سخنرانی مسعود رجوی ـ دانشگاه تهران ـ۱۰بهمن۱۳۵۸
به نام خدا و به نام خلق قهرمان ایران و به یاد اولین شهید و با یاد آخرین شهیدی که تا این ساعت بر خاک افتاده است.
امروز، برای بزرگداشت شهدایی بس والا قدر و پر ارج و شأن جمع شده ایم، شهید اولین احمد، چه سمبل پر معنایی، نارنجک را کشید، خودش را قطعه قطعه کرد، به دشمن هیچ نداد نه سلاح، نه اطلاعات و نه حتی جسم خودش، آخر او یک مجاهد خلق بود، مظهری از اراده شکست ناپذیر خلقی قهرمان نسبت به غلبه بر ظلمات جهل و اسارت. و چنین بود که اینان بهقول پدر طالقانی راه جهاد گشودند،
البته اونروز نه کسی احمد و نظایرش را منافق خواند و نه از شکیات و سهویات آنها سؤال کرد و نه آنها را التقاطی قلمداد کرد، آخر آن روزها، فقط بحث رزم و میدان بود، طاغوت آنقدر سخت گرفته بود که مرز جنبش و ضد جنبش، مرز انقلاب و ضدانقلاب بهمعنای حقیقی کلمه و نه بهمعنی ابتذالیش واقعاً نمیتوانست مخدوش بشه.
به این ترتیب جایی برای شیرین زبانی، خوش رقصی، مجاهد نمایی و مسلمان نمایی باقی نمانده بود. آخر آنروز در صحنه هیچ اثری از آنهایی که امروز ما را از قیام به مسئولیتهای تاریخیشان میترسونند نبود. چونکه بازی گرگم به هوا نبود، مبارزه سخت و خشن و جدی، و یا اگر هم از بعضی از اینها خبری بود، در پشت صحنه، در پشت جبهه و نه در صفوف نخستین، مرزها نمیتوانست مخدوش بشه. اهل اسلام و اهل نفاق بهسادگی قابل تشخیص بودند. البته باز هم شکر خدا که با این آزمایشی که امروز در کورانش هستیم، باز هم مرزها برامون روشنتر شد.
مادر رضاییهای شهید: احمد هر چه تو ذهن من هست اون شجاعتش و شور و شوقش و جسارتشو اون چیزها تو ذهنمه. مثلا بعد از اینکه رضا دستگیر شد هشت روز اصلاً خونه نیومد دیگه. اون شبی که رضا دستگیر شده بود. من نگران شده بودم که اینا چی شدن کجا رفتن؟ اصلاً خبر نداشتم از هیچی. بعد دیدم که شب هشتم بود که چیز اومد احمد یکدفعه اومد درب زد و ساعت ۱۲شب اومد خونه. ماها را صدا کرد تو زیرزمین. همه دیگه خواب بودند بعضی بچهها. اینها را همه رو صدا کرد تو زیرزمین و بعد گفتش که ببین عزیز ما راهمون راه امام حسینه دیگه. ما دیگه نمیتونیم بیاییم تویه خونه. شماها، دیگه یک صحبتهایی با اینها کرد و. میگفتم ما چکار بکنیم؟ شماها حالا مثلا نیستین ما باید چکار بکنیم؟ گفت: هیچی. شماها هر کاری که حضرت زینب کرد هر کاری حضرت زهرا کرد شماها هر کار فاطمه زهرا کرد شماها هم باید اون ره رو برید. ما راه امام حسین رو شما هم باید زینبی باشید.....
مادر رضاییهای شهید (عزیز): چند روزه نه خواب کرده نه خوراک. همینطور این احمد شب و روز میدوید که اونهایی که باقی موندند رو جمع و جورشون کنه. اونهایی که در مرکزیت بودند که دستگیر شده بودند دیگه. اینها را جمع و جورشون کنه.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر