۵مهر سال ۱۳۶۰ با طنین شعار «مرگ بر خمینی»، در تاریخ ایران، روزی ماندگار شد.
روزی که نماد ایستادگی است در برابر تحجر و دیکتاتوری
روزی که اصالت نبرد است در برابر ذلت سکون و تسلیم
و آن روز که پیامش، شهامت و اراده برخاستن است بر هرچه خیانت و تزویر
روز ۵مهر را جوانانی ساختند که خود، جوانه های یک انقلاب خونین بودند.
انقلابی که آمده بود تا آزادی را برای زن و مرد ایرانی به ارمغان آورد؛
انقلابی که پیامش برابری و همبستگی بود.
اما خمینی، این دزد بزرگ زمانه، اعتمادش را ربود، سرخگل های زیبایش را پرپر نمود و حنجره آهنگیناش را در پشت دیوارهای سرد و تاریک زندان ها، بر طناب دار کشاند.
تلاش کرد تا دیگر در خیابان، ندایی نباشد، فریادی نیاید، خروشی نگیرد و سرودی نماند.
با شکنجه و کشتار... با دست بریدن و جوان ها بر دار...
اما ایران ما خاموش شدنی نبود؛ سکوت کردنی نبود؛ تسلیم شدنی نبود.
گویا که ۵مهر را در ضمیر، نهفته داشت...
۵مهر ۶۰ با فریاد «مرگ بر خمینی»...
همان طنینی که امروز، خیابان های شهر، بازتابش در تکرار «مرگ بر خامنه ای»، «مرگ بر دیکتاتور» و «مرگ بر ستمگر چه شاه باشه چه رهبر» می شوند.
این طنین، همان طنین ۵مهر است.
طنینی که روزی از تهران با مشت های گره کرده، فریاد شد و امروز با قهرمانان و ایستادگانی چون نوید افکاری، رایحه نبرد تا سرنگونی را در دلها می کارد؛ با شجاعتی از جنس شورش، پیامی از جنس رویش و با قیامی آتشین، سرشار از خیزش...
نسل خجسته مسعود و آنکه از ۵مهر ۶۰ با او، ایستادن آغاز کرد، این چنین سرنگونی را در رسم و مرام او این روزها رقم می زند...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر