رضا شاه و محمدرضا شاه جمعاً سه بار و به ناگزیر از کشور خارج شدند و هر بار بسیاری از ایرانیان شادمانه بر سر و روی یکدیگر نقل و نبات پاشیدند.
آیا تجربه تحمل سه بار خفت ناشی از گریز اضطراری برای خاندان چند نفره پهلوی! کافی نیست؟
هم قبل و هم بعد از اسلام همواره دار و دسته شاه و شیخ همدست و هم افزای یکدیگر بودهاند و در نتیجه به یکسان در عقبماندگی ایران و ایرانی توان تاثیرگذاری داشتند.
زندانی سیاسی ارژنگ داوودی از زندان گوهردشت کرج نامهیی سرگشاده با عنوان «هر چه هست، بوی کباب نیست!… به تاریخ ۲۸مرداد۱۴۰۱ منتشر کرده است.
بخشهایی از این نامه خطاب به فرح دیبا و رضا پهلوی:
پیش از هر چیز لازم است یادآور شوم که از درون زندان رجایی شهر بهعنوان دو شهروند“ انیرانیزه ”شده! با شما بیپرده سخن میگویم. زیرا که در این اواخر بیش ازپیش فریب تاکتیکهای مکارانه نیروهای اطلاعاتی-امنیتی رژیم آخوندکهای سیاستزده را خورده، چنان آب به زیر پوستتان افتاده و چندان باد در سرتان پیچیده که هوایی شده و در خامخیالی -کاملاً ناپخته- امید به غصب چهار بارهی حاکمیت بر مردم میهن سابق! در شما زنده گشته است!
اما نه، هرگز چنین نخواهد شد
مشتی رسانههای زنجیرهای که همگی سر در یک آخور دارند و آشکارا از روی دست هم مینویسند! بعضا خواسته و بعضی نادانسته، آب به آسیاب فقیه در حال احتضار میریزند تا از یکسو شما را به اشتباه محاسباتی وادارند و از دیگر سو با کش دادن عمر این نمد پلاسیده، کلاه چرکین ارتزاق موقت خود را تداوم بیشتری ببخشند.
رضا شاه و محمدرضا شاه جمعاً سه بار و به ناگزیر از کشور خارج شدند و هر بار بسیاری از ایرانیان، شادمانه بر سر و روی یکدیگر نقل و نبات پاشیدند. آیا تجربه تحمل سه بار خفت ناشی از گریز اضطراری برای خاندان چند نفره پهلوی! کافی نبوده تا به این درک برسند که نبایستی بازیچه دست روحانی نمایان غاصبی گردند که توأمان بر علیه شاه و ملت کودتا کردند و اینک در وانفسای سقوط خود، دست به هر مکر و حیلهای می یازند تا حاکمیت ذاتا فاسد و ناکارآمد خود را چند صباحی بیشتر تداوم بخشند.
آری، مواضع کنونیتان بهویژه آلترناتیو! جا زدن خود، عملاً چیزی نیست جز سعی ناخواسته و ناممکن در مسیر دلسرد کردن ایرانیان بپاخاسته و مردم ستمدیده میهن اهورایی در جهت تأمین منافع حکام جور و به قصد خدمت به تداوم رژیم محتضر فقیه!
در تاریخ ایران و چه بسیار کشورهای دیگر، هم قبل و هم بعد از اسلام، همواره دار و دسته شاه و شیخ همدست و هم افزای یکدیگر بودهاند. بهویژه در مورد کشورمان که بر اساس تعاریف کهن و وظایف از پیش تعیین شده، هر یک نقش منحصر به خود را ایفا و در نتیجه به یکسان در عقبماندگی ایران و ایرانی، توان تاثیرگذاری داشتند تا اینکه غاصبان اژدهاک پرور انقلاب ۵۷ این موازنه را نه به کام مردم بپاخاسته که به سود انحصاری آخوندکهای سیاستزده بر هم زدند.
شما و بسیاری دیگر فرار را بر قرار ترجیح دادید ولی باز چون میراثی شوم از گذشتههای دور، ما ماندیم و چکاچک تیرهای خلاص، ما ماندیم و طنابهای پر شمار دار، ما ماندیم و ردیف بیپایان میلههای سرد در زندانهای سراسر میهن ماتم زده.
در دوران تک تازی شاهان، هر جا که تضاد منافعی بروز مییافت، دستگاه نامریی ولی عریض و طویل روحانیت رسمی که از کیسه ارباب و بازارچی ارتزاق میکرد و اختاپوس وار در سراسر قلمرو خودکامه، حضوری قیم مآبانه داشت، همواره با توسل به سادهلوحان دین باور، موقتاً اهرم فشاری در جهت کند یا خنثی سازی طرح و تلاشهای مغایر با منافع دستگاه خود ایجاد میکرد.
با تمهیداتی زایدالوصف، یک بار رهبری تاجدار و یک بار هم رهبری عمامهدار از خارج بر کشور ما آوار و بر سرمان فرود آوردند و هر بار نیز جز نکبت و تحقیر، جز فقر و فلاکت بیشتر، چیز دیگری ارزانی ما نگردید.
اینک در عصر انفجار اطلاعات، هر قدر هم که مغبون و مستاصل شده باشیم، حتی نوجوانان برومند این آب و خاک شاه و شیخ زده، با آگاهی از سابقه چندشآور هر دو دار و دسته ضدمردمی و نیز بهرهگیری از مواهب دنیای روز، نه تنها دیگر باز-تولید نظام ماهیتا ستمگر شاهنشاهی یا تداوم نظام منحوس ولایی و یا تحمیل رهبری خارج از کشور را بر نمیتابند بلکه آن را شوخی بینمکی میدانند که صرف بر زبان آوردن آن، کام شان را زهرآگین می دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر