مسعود رجوی ـ دیدار با خمینی
در کتاب استراتژی قیام و سرنگونی به قلم مسعود رجوی آمده است:
در فاصله اول تا دهم بهمن ۱۳۵۷ یعنی از فردای روزی که ما از زندان آزاد شدیم تا دو روز قبل از ورود خمینی به تهران، تقریباً هر روز احمد خمینی با من از پاریس تماس تلفنی داشت و از قول خود خمینی هم برای مجاهدین دست تکان میداد. یکبار به صراحت در همان روزهای اول که هنوز اوضاع تعیینتکلیف نبود به من گفت که اگر شما تابلو بزنید و مجاهدین را علنی کنید، یک میلیون جوان در تهران و شهرستانها میآیند و ثبت نام میکنند. یکبار هم تماس گرفت و گفت آقا تأکید کردهاند که میخواهند در موقع ورود به تهران حفاظتشان با مجاهدین باشد و شما برای این موضوع حتماً آقای بهشتی را ببینید، بقیهاش را در تلفن نمیتوانم بگویم...
مسعود رجوی در ادامه توضیح میدهد ۲۹سال بعد در خاطرات ناطق نوری (خبرگزاری فارس-۱۴بهمن ۸۶) خواندم که چطور مطهری و بقیه برای خمینی خط و نشان کشیدند که اگر مسئولیت حفاظت را مجاهدین بدهید و تریبون بهشت زهرا دست آنان باشد از شما جدا میشویم و مانع از این کار شدند.
پیش از ورود خمینی به تهران، فرزندش احمد در تماس با مسعود رجوی گفته بود:
اگر شما از امام حمایت کنید و با مخالفانش مبارزه کنید، همه درها به رویتان باز خواهد شد و همه امکانات در اختیار شما قرار خواهد گرفت. مسعود رجوی با رد پیشنهادهای خمینی، گفت ما خواهان برقراری یک حکومت ملی و دموکراتیک هستیم و اگر خمینی در این مسیر حرکت کند البته برای او جانبازی هم خواهیم نمود. (مسعود رجوی ـ استراتژی قیام و سرنگونی صفحه ۱۵۶)
مسعود رجوی ـ اولین دیدار با خمینی
مسعود رجوی در توصیف اولین دیدارش با خمینی مینویسد:
«خمینی یک شب پسرش احمد را که بسیار به مجاهدین ابراز ارادت و سمپاتی میکرد نزد من فرستاد. هنوز رژیم شاه بهطور کامل سقوط نکرده بود و ما هم دو سه هفته بود که از زندان آزاد شده بودیم. پایگاهی که من در آن بودم، مخفی بود و برای همین وقتی که مجاهدین میخواستند احمد را به آنجا بیاورند، خودش از بابت مخفیکاری پیشنهاد کرده بود اگر لازم است چشمم را ببندید! وقتی هم که مرا دید گفت که به برادرانتان گفتم که چشمم را ببندند ولی خودشان این کار را نکردند. از اوایل شب تا صبح روز بعد جز چند ساعت که احمد همانجا روی تک تختی که داشتیم خوابید، با من صحبت و در دل میکرد. اما چکیده حرف این بود که رهبری پدرش را بپذیریم و من هم از همین پرهیز داشتم. از بسیاری روحانیان و مراجع بد میگفت و اینکه خمینی از آنها دلش پر خون است. مثلاًًً به خانواده صدر در عراق و لبنان بهشدت تاخت و تاز میکرد و میگفت اینها را از روز اول "سیا" عَلَم کرد. برجستهترین حرفهایش که بهیادم مانده این بود که علیه کمونیستها موضعگیری کنید و با هر کس که " امام" وارد جنگ شد، شما هم وارد جنگ شوید که در اینصورت همه درها به رویتان باز خواهد شد. من احمد را آن شب پی کارش فرستادم و چند شب بعد با برخی برادرانمان در محل استقرار خمینی در یک اتاق خصوصی در جنب اتاق دیدارهای عمومی او دیدار کردیم. احساس کردم از اینکه دستش را نبوسیدم و به روبوسی معمول اکتفا کردم، جا خورد چون طبق روال آن روزگار هر کس که به او میرسید، اول دستش را میبوسید. اما همین که خواستم صحبتهای جدی را شروع کنم، بهانه آورد که نماز مغرب دارد دیر میشود و به من تکیه داد و از جا بلند شد. گفتم آقا، حرفهای ما چه میشود، با اشاره به احمد گفت: احمد که هست، بنویسید به او بدهید من حتماً میخوانم. منهم بلادرنگ در سالن پایینی همین مدرسه رفاه چند صفحه نوشتم و به احمد دادم.» مسعود رجوی ـ استراتژی قیام و سرنگونی
مسعود رجوی ـ اعتراض به چماقداری و رفتار با آیتالله طالقانی
در روز ۳۰فروردین۵۸ مسعود رجوی در ملاقاتی با احمد خمینی ضمن اعتراض به چماقداری و رفتار کینهتوزانه کمیتهچیها با هواداران مجاهدین، رفتار حکومت با آیتالله طالقانی را محکوم کرد. احمد خمینی در این دیدار از مسعود رجوی درخواست کرد که مبانی اعتقادی سازمان مجاهدین را بنویسند و منتشر کنند تا دشمنیها با آنها پایان یابد. هدف و انتظار احمد خمینی از مسعود رجوی این بود که او مطلبی در تأیید و پذیرش ولایت فقیه و رهبری خمینی بنویسد، اما مسعود رجوی ضمن استقبال از انتشار مبانی اعتقادی سازمان مجاهدین خلق هیچ اشارهیی به رهبری خمینی و موضوعات مورد علاقه او نکرد. مسعود رجوی در همین رابطه میگوید:
«من میدانستم که هدف او و پدرش، اذعان ما به ولایت و رهبری سیاسی و ایدئولوژیک خمینی است! با این همه، آن روز (۳۰فروردین ۱۳۵۸) در جواب به احمد خمینی گفتم: ای به چشم، هم الآن اصول اعتقادیمان را مینویسم و امضاء و تقدیم ایشان میکنم. سپس همانجا، در حضور خودش، با لحن بسیار محترمانه خطاب به خمینی نوشتم: «حسبالامر آن پدر گرامی که از ارکان اعتقادی این جانبان سؤال فرمودهاید، معروض میدارم که: ارکان عقیدتی مجاهدین همان ارکان عقیدتی دین مبین اسلام و مذهب حقه جعفری اثنیعشری است». در ادامه شهادتین نوشتم و سپس پنج اصل دین و مذهب...
وقتی این کاغذ را کپی گرفتم و نسخه اصلی را به احمد دادم تا برای خمینی ببرد، بهدقت خواند و گفت: همین؟ گفتم: بله، مگر نگفتند اصول اعتقادی را بنویسیم؟ من هم اصول اعتقادی را نوشتم و فردا هم منتشر میکنیم تا ببینیم چماقداری و ضدیتهایی که شما میگویید، تمام میشود؟ احمد گفت: آخر از رهبری امام و اقتصاد و مالکیت هیچچیز ننوشتهاید! گفتم: حاج احمد آقا! ایشان خودشان ارکان اعتقادی را خواستهاند، نه اقتصاد و مالکیت و مسائل بحثانگیز دیگر را».
احمد خمینی که دید بحث بیشتر فایده ندارد، همین کاغذ را گرفت و رفت و روز بعد ما آن را منتشر کردیم و روزنامهها هم منعکس کردند.
بعداً پدر طالقانی گفت: جگرم از این شهادتین گفتن آتش گرفت. کسانی که از قبل، شهادتین را در اتاقهای شکنجه و در برابر جوخههای اعدام میگفتند، وضعیت به کجا رسیده که حالا باید بیایند بعد از سقوط شاه شهادتین بگویند... مسعود رجوی ـ استراتژی قیام و سرنگونی صفحه ۴۵
مسعود رجوی ـ ملاقات با خمینی |
مسعود رجوی ـ آخرین دیدار با خمینی در قم
یک هفته بعد از دیدار احمد خمینی و مسعود رجوی، خمینی از طریق احمد به مسعود رجوی پیام داد که خواهان دیدار با او در قم است. در این دیدار هم بهجا نیاوردن رسم دستبوسی از جانب مسعود رجوی و همراهانش خشم خمینی را برانگیخت.
مسعود رجوی در این باره میگوید:
«در بدو ورود هیأت مجاهدین که فکر میکنم ۱۰-۱۲نفر بودیم، وقتی دید برخلاف معمول و دیدارهایی که با سایرین داشت، باز هم از تکبیر گفتن و دستبوسی خبری نیست ناگهان از کوره در رفت و بر سر مجاهد شهید محمود میرمالک که از این صحنه عکس میگرفت به طرز بسیار خشن و زنندهیی فریاد زد: «عکس نگیر»! این در حالی بود که دفتر خمینی خودش روز بعد خبر این ملاقات را به مطبوعات داد.
اما بعد از فریاد کشیدن خمینی من برای اینکه این ملاقات و آنچه میخواهیم بگوییم، در هم نریزد، دوربین را گرفتم و با فیلمهایش به احمد دادم و رو به خمینی با اشاره به دوربین در دست احمد گفتم: «خدمت خودتان باشد». بعد که خمینی بر خودش مسلط شد، موسی (سردار خیابانی) و من را که هر دو مسلح هم بودیم، در سمت چپ و راست خودش نشاند و شروع به صحبت کرد...»
انعکاس روزنامهها از ملاقات مسعود رجوی با خمینی
|
مسعود رجوی در ادامه ضمن تشریح مقدمه چینیهای خمینی مینویسد: «حرفش با ما این بود که: خیلی از آقایان از شما شکایت و گله دارند و همین دیروز هم که فهمیدند شما اینجا میآیید، همه کتابها و اعلامیههایتان را آوردند به من نشان دادند، اما من اعتنا ندارم و فقط میخواهم شما با مردم و اسلام باشید تا اوضاع سابق به کشور برنگردد...(نقل به مضمون).
منظور خمینی از مردم و اسلام واضح بود.گردن گذاشتن به ولایت و هژمونی خودش را میخواست که طبعاً مرز سرخ ایدئولوژیکی ما با ارتجاع بود.
منهم گفتم: ما اسلاممان را ساده پیدا نکردهایم بلکه اعتقاد به آن را از لابلای رنج و خون مردم ایران و جوخههای اعدام و اتاقهای شکنجه بهدست آوردهایم. از شما هیچ درخواست دنیوی و مادی نداریم. در راه آزادی و استقلال ایران، ما را بدون کمترین چشمداشت دنیوی و مادی، کمترین سربازان خود بدانید. اکنون قدرت سیاسی و قدرت مذهبی در شما متمرکز شده و اگر در راه خدا و خلق از آن استفاده شود میتواند کون و مکان را تغییر دهد (نقل به مضمون). سپس خطبه حضرت علی در نهجالبلاغه در مورد حق مردم بر والی و حاکمیت، و حق والی و حاکمیت بر مردم را برایش خواندم و نتیجه گرفتم که محور و کانون همه مسائل و خواستها که انقلاب ضدسلطنتی هم اساساً برای آن بهپا شد، مسأله آزادی است. خمینی این نتیجهگیری را تماماً ًتایید کرد و گفت: «اسلام بیش از هر چیز به آزادی عنایت دارد و در اسلام خلاف آزادی نیست الا در چیزهایی که مخالف با عفت عمومی است». مسعود رجوی ـ استراتژی قیام و سرنگونی صفحه ۵۰
دو روز بعد در تاریخ ۸اردیبهشت ۵۸ روزنامهها همین دیدار را منعکس کردند و از قول مسعود رجوی نوشتند:
«ما مکتب اسلام را از لابهلای جوخههای اعدام و شکنجهها کسب کردهایم».
مسعود رجوی ـ ماجرای حذف مجلس مؤسسان و ایجاد خبرگان
خمینی تا قبل از رسیدن به ایران و غصب حاکمیت مردم، بارها از مجلس مؤسسان و قوانینی که توسط نمایندگان مردم نوشته و تصویب میشود گفته بود و در ۱۶بهمن ـ یعنی ۴روز پس از ورود به تهران ـ مهدی بازرگان را بهعنوان نخستوزیر دولت معرفی کرد و مهمترین کار وی را انتخابات مجلس مؤسسان شمرد.
در متن مکتوب حکم نخستوزیری بازرگان که همان زمان منتشر شد آمده است:
«ترتیب ادارهٔ امور مملکت و خصوصاً انجام رفراندم و رجوع به آرای عمومی ملت درباره تغییر نظام سیاسی کشور به جمهوری اسلامی و تشکیل مجلس مؤسسان از منتخبان مردم جهت تصویب قانون اساسی نظام جدید و انتخاب مجلس نمایندگان ملت بر طبق قانون اساسی جدید را بدهید».
مسعود رجوی در «سلسله آموزش برای نسل جوان در داخل کشور ـ اسفند ۱۳۸۸» در مورد رفراندم تحمیلی خمینی و حذف فریبکارانه مجلس مؤسسان مینویسد:
«دجالیت دیگر خمینی این بود که شرکت کنندگان در رفراندم را بین رژیم سلطنتی و جمهوری اسلامی مخیر میکرد... مجاهدین بار دیگر در ۲۷اسفند۵۷ درباره رفراندم و نحوه استقرار جمهوری اسلامی اعلام کردند که اسلام و جمهوری اسلامی صرفنظر از هر پیشوند و پسوند، برای سازمانی که از آغاز حامل یک رسالت مکتبی بوده است، البته کمال مطلوب است. مشروط بر اینکه آنچه به نام اسلام ارائه میکنیم، حقیقتاًً اسلامی، و به دور از هر شائبه شرک آمیز استبدادی و استعماری و استثماری باشد....البته اگر قبل از روی کار آمدن دولت مهندس بازرگان چنین سؤالی میشد، باز میشد محملی برای آن ساخت ولی اکنون مثل این است که کسی اول درب را باز کند و بعد اجازه ورود بگیرد! مگر خود آقا بارها و بارها در پاریس بر حقوق عموم طبقات و نیروهای مردم دایر بر حق انتخاب و اظهارنظر آزاد همگان، تأکید نکردهاند؟ پس چرا باید طوری عمل شود که انعکاس درستی نداشته و این شبهه را ایجاد کند که ما را فقط میان رژیم سلطنتی و جمهوری اسلامی مخیر کردهاند ولاغیر. آیا ما دوست داریم که بر فرض هم که کسی با جمهوری اسلامی موافق نباشد، با دادن رأی مخالف به جانب رژیم طاغوتی سلطنتی گرویده و موافق آن قلمداد شود؟ یا اینکه معتقدیم که هر که با ما نیست ضد ما و علیه ماست؟ یا میخواهیم سایرین را وادار کنیم که از ترس سلطنت، به اکراه و اجبار به جمهوری اسلامی رأی بدهند؟... بنابراین به اعتقاد ما و بر حسب این قاعده روشن و صریح اسلامی که "هیچگونه انتخاب و قرارداد و عقدی که در آن اجبار روا شده و از ابراز تمایل و اراده آزاد افراد و گروههای انسانی بهنحوی از انحاء ممانعت شده باشد، معتبر و اصیل نیست" از دولت آقای مهندس بازرگان تقاضا میکنیم ترتیبی اتخاذ نمایند که امکان انتخاب آزاد هر شکل از حکومت برای هر فرد یا گروهی در نظرخواهی، وجود داشته باشد». مسعود رجوی «سلسله آموزش برای نسل جوان در داخل کشور ـ اسفند ۱۳۸۸»
مسعود رجوی ـ مخالف با حذف مجلس مؤسسان
مسعود رجوی سپس به موضوع مجلس مؤسسان اشاره کرده و میگوید:
«اما در مورد مؤسسان، خمینی که نبض اوضاع را در دست داشت میدانست که با افت روزافزون مشروعیت حکومت آخوندی مواجه است و نخواهد توانست کارش را بهسادگی رفراندم جمهوری اسلامی، پیش ببرد. بنابراین از اساس جِر زد، بیآبرویی را به جان خرید، منکر مؤسسان شد و بجایش چیزی را به نام خبرگان علم کرد که فقط ۷۵نماینده داشت که باید به فوریت ضمن یکماه قانون اساسی مورد نظر او را تدوین و تصویب میکردند.
مجاهدین در ۱۷خرداد ۵۸ در بیانیهٔ مبسوطی پیرامون «ضرورت تشکیل مجلس مؤسسان از طریق انتخابات عمومی سراسری» به مخالفت آشکار برخاستند و مفهوم «خبرگان» را به زیر علامت سؤال بردند.... [پس از پیگیری و نامه و بیانیه با چند جریان دیگر علیه خبرگان] در ۳۱تیر اعلام کردیم: «آن قانون اساسی که میخواهد اساسیترین و مهمترین اصول و روابط حاکم بر تمامی خلق را مشخص کند، تنها با اشتراک نمایندگان آن خلق قابل پی ریزی است والا از اصالت، مشروعیت و حقانیت مکفی برخوردار نیست. پی ریزی چنین نظام نامهیی تنها بر عهده یک شورا یا مجلس تمام یک خلق است که گاه مؤسسان نیز نامیده میشود».
مسعود رجوی سپس به فهرست برخی اعتراضات در تاریخ ۱۱و ۱۲و ۱۳مرداد اشاره کرده و در توضیح اعتراض به تقلبات گسترده در انتخابات به تاریخ ۱۳مرداد ۵۸ مینویسد:
«با کمال تأسف گروهها و سازمانهای امضا کننده اطلاعیه حاضر اعتراض اکید خود را مبنی بر تقلبات گسترده که به وفور در بسیاری از حوزههای انتخاباتی تهران رواج داشت، به اطلاع عموم مردم شریف تهران میرسانند. تقلباتی که از اعمال نفوذ و تحمیل یک صورت اسامی مشخص تحت نام امام و ممانعت از رأی دادن به نامزدهای مطلوب، تا ضرب و جرح و دستگیری هواداران ما و تقلب در صندوقها و قرائت آراء و حتی دستگیری بازرسان وزارت کشور و غیره، گسترش داشته و مدارک مستند آن به وزارت کشور تسلیم شده است. مدارکی که به امضای بازرسان خود این وزارتخانه نیز رسیده و هر وجدان منصف و بیطرفی را به مخدوش بودن آرای حوزههای مزبور واقف میسازد. اکنون با جلب نظر مقامات مسئول خواستار رسیدگی فوری به موارد فوق گردیده و تأمین حقوق آزادیخواهانه سیاسی و اجتماعی مردم قهرمانانمان را تقاضا میکنیم». مسعود رجوی ـ همان منبع
در تاریخ ۱۷مرداد ۵۸ در پاسخ به خمینی که برای شرکت فعال در انتخابات مجلس برای قانون اساسی دعوت کرده بود سازمان مجاهدین به همراه جنبش مسلمانان مبارز- سازمان اسلامی شورا و جنبش انقلابی مردم مسلمان ایران (جاما) نامهیی مشترک برای خمینی مینویسند. مسعود رجوی در «سلسله آموزش برای نسل جوان در داخل کشور ـ اسفند ۱۳۸۸» متن نامه مشترک به خمینی را به شرح زیر آورده است:
«گروههای امضا کننده نامه حاضر در پاسخ به دعوت شما مبنی بر شرکت در انتخابات مجلس برای قانون اساسی، فعالانه در انتخابات مزبور شرکت کرده و به معرفی کاندیدا نیز اقدام نمودند. این در حالی بود که فشارها و محدودیتهای بسیاری که متاسفانه هنوز هم مستقیم و غیرمستقیم تحت نام شما اعمال میشود، کمتر امیدی در جهت تاثیرگذاری انقلابی برای ما برجا گذاشته بود. به همین دلیل نتوانستیم بسیاری از هواداران خود را به شرکت در انتخابات قانع کنیم. آنها بر این عقیده بودند که شرکت ما در جو موجود مفید هیچ فایدهیی نخواهد بود».
«مسأله اساسی برای طرفداران ما این است که حزب برندهٔ انتخابات که چند ماه از تأسیس آن نیز بیشتر نمیگذرد، چگونه میتواند بدون اینکه همه چیز خود را به شما منتسب سازد در اکثر نقاط کشور حائز اکثریت آراء گردد و آیا این استفاده شایستهای از خون دهها هزار شهید انقلاب ایران که در اعتماد عمومی به شخص آن حضرت منعکس گردیده است محسوب میشود؟ وآنگهی در شرایطی که وزراء و معاونین آن بهخاطر مسئولیتهای اجرایی خود از نامزدی مجلس محرومند، چگونه اعضای شورای انقلاب که هماکنون در دولت نیز ادغام شده است میتوانند بهرغم مسئولیتها و اقتدارات گسترده خود راهی مجلس شوند؟
از همه اینها ناراحتکنندهتر این بود که بهرغم تکذیبهای مکرر رادیو در روز انتخابات، قویاً در روزهای قبل از انتخابات شایع کرده بودند که شخص آن حضرت فهرست بخصوصی را امضا کردهاید که قابل انتشار نیز هست.
مجموعه این دخالتها و محدودیتها هماکنون ما را با مجلسی مواجه ساخته است که بهجز شمار قلیلی از علما و افراد شرکت کننده در آن، بهراستی فاقد نمایندگان طرز تفکر انقلابی نسل جوان و روشنفکر مسلمان است. مجلسی که طبعاً نخواهد توانست چنانکه باید به حیاتیترین خواستهای توده انقلابی مسلمان در چارچوب تدوین یک قانون اساسی و مردمی پاسخ دهد».
«از این رو وظیفه خود دیدیم که مهمترین اصول و مواضعی را که بایستی در قانون اساسی آینده گنجانیده شود(و در برنامه حداقل همه گروههای امضا کننده حاضر از مدتها پیش عنوان شده است) تحت موارد ذیل به اطلاع آن حضرت برسانیم».
«۱-تأکید و تصریح بر محتوای ضداستبدادی و ضداستعماری جمهوری اسلامی...
۲-فرم حکومتی دولت اسلامی نظام شورایی است.شوراها در تمامی دوایر و قسمتهای مملکت بایستی عهدهدار مسئولیتهای مختلف گردند....
۳-مبنای ارزش و حق بهرهوری و تصرف در نظام جمهوری اسلامی، تنها و تنها کار است...
۴-زمین و محصول از آن کسی است که کار کرده و کشته است.
۵- کارگران و دهقانان ایران باید از هر گونه مالیات و پرداختهای دولتی معاف بوده و از بیمه و بهداشت و تحصیل رایگان بهرهمند باشند.
۶- زنان بهلحاظ سیاسی و اقتصادی با مردان متساوی الحقوقند.
۷- تا مرز قیام مسلحانه آزادی همه احزاب، جمعیتها و مطبوعات کاملاًً تأمین و محاکمات احتمالی آنها در حضور هیأت منصفه انجام میشود...
۸- هرنوع شکنجه، به هر اسم و به هر عنوان مطلقاً ممنوع است.
۹- جز در مورد جرایم شغلی ویژه نظامی ارتشیان، هر گونه دادرسی در عهده دادگستری است و صلاحیت قضاییه را هیچ چیز دیگر محدود نخواهد ساخت.
۱۰- حقوق حقه ملیتها مبنی بر تعیین و اداره امور داخلی خود در چارچوب وحدت و تمامیت تجزیه ناپذیر جمهوری اسلامی محفوظ و از هر جهت به آنها اعاده خواهد شد.
۱۱- ارتش... در درون مرزهای ایران از هر گونه درگیری ممنوع شود.
۱۲- ژاندارمری و شهربانی در یکدیگر ادغام شده و بهعنوان ضابط عدلیه تحت اختیار و فرماندهی دادگستری قرار گیرند.
در مورد فرهنگ، سیاست خارجی، دفاع از حقوق کارگران، رادیو و تلویزیون و محافظت از تولیدات و بازار ملی نیز هر یک از گروههای امضا کننده، نقطه نظرهای مشخصی دارند که انشاءالله حضوراً معروض خواهد گردید...». مسعود رجوی ـ استراتژی قیام و سرنگونی
مسعود رجوی در بخش دیگر نتیجه تلاش خمینی برای به کرسی نشاندن مجلس خبرگان به جای مؤسسان را اینچنین توضیح میدهد:
در چنین فضایی انتخابات خبرگان در ۱۲مرداد۱۳۵۸ در حالیکه حملات هر روزه به دفاتر ما در سراسر کشور جریان داشت برگزار گردید و با لشکرکشی به کردستان و تیربارانهای آنجا تکمیل شد. خبرگان خمینی در روز ۲۸مرداد شروع به کار کرد که همزمان با لشکرکشی به کردستان و سرکوب پیشمرگان و نیروهای سیاسی بهویژه حزب دموکرات بود.
من با ۲۹۷هزار رأی در تهران نفر دوازدهم شدم. اعتراضهایمان به تیراندازیها و تهاجمات و درگیریها و تقلبات هم هیچ اثری بر روی خمینی نداشت. او که در «زیر درخت سیب» خود را از جهات مختلف از هر گونه شائبه قدرت طلبی مبرا نشان میداد، تصمیم خود را برای به کرسی نشاندن سلطنت و ولایت مطلقه فقیه در قانون اساسی به هر قیمت گرفته بود. اما کار خبرگان به جای یکماه که مدت اعتبار قانونی نمایندگان آن بود سه ماه به درازا کشید و در ۲۴آبان دست پخت خود را بر اساس اصل ولایت فقیه به خمینی تحویل داد که در ۱۲آذر همان سال ۵۸ در رفراندمی دیگر به کرسی نشانده شد. مسعود رجوی ـ همان منبع
پدر طالقانی که با ۲میلیون و ۱۷هزار رأی نماینده اول استان تهران و تمام ایران شد، دو روز قبل از درگذشتش در آخرین سخنرانیاش در بهشت زهرا به روش مستبدانه خمینی در منحرف کردن مسأله شوراها و دور زدن مجلس مؤسسان اعتراض کرد. مسعود رجوی در ادامه بحث مؤسسان در همین رابطه مینویسد:
«عکس تاریخی آیتالله طالقانی در این مجلس به تنهایی گویای همه چیز است. پدر طالقانی که عار داشت بر صندلیهای چنین مجلسی بنشیند، مغموم و محزون، کفش از پای کنده و عصا بر دست بر روی زمین مینشست و این خود گویاترین زبان آن ۲میلیون و ۱۷هزار نفری بود که تنها در تهران به او رأی داده بودند:
پدر طالقانی: «صدها بار من گفتم مسأله شورا از اساسیترین مسأله اسلامی است. حتی به پیغمبرش با اون عظمت میگوید با این مردم مشورت کن به اینها شخصیت بده. بدانند که مسئولیت دارند. متکی به شخص رهبر نباشند. ولی نه اینکه نکردند، میدانم چرا نکردند. هنوز هم در مجلس خبرگان بحث میکنند، در این اصل اساسی قرآن که به چه صورت پیاده بشود. باید، شاید، یا اینکه میتوانند... نه، این اصل اسلامیه. علی میفرمود: "مَنِ اسْتَبَدَّ بِرَأْیِهِ هَلَکَ" هرکه استبداد کند در کارهای خود هلاک میشود.
چرا نمیشود نمیدانم؟ یعنی گروههایی افرادی دستاندرکار.شاید این طور تشخیص بدهند اگر شورا باشد دیگه ما چه کاره هستیم؟ شما هیچ، بروید دنبال کارتان! »(سخنرانی پدر طالقانی در آخرین خطبه دردمندانهاش در بهشتزهرا دو روز قبل ازوفات- ۱۷شهریور۵۸).
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر