خاطرات عبدالحمید امامی
جنگل سرسبز کُردکوی – گرگان
جنگل اسرارآمیز کُردکوی آرومه. آرامش این نمای زیبا، تنها به صدای دل انگیز پرندگان شکسته میشه.
رزمگاه مجاهدان گرگان
ناگهان… سکوت خیال انگیز درختان و طنین صدای جویبار در هم میشکنه… آتشی به جان جنگل کُردکوی می افته…
شعله سرخی در رگهای خاموش جنگل شعله ور میشه… و اونوقت…
وقتی تیرگی از هر سو هجوم آورد، اونها مأمن سبز جنگل رو قرارگاه خود برگزیدن تا به رسمِ سردارِ جنگل، به آرامش درختان، بیقراری ببخشن؛ جنبش و تکاپو رو میهمان خانة سبز جنگل کردن و مثل درختان ، قدبرافراشتن و سرخم نکردن رو رسمِ روزگارشون. به آغوش جنگل شتافته بودن، چرا که پذیرای گرمای وجود اونها شده بود، گرمایی که در رزمی بیامان به آتشی هرچه شعله ورتر تبدیل میشد.
او نیز در میان اونها بود. فرزندی رشید برخاسته از میان مردم صمیمی گرگان. همو که بعد از تحمل سختی و مشقت مبارزه در جنگل، خونش سبزی برگهای درختان رو سرخفام کرد و قوتِ خاک و قوامِ ریشه های اونها شد. اهالی کُردکوی و روستای وَلاغوز حتماً که فرزند خودشون، مجاهد شهید موسی زاهد. شیری از بیشة کُردکوی.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر