در فضای سیاسی ایران پس از جنگ ۱۲روزه، اصطلاح «تغییر پارادایم حکمرانی» بهطور مکرر در رسانههای حکومتی شنیده میشود. حاکمیت تلاش دارد فضای پساجنگ
را به نقطهای برای بازتعریف رابطه خود با جامعه تبدیل کند؛ اما واقعیتهای میدانی و تاریخی، چیز دیگری میگویند.نظام سیاسی ایران در تابستان ۱۴۰۴ بیش از همیشه زیر ذرهبین افکار عمومی و در معرض سنجش گذر زمان قرار گرفته است. همان «زمانی» که لئو تولستوی آن را یکی از دو سرباز شکستناپذیر تاریخ مینامید. در عمل، حاکمیت تلاش دارد با تکیه بر تبلیغات گسترده، تصویر تازهای از خود ارائه دهد؛ از جمله ادعاهایی مبنی بر وحدت ملت و دولت، نقد گذشته و عبور از رویکردهای بسته. اما در میدان واقعیت، ابزارهای سرکوب، سانسور و محدودسازی حقوق مردم، بیش از پیش تقویت شدهاند.
اقتصاد، معیشت، آموزش، آزادیهای فردی و فضای سیاسی، هیچیک نشانی از «تغییر پارادایم» وعدهدادهشده ندارند. ترکیب شورای نگهبان همچنان دستنخورده باقی مانده و جایگاه ولی فقیه بهعنوان قدرت مطلق، بیتغییر است. چنین وضعیتی با خواستههای انباشته مردم برای اصلاحات واقعی و پایان سرکوب، در تضاد آشکار قرار دارد.
در سوی دیگر، رسانههای مستقل و حتی برخی رسانههای نزدیک به بدنه حاکمیت، به تناقضها اشاره کردهاند. آنها اعتراف میکنند که وعدههای پساجنگ، بیش از آنکه مبتنی بر ارادهی واقعی برای تغییر باشند، حاصل فشار اجتماعی و پیامدهای جنگی هستند که برای نخستین بار در ابعاد گسترده به داخل جامعه بازتاب یافت.
زمان، برخلاف رسانههای حکومتی، صادق و بیطرف است. آنچه اکنون میگذرد، حاصل انباشت سالها نارضایتی، تبعیض، سرکوب و ناکارآمدی ساختاری است. حکومت، شاید بتواند از ابزار تبلیغاتی برای مدتی بهرهبرداری کند، اما در نهایت، آنچه باقی میماند، مقاومت مردمی و خواست تغییر بنیادینی است که دیگر نمیتوان آن را نادیده گرفت.
بیش از هر زمان، «زمان» در حال ایفای نقشی کلیدی است: داوری بیطرف که هم قدرت حاکمیت را در تحلیل میبرد، و هم انگیزه تغییر را در دل مردم ایران میافزاید. تحولات بزرگ، شاید آرام شروع شوند، اما آرام باقی نمیمانند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر