«گریه کن دشت کویر
گریه کن بحر خزر
گریه کن جنگل سرخ
گریه کن مرد بلوچ
بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران
کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران
بعضی مرگها سبک هستند، مثل پر کاه، مرگ آنهایی که در غیر راه خدا و خلقند، از این نوع مرگهاست
اما بعضی از مرگها خیلی سنگین هستند، به سنگینی کوه، به سنگینی دماوند، به سنگینی تمام سلسله جبال البرز و این یکی از آنها بود
پیشوای خلق، پیشوای آزادی، ای یار بیپناهان، پشتیبان ضعیفان، مرد پیامبر تبار و پیامبر گونه، همان پیامبر و پیامبرانی که در دل شبهای تیره و تار حاملان شعله نورند؛
بار خدایا، درود بفرست بر رهنمای به جانب خودت در شبهای تیره شب ترین و چنگ زننده به ریسمان خودت، ریسمانهای شرف بلندترین. درود بر طالقانی...».
مسعود رجوی با کلامی چنین نافذ و زیبا، با پدر طالقانی وداع می کند.
در مراسم تشییع پیکر پدر طالقانی پس از پرواز ناگهانیاش در ۱۹شهریور ۱۳۵۸، بیش از یکمیلیون نفر از مردم تهران شرکت کرده و با چشمانی اشکبار، چهره راستین انقلاب ضدسلطنتی را برای آخرینبار بدرقه نمودند.
پدر طالقانی، در نقطه مقابل خمینی جنایتکار که با دجالیت و تحریف آمده بود تا اعتماد مردم در انقلاب ضدسلطنتی را به سرقت ببرد و سلطه شوم دیکتاتوری ولایت فقیه اش را بر ایران مستولی سازد، در طرف مردم و آزادیخواهان بود. یار ضعیفان و همراه مظلومان بود.
او در رویارویی با اندیشه بنیادگرایانه خمینی، احیاگر روح راستین اسلام انقلابی و مبلغ راه حسین (ع) بود که زندگانی حقیقی را در نبردی مجاهدگونه خوانده است.
مسعود رجوی، تداوم راه و اندیشه پدر طالقانی را برای نسل های آینده، چنین تصویر می کند:
«راستی اگر کودکان از شما پرسیدند که طالقانی را کجا میشود دید و کجا میشود او را پیدا کرد؟
از آنجاکه گفتیم روح مجسم انقلاب ما بود، بگویید: در چشمهسارها، آنجایی که که ماهی های سیاه کوچولو گستاخی میکنند و خلاف جریان آب شنا میکنند؛ آنجا میشود دیدش.
در هرکجا که ابوذری هست و اعتراض.
در هرکجا که مالکی هست و شمشیر از نیامکشیده.
در هرکجا که علیوار چهره راستین اسلام و قرآن هست».
درود بر این عشق جاودان برای آزادی...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر