همه مأموریتها و سلسله عملیات شرکت داشتند و به صراحت میگفتند که میخواهند مجاهد بشوند و مجاهد بجنگند».
ادامه دارد
بخشی کمتری از آنها که هوادار مجاهدین بودند یا بهتازگی هوادار شده بودند با درخواست خودشون به ارتش آزادیبخش میپیوستند و برای آزادی وطنشان با رژیم خمینی میجنگیدند. که اینها فیلمهایش تک به تک در همان زمان از برنامه تلویزیونی سیمای مقاومت پخش شده و در نشریات مجاهدین و ماهنامههای شورا هم منعکس شده.
تعدادی از اسیران جنگ هم، بعد از آتشبس با اصرار و درخواستهای کتبی مکرر خودشان از اردوگاههای عراقیها درخواست میدادند و پیش مجاهدین میآمدند.
صلیبسرخ هم مستمر از آنها بازدید میکرد و بهطور انفرادی با آنها چه در اشرف و چه بهطور جداگانه در بغداد در محلی که صلیب خودش مشخص میکرد دیدار میکرد. در این دیدارهای مستمر صلیب هر کس میخواست با صلیب میرفت و صلیب او را به ایران برمیگرداند. کسانی هم که میخواستند، به صلیب میگفتند و پیش مجاهدین میماندند و به جنگ شان با رژیم در صفوف ارتش آزادیبخش ادامه میدادند و در همه مأموریتها و سلسله عملیات شرکت داشتند و به صراحت میگفتند که میخواهند مجاهد بشوند و مجاهد بجنگند».
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر