مسعود رجوی ـ مصاحبههای افشاگرانه
با مروری بر میتینگها و سخنرانیهای مسعود رجوی در تهران و تبریز و رشت و سایر تحرکات سیاسی و اجتماعی مجاهدین، دیدیم که مجاهدین بهرغم همه ترفندها و توطئههای خمینی با اقبال گسترده عمومی روبهرو بودند و با همه عربده و سرکوب مزدوران و چماقداران خمینی، نسل جوان و آگاه جامعه روزبهروز تمایل و گرایش بیشتری به مجاهدین نشان میدادند.
مسعود رجوی ـ مصاحبههای افشاگرانه
در آن ایام تیراژ روزنامه جمهوری اسلامی که رسانه اصلی حزب حاکم بود ۱۸هزار و نشریه مجاهد که با امکانات محدود و مخفیانه در ۳۰نقطه تولید و منتشر میشد بیش از ۶۰۰هزار نسخه بود. همین اختلاف فاحش گواه روشنی بر تمایل، کشش و کوشش نسل جوان به سمت مجاهدین بود.
در این شرایط خمینی دست به فتنه جدید زد و تلاش کرد با ایجاد انحراف در فضای جامعه و بهکارگیری برخی از جریانهای مدعی، راه را بر مجاهدین ببندد.
به همین علت بود که مسعود رجوی در اواخر سال ۵۹، سلسله مصاحبههایی با نشریه مجاهد انجام داد و در این مصاحبهها ضمن افشای ماهیت رژیم خمینی و جریانهای مختلفی که با رژیم خمینی متحد بودند، جایگاه و مواضع هر کدام از آنها را بیان کرد.
در مصاحبه مسعود رجوی با نشریه مجاهد که در شماره ۱۰۹این نشریه به تاریخ ۲۳بهمن سال ۵۹ منتشر شد آمده است:
« اگر دقت کرده باشید، سازمان جز در مواردی که وظیفهٔ مبرم انقلابیاش ایجاب بکند و یا در رابطه با اتهام یا اغفال گروه زیادی از مردم توسط یک سمپاشی و عوامفریبی بخصوص، احساس ضرورت بکند و یا در مواردی که طرف مقابل ازحد خود بسیار فراتر رفته باشد، معمولاً سکوت را ترجیح میدهد و به همین دلیل هم اگر در تاریخچهٔ موضعگیریهای مجاهدین دقت کنید، از روزنامه جمهوری گرفته تا روزنامه امت و حزب توده و جناح راست منشعب از چریکهای فدایی و امثالهم، فاصلهٔ زمانی چشم گیری میان اولین سنگ اندازیهای آنها و نخستین پاسخهای صریح ما وجود دارد. البته نیازی به تذکر نیست که منظور از این فاصلهٔ زمانی، پذیرش نوعی نرمش و سازش با سیاستهای غیراصولی، طی فاصلهی مورد بحثی که هنوز رسماًً و به نام علیه ما حرف نزدهاند، نیست بلکه منظورم خودداری از پاسخگویی به نام و مشخص بهمنظور مشتبه نکردن بیشتر فضای سیاسی است و الا ما در مسیر حرکتی که خودمان درست میدانیم طبعاً سیاستهای نادرست را برملا میکنیم و زیر علامت سؤال میبریم. لیکن با این همه چنانکه در موضعگیریهای سازمان دیدهاید، فرق است میان محکوم کردن سیاست اپورتونیستی راست با نام بردن صریح و مشخص از مظهر و مصداق عینی و عملی آن، که همانا حزب توده بوده و میباشد، کما اینکه به گواهی برخی شمارههای "مجاهد" تمایل به راست منشعبین فدایی را که پیوسته در راستای پیوستن آن به حزب توده انتقاد کردهایم.»
مسعود رجوی مصاحبه با نشریه مجاهد
آن مصاحبهها بسیار روشنگرانه و بهلحاظ تئوریک غنی بود. حتی بسیاری از نیروهای خارج از مجاهدین و مخالف مجاهدین هم که اوضاع سیاسی و عملکرد جریانهای مختلف را نقد میکردند از سلسله مصاحبههای مسعود رجوی بهشدت استقبال کردند زیرا مسعود رجوی با همان افشاگریها توانست چشم فتنههایی که توسط خمینی و متحدانش ایجاد شده بود را کور کند.
بهدنبال انتشار مصاحبههای مسعود رجوی، شهید شکرالله پاکنژاد در نامهیی به تاثیر عمیق مصاحبهها و نقش راهگشایانه آن در مسیر ایجاد یک جبهه مردمی اشاره کرد. شکرالله پاکنژاد که از رهبران سابقهدار مارکسیست و مؤسس جبهه دموکراتیک ملی بود، بود ضمن تأیید حرکتهای دقیق و حسابشده مجاهدین به نقش رهبریکننده مسعود رجوی تأکید کرده و گفته بود قدر مسعود رجوی را بدانید؛ من میدانم که مسعود چه رسالتی دارد. در آینده شما نقش مسعود رجوی را خواهید فهمید. برایم مسلم است که آینده از آن شماست.
به این ترتیب مسعود رجوی که تا این نقطه توانسته بود مبارزه علیه ارتجاع حاکم و استبداد مذهبی خمینی را به بهترین و مؤثرترین صورت به پیش ببرد، از این پس با روشنگری و راهگشاییهایی که در این سلسله از مصاحبههایش داشت، بیش از هر زمان در مرکز نیروهای ترقیخواه قرار گرفت تا راه جنبش را به پیش بگشاید.
مسعود رجوی ـ ۳۰خرداد و آغاز مبارزه سراسری
از خلال مواضع و سخنرانیهای مسعود رجوی بهخوبی میشود فهمید که چماقداران و قداره بندان خمینی تا کجا با هدف حذف مجاهدین از صحنه کوشیدند و مسعود رجوی در منتهای شکیبایی تلاش کرد این جنگ ناگزیر و پیکار رودرو را به عقب اندازد. خمینی وقتی مطمئن شد مسعود رجوی تن به هژمونی ولایت مطلقه نمیدهد و سرسوزنی از آزادی و حقوق مردم کوتاه نمیآید، چماقداران و لباسشخصیهایش را به جان جوانان و دانشآموزان هوادار مجاهدین انداخت تا با دشنه و ساطور و زندان و شکنجه هر چه زودتر مجاهدین را وادار به مقابله به مثل کرده و با یک فتوا نسل مجاهدین را بردارد. اما در مقابل مسعود رجوی تلاش کرد از هر قطره شرایط باز و آزادی استفاده کند و این رودرویی را تا آنجا که ممکن است عقب اندازد.
مسعود رجوی ـ کشتار مجاهدین در ۳۰خرداد
عباس داوری از اعضای سازمان مجاهدین در توصیف این شرایط میگوید:
«مجاهدین طی دو سال و نیم، تمامی راههای مسالمتآمیز رو طی کردند تا از آزادیهای مردم حفاظت کنند. فعالیتهایی برای تضمین حقوق زنان، فعالیت علیه مجازاتهای ضدانسانی مثل اعدام و یا شلاقزدن تحت نام اسلام، فعالیت برای تضمین آزادی مطبوعات و در همه زمینههای حقوق اقشار مردم. اما به این خواستها که واقعاً حداقل حقوق مردم ایران بود، متأسفانه هیچ پاسخ مثبتی داده نشد. هیچکدوم از شکایتهای مجاهدین مورد توجه و رسیدگی قرار نگرفت. و به راهحلهایی که ارائه میدادند اعتنایی نشد. کارگران و دهقانها همچنان محروم بودند و شوراهاشون هم ازشون گرفته شده بود؛ خمینی کشور رو وارد یک جنگ خانمانسوز و ضدمیهنی کرده بود و بچههای مردم رو در جبههها به کشتن میداد تا بتونه از این طریق، بر اختناق و سرکوب آزادیها سرپوش بگذاره و حکومت استبدادیاش رو تثبیت کنه. همین هم باعث شده بود، وضعیت اقتصادی کشور هر چی خرابتر بشه.»
در این شرایط یک جنگ پنهان بین مسعود رجوی و سران و مزدوران خمینی در جریان بود. خمینی با فتوای «منافقین از کفار بدترند» در ۴تیر ۵۹ و تجهیز و تشویق چماقدارانش تلاش میکرد مسعود رجوی و یارانش را کامل حذف کند تا بتواند خیز خلافت ۵۰۰ساله فقیه را بردارد و مسعود رجوی تلاش میکرد تا آنجا که میتواند مانع از رودرویی تمامعیار شود. دیدیم که حزب جمهوری اسلامی که به حزب چماق بهدستان معروف شد، چگونه با تشکیل دستههای چماقدار در سراسر کشور به مراکز گروههای سیاسی و مجاهدین و انجمنهای هوادار آنان حمله کرده و به ضرب و جرح و کشتار هوادارن مجاهدین پرداختند. در اثر این کشتارها، تا پیش از سی خرداد بیش از پنجاه تن مجاهد، شهید و هزاران تن مجروح شدند. هدف تلاش برای وادار کردن مجاهدین به قهر و رودرویی و سرانجام سرکوب و نسلکشی بود. طرحی که مسعود رجوی با فرمان خویشتنداری و شکیبایی به هواداران مجاهدین، مانع از اجرای آن تا ۳۰خرداد ۶۰ شد.
چند اعتراف تاریخی
مهدی خزعلی که در آن ایام از یاران خمینی و شاهد نزدیک ماجرا بود و در دوران ریاستجمهوری خامنهای و رفسنجانی هم با نهاد ریاستجمهوری همکاری داشت میگوید: در شورای مرکزی حزب جمهوری تصویب شد که کاری کنیم که مجاهدین خلق دست به سلاح ببرند تا سرکوبشان کنیم! بعد هم برای اینکه خون مجاهدین فقط روی دست یک جناح نماند بهروشنی میگوید: آقایون اصلاح طلبها شما خشونت طلبان دهه ۶۰بودید انکار نکنید!
اسداله بادامچیان از رهبران حزب جمهوری اسلامی خمینی در مصاحبه با تسنیم روز ۷تیر ۹۴ گفت: «آنروز یعنی روز سی خرداد ۶۰ وقتی که تظاهرات مردم و مجاهدین را سرکوب کردیم و کار تمام شد و ملت پراکنده شده بودند یک مرتبه آقا هادی [غفاری] پرید پشت تیربار و شروع کرد به زدن و حالا نزن و کی بزن».
حسن غفوری فرد از دستاندرکاران سرکوب که به وزارت رسید ۱۳ اردیبهشت ۹۵ طی مصاحبهیی با خبرگزاری پاسداران موسوم به فارس گفت: در جمع دوستان و جمع خصوصی خود میگفتیم یک به یک آنها [مجاهدین خلق] را بکشیم مملکت درست میشود!
بهزاد نبوی وزیر و سخنگوی دولت رجایی به نشریه وکیل ملت ۹شهریور ۹۵ گفت: دوستان میگفتند چون مجاهدین را از زندان میشناسیم پس آنها را پخ پخ کنیم!
هادی غفاری ۲۸شهریور ۹۴ در مصاحبه با ایسنا گفت: روز سی خرداد سال ۶۰ که مجاهدین تظاهرات سراسری داشتند من با سرعت با فیات آبی رنگی قدیمی که داشتم وارد خیابان شدم، با سرعت تمام به وسط جمعیت زدم!
مسعود رجوی ـ تصمیم ۳۰خرداد
مسعود رجوی در توصیف شرایط تصمیمگیری برای تظاهرات ۳۰خرداد مینویسد:
«در تیر ۵۹، وقتیکه خمینی مجاهدین رو بدتر از کافر اعلام کرد ما ستادهامونو تعطیل کردیم و دور زدیم چون نمیخواستیم درگیری پیش بیاد. اما یکسال بعد، در سی خرداد سال۶۰ باید تصمیم نهایی رو میگرفتیم، زمان تصمیمگیری قطعی فرا رسیده بود، در برابر ارتجاع مهیب و قهاری که میرفت خودش رو یکپارچه و یک پایه و بهصورت مطلقه مستقر بکنه چون جای هیچ مانور و تحرک سیاسی باقی نمونده بود؛ یا باید تسلیم میشدیم و به حیات خفیف و خائِنانه رضا میدادیم و فیالمثل مثل حزب توده در کودتای ۲۸مرداد به مسئولیتمون پشت میکردیم و در تاریخ ایران نفرین میشدیم و یا میباید با سنگینترین بهای ممکن با الهام از سید الشهداء حسین ابن علی(ع) به طرزی عاشوراگونه از شرف خودمونو خلق در زنجیرمون نگهبانی میکردیم و این نسل این راه را برگزید.»
مسعود رجوی ـ ۳۰خرداد روز مرزبندی
مسعود رجوی ـ ۳۰خرداد و بهیاد سردار
موسی خیابانی در توصیف لبریز شدن صبر مجاهدین بعد از آتش و رگبار بیرحمانه پاسداران به سمت تظاهرات مسالمتآمیز مردم در سی خرداد میگوید:
«تا این جا وضع ما در برابر خمینی به تعبیر یکی از برادران، همچون جوان نجیب، سربهزیر و سربهراهی بود که خمینی با قلدری و بیرحمی تمام سر این جوان را در بغل گرفته و مرتب مشت و سیلی بر سر و صورت او مینواخت. اما این جوان که در عین مظلومیت و نجابت، زیرک و هشیار هم بود، ناگهان در لحظهای از جای جست و چنان سیلی محکمی به گوش خمینی نواخت که برق از چشمان خمینی پرید، کلهاش سوت کشید و سرش گیج رفت و شروع به چرخیدن به دور خود کرد. از آن زمان تا کنون، بهخصوص با سیلیهای دیگری که به گوش این جلاد شیاد خونآشام نواختهایم، همچنان به دور خود میچرخد، تا بالاخره با سر به زمین بخورد و مغز پوسیده و فاسد و تبهکارش متلاشی شود». (صدای سردار)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر