ترجیح میدهم
دست در دست غرور به مرگ شاباش بگویم
حتی اگر ثانیهیی آزادی را
زیسته باشم در رگرگهیی از رویا
ترجیح میدهم
بیشمار بار ترجیح میدهم
ایستادند، نه برای آنکه مرگ را به تماشا بنشینند، بلکه تا با قامت راست خود، قامت شکسته وطن را برافرازند.
بهروز احسانی و مهدی حسنی، دو ستاره سرفراز در آسمان مقاومت، خون خود را نثار راه آزادی کردند، نه برای خاموشی، که برای روشناییِ مسیر فردا.
در سحرگاه خونبار یکشنبه ۵ مرداد ۱۴۰۴، درست در سالگرد قتلعام تابستان ۶۷، در لحظهای که تاریخ دوباره خون گریست، دو مجاهد خلق با قامتی استوار، بیتسلیم، بیتردید، به میدان اعدام رفتند. اما نه با زبونی، که با غرور و با ایمان به حقانیت راهشان.
آنان جان دادند تا جان ایران بماند.
آنان طناب دار را نه پایان، که آغاز فریادی دیدند که خامنهای و دستگاه سرکوبش، هرگز توان خاموشکردنش را ندارند.
مهدی حسنی، پدر سه کودک، و بهروز احسانی، مجاهد مقاوم زندانهای دهه ۶۰، با قلبی مملو از عشق به وطن و مردمی که هنوز در بندند، زیر شکنجه، تحقیر و تهدید، حتی یک گام عقب ننشستند. آنان با لبانی خشک و پرخون، اما دلهایی شعلهور، پیام دادند:
«ما را میکشید، اما راهمان را هرگز!»
و اکنون خون گرمشان، چون رود سرخ حقیقت، در دل کوچههای شهر میدود و اراده نسل تازه را شعلهورتر میکند.
رژیم گمان برد با اعدام میتواند ترس بکارد، اما این خونهاست که داس ظلم را خواهد شکست.
خانم مریم رجوی، رئیسجمهور برگزیده مقاومت، اعدام این دو قهرمان را جنایتی هولناک خواند که تنها برق تبر خشم مردم را تیزتر خواهد کرد.
«ضحاک مار بهدوش» با ریختن این خون پاک، ناقوس مرگ خود را نواخت.
سازمان ملل، اتحادیه اروپا، و وجدانهای بیدار جهان!
خاموشی دیگر خیانت است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر