چهارم بهمن، سالروز شهادت قهرمانانهٔ دو مجاهد، جعفر کاظمی و محمدعلی حاج آقایی است. دلاورانی که مرگ را و رژیم مرگ آفرین را مغلوب ارادهٔ خود کردند.
پیام مسعود رجوی به مناسبت شهادت جعفر کاظمی و محمدعلی حاج آقایی
سلام بر حسین
و پیشتازان اشرفنشان قیام
مجاهدان شهید جعفر کاظمی و محمدعلی حاج آقایی
مسعود رجوی- ۵بهمن۱۳۸۹
السّلام علیک و علی الارواح الّتی حلّت بفنائک
سلام بر حسین و بر روانهای مجاهدانی که در اربعین حسینی، بر آستان او سر سائیدند
پرچمداران اشرفنشان قیام، قهرمانان مجاهد خلق، جعفر کاظمی و محمدعلی حاج آقایی،
پیشتازان و پیام آوران «جنگ صد برابر با عزم حداکثر» که یکسال در زیر حکم اعدام، هر روز و هر شب و هر ساعت و هر دقیقه، در آمادهباش کامل، با مرگ پنجه درافکندند و سرانجام آن را با همان رژیم مرگ گستر و مرگ بستر، با خون سرخ و جوشان درهم پیچیدند و مغلوب کردند.
فاتحان ۱۱سال و ۷سال زندان و شکنجه، ستارگان درخشان قیام خلق….
این است خانواده مجاهدین….
پس ننگ و نفرت، بر مزدوران و خانواده و خاندان سیاسی رژیم پلید ولایت در محاصره اشرف باد، که به دریوزگی و ارتزاق ننگین از شمر و یزید دوران، روی آوردهاند. لعنت بر سفلگان آل ابی سفیان وآل زیاد و آل خمینی و خامنهای، قاتلان فرزندان مردم و سارقان حق حاکمیت ملت ایران.
سلام بر حسین و بر اصحاب حسین و بر مجاهدان رکابش، در اشرف و در تهران. الّذین بذلوا مهجهم دون الحسین علیه السّلام. آنان که جانهای خود را در راه پیامبر جاودان آزادی، نثار کردند.
بار خدایا این فدیههای عظیم را از ما و از خلق ما بپذیر، همانا که تو نسبت به احوال و روزگار ما و خلق ما، شنوا و دانایی. ربّنا تقبّل منّا إنّک أنت السّمیع العلیم
مجاهد قهرمان جعفر کاظمی
مجاهد سربهداری که قهرمانانه به عهد و پیمان خود وفا کرد، همان مجاهد نستوهی است که در بیدادگاه و بازجویی در پاسخ دژخیمانی که از او میخواستند به جای کلمه مجاهد از عنوان خمینی ساخته منافق استفاده کند، شجاعانه خروشید: «من منافقین نمیشناسم، من سازمان مجاهدین خلق میشناسم».
جلادان خامنهای جعفر را در ۲۸شهریور ۱۳۸۸ به جرم دیدار با فرزندش در اشرف بازداشت کردند و شعبه ۲۸دادگاه انقلاب به اتهام محاربه او را به اعدام محکوم کرد. شعبه ۳۶دادگاه تجدیدنظر نیز حکم اعدام او را تأیید کرد.
مجاهد قهرمان جعفر کاظمی، قبلاً ده سال بهخاطر ارتباط با سازمان مجاهدین خلق ایران، زندانی بود. وی که در اثر شدت شکنجه به بیماری سیاتیک مبتلا شده بود، از دردهای طاقتفرسا رنج میبرد. مزدوران بهداری زندان حتی از رسیدگی به دندانهای او که در زیر شکنجه شکسته و درد و عفونت داشت، خودداری میکردند.
جعفر کاظمی در ۱۲مهر ۸۹یعنی حدود ۴ماه قبل از اعدامش در نامهیی که از زندان که نوشت بهخوبی بینش عمیق انقلابی خودش را از مبارزات آزادیبخش مردم ایران بیان کرد.
در بخشی از این نامه آمده است:
من جعفر کاظمی قطرهای هستم در این هستی که سعی کردهام همسو با حرکت تکاملی هستی در راه خلقم قدم بردارم و دِینَم را به پروردگارِ عالَم ادا نمایم.
من برای هدفمند بودن مبارزهام و با تجربهای که از مسیر مبارزات گذشته ملتمان برایم ثابت شده است، در چارچوب یک نیروی انقلابی و با تجربه و البته موحد که اصالت خود را در سرفصلهای بسیار صعب مبارزاتی از خود نشان داده است شکل دادهام. بهنحویکه هر روز که از اتصالم به این جریان عمیق و تاریخی میگذرد، بر خود میبالم یعنی اتصال به مجاهدین خلق ایران...
رژیم بیپایه و اساس خمینی که ثمره ۱۴۰۰ سال ارتجاع سفیانی است و از خون اسلام تغذیه کرده است، بیگمان رفتنی است و آنچه که پایدار و ماندنی است حقیقت روشن فردا است.
جعفر کاظمی ۱۲/۷/ ۱۳۸۹
مجاهد شهید محمدعلی حاج آقایی
محمدعلی حاجآقایی، اهل فریدن، از توابع اصفهان، کارگری سختکوش و زحمتکش بود که اول بار در سال۱۳۶۲بهدلیل آشنایی با سازمان مجاهدین دستگیر و به ۵سال زندان محکوم شد. مجاهد قهرمان محمدعلی حاج آقایی، چهرهای بسیار صبور و مهربان داشت و با متانت و استواری بسیار، در برابر تمامی رنجها و شکنجهها ایستادگی میکرد.
تحمل شرایط سنگین در زندان برای مجاهد خلق محمدعلی حاج آقایی در شرایطی بود که دو فرزند او بهدلیل بیماری در آستانه مرگ بودند. کودکان بیگناه، مبتلا به دردی بودند که از میان هر چند میلیون، نصیب یک نفر میشود.
یکی از همبندان این مجاهد دلیر نوشته است: این پدر صبور بعد از دستگیری به همسرش گفت همه سرمایه و سرپناه را بفرو شد و بچهها را درمان کند. آنها خانه را فروختند؛ همه سرمایه و اندوختهها را سوختند؛ اما مشکل بیماری کودکان حل نشد. آخرین پاسخ پزشکان این بود که بچهها تا ۱۸سالگی فلج میشوند و بعد میمیرند. دژخیمان جنایتکار همین مشکل را به عاملی برای فشار بر او تبدیل کردند تا بلکه او را به ندامت بکشانند. اما هیهات.
محمدعلی حاجآقایی بعد از پایان محکومیتش در سال۶۷آزاد شد و پس از مدتی، فرزندان بیگناه در برابر چشمان اشکبار پدر جان باختند.
محمدعلی حاج آقایی در جریان قیام مردم ایران در سال ۸۸بهجرم همراهی با میلیونها جوانی که جانشان به لب رسیده و مرگ دیکتاتور را طلب میکردند دستگیر شد. مقیسهای جلاد در اولین برخورد با پرونده گفت بوی اشرف میدهد؛ باید اعدام شود. مگر آنکه در تلویزیون بگوید که جاسوس اسراییل بوده و پول از آمریکا میگرفته و خط «نفاق» را پیش میبرده...
دژخیم محمد مقیسهای که از آمران و عاملان قتلعام ۳۰هزار زندانی سیاسی در سال ۱۳۶۷است، محمدعلی حاجآقایی را با عنوان محارب به اعدام محکوم کرد و دادگاه تجدیدنظر ۱۰ اردیبهشت، این حکم جنایتکارانه را تأیید کرد. سپس معلوم شد وکیل پرونده در طول مراحل دادرسی حتی اجازه مطالعه پرونده را نداشته و در جریان قضایای محکمه و حکم تجدیدنظر هم نبوده است. وکیل پرونده گفت اینقدر میداند که حاج آقایی هم مانند علی صارمی و جعفر کاظمی محارب خوانده شدند. اما نمیداند موکلش در کدام حرب شرکت داشته!
لابد میگویند منظور حرب بیسلاح خیابانیست که میلیونها محارب همچنان در صحنهاند و به حربشان با هیولا افتخار میکنند...
سرانجام در روز چهارم بهمن ۱۳۸۹، همزمان با اربعین حسینی، جعفر کاظمی و محمدعلی حاج آقایی در حالیکه بر لب سرود آزادی داشتند و راه سرخ سرور آزادگان را دنبال میکردند به دست دژخیمان خامنهای بر بالای دار رفتند.
راهش گرامی و پر رهرو باد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر