من یک پدرم – رئیسی جلاد! فرزندم در کدام گور جمعی است؟
ابراهیم رئیسی، بر صندلی ریاست جمهوری نظام فاسد ولایت فقیه تکیه زد.
او را به القابی چون جلاد ۶۷، قاضی مرگ، پیشتاز اعدام، و مشوق ۴دهه سرکوب و کشتار می شناسند.
در سال ۱۳۶۷، تنها ۳۰هزار زندانی سیاسی در ایران سر به دار شدند. با ۳۰هزار خانواده، مادر و پدر داغدار و دهها و صدها هزار قلب عاشق و هزاران امید و ضمیرِ دوستدار آزادی...
در آبان ۱۳۹۸، چند هزار تن، هدف گلوله و جنایت قرار گرفتند و قربانی ظلم همین ظالمان شدند. با صدها خواهر و برادر و خویشاوند و فرزند داغدارِ آزادی...
چه کسی پاسخگوی این داغ هاست؟
چه کسی قربانی این فراغ هاست؟
و چه کسی امید دلها؟
جوابش را کانون های شورشی در ایران می دانند. آنها که در پاسخ به فراخوان مسعود رجوی برای شکل گیری موسسان پنجم ارتش آزادی، ایران را سرزمین رزم و شجاعتٍ نبرد کرده اند.
همان ها که پاسخ شان به رئيسی، سرنگونی است!
و لبخندشان به خلق، یقین پیروزی!
همان ها که به زبان آتش و خشم و فدا سخن می گویند؛ و لباسِ غرور و رزم و صفا می پوشند،
همان ها که استحکام تهاجم و شورش اند بر هر آنچه که ارتجاع و ستمگری است؛
و سرود خشم و خیزش اند بر هر آنچه که ذلت و پس ماندگی است.
اینان صدای مادران سیاهپوش و دادخواهند، اینان بغض در گلو خفه شده پدران داغدارند، اینان دختران خیابانی، پسران دستفروش و زن و مرد ستمدیدة ایرانی هستند و کلام شان با رئیسی، واژگانی کوتاه و خلاصه است:
«سرنگونت می کنیم»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر