پس از گذشت بیش از چهار دهه از استقرار نظام ولایت فقیه در ایران، آنچه امروز در لابهلای سخنان رسمی مقامات جمهوری اسلامی دیده میشود، نه دفاع از عملکرد، بلکه
اعترافاتی آشکار به بنبست حکمرانی در این ساختار دینی و فراقانونی است.در یکی از تازهترین نمونهها، نمایندهای از مجلس نظام با اشاره به وضعیت اسفناک تأمین برق در کشور، گفته است:
«امروز بیشترین خاموشی را در قرن اخیر در ۱۴۰۴ داریم.» [۱]
اعترافی تلخ که نهتنها بیانگر بحران مدیریت در حوزه زیرساختی مانند انرژی است، بلکه گویای عمق ناتوانی ساختار حکمرانی تحت هدایت ولی فقیه و نهادهای تابع اوست.
بحران ساختاری و تعارضهای درونی
یکی دیگر از نمایندگان مجلس ارتجاع، با بیانی که بیشتر شبیه یک بیانیه هشدارآمیز است، ساختار کلان حکمرانی جمهوری اسلامی را گرفتار تعارضی «عمیق و ساختاری» میداند:
«در کشور ما تعارض میان دولت، بخش خصوصی، خصولتیها و بنیادها، عمیق و ساختاریست. ما نیازمند بازآرایی دقیق ساختار حکمرانی هستیم.» [۲]
این گفته زمانی بیشتر معنا پیدا میکند که بدانیم مجلس و دولت فعلی محصول حذف کامل هرگونه رقابت و تفاوت سیاسی در نظام است. خامنهای طی دو سال گذشته با حذف جناحهای منتقد درون نظام، تلاش کرد ساختاری کاملاً یکدست و تحت امر خود پدید آورد. اما حالا همان دستچینشدگان، زبان به شکایت از انسدادها و ناکارآمدیها گشودهاند.
اعتراف به شکست در تحقق اهداف بلندپروازانه
در حالی که رهبر جمهوری اسلامی در چشمانداز ۲۰ ساله نظام وعده «قدرت اول منطقه» را داده بود، نمایندگانش امروز صراحتاً به عقبماندگی کشور در زمینههای حیاتی اعتراف میکنند:
«ما قرار بود در افق ۱۴۰۴ قدرت نخست منطقه باشیم اما امروز در بسیاری از حوزهها از جمله انرژی، اقتصاد، محیط زیست و آسیبهای اجتماعی با بحرانهای جدی مواجه شدهایم.» [۳]
این شکاف عمیق میان واقعیت و آرمان، نه نتیجه تحریم است و نه دشمن خارجی؛ بلکه حاصل حکمرانی فراقانونی ولی فقیه و نهادهای انتصابیای است که قانونگذاری و سیاستگذاری را فلج کردهاند:
«ساختارهای موازی قانونگذاری مانعی بزرگ هستند. وجود نهادهایی مانند مجمع تشخیص مصلحت نظام، شورای عالی امنیت ملی، شورای عالی انقلاب فرهنگی، شورای عالی فضای مجازی و شورای عالی اقتصادی سران سه قوه و چندین شورای دیگر در کنار مجلس شورای اسلامی، باعث شده است که قانونگذاری با چالشهای جدی و حتی انسداد مواجه شود.» [۵]
شکست یکدستی و فروپاشی درونساختاری
این بحران نه حاصل تنوع سیاسی، بلکه نتیجه حکمرانی تکقطبی است. خامنهای با حذف رقبا و متحد کردن همه قوا زیر پرچم خود، میخواست «هماهنگی» بیاورد؛ اما آنچه امروز داریم، فروپاشی هماهنگی و افزایش تعارض درونی است. نمایندگان حتی از نبود «الزامات حداقلی حکمرانی» سخن میگویند:
«چرا برنامههای توسعهای و قوانین ما به نتیجه نمیرسند؟ پاسخ روشن است؛ الزامات حداقلی حکمرانی مطلوب برای توسعه و پیشرفت هنوز در کشور ما فراهم نشده است.» [۴]
تعصب کور و فاجعه برای مردم
شاید یکی از صریحترین انتقادات، جایی است که به سیاستهای ولی فقیه درباره «تولید داخلی» حمله میشود؛ جایی که تعصب ایدئولوژیک، مستقیماً جان و مال مردم را تهدید میکند:
«هیچ کشوری بهخاطر تعصب کورکورانه برای داشتن تولید داخلی، جان و مال مردمانش را در معرض خطر قرار نمیدهد.» [۶]
گوش ناشنوا، نظرسنجی بیاثر
با همه این اعترافات، همچنان تلاش میشود با نسخههایی مانند «نظرسنجیهای معتبر» و «شنیدن صدای مردم» بحران را مهار کرد؛ در حالی که مردم ایران در انتخابات نمایشی ۱۴۰۳ نشان دادند که هیچ اعتمادی به این ساختار ندارند.
«بدون سرمایه گرانبهای اعتماد عمومی، پیشبرد هیچ برنامهای ممکن نیست. تنها راه جلب این اعتماد، مراجعه به مردم است. باید با نظرسنجیهای معتبر، صدای مردم را شنید و آن را مبنای تصمیمگیری قرار داد.» [۷]
نتیجه
واقعیت این است که نظام ولایت فقیه، نهتنها در عمل، بلکه حتی از درون ساختار خود نیز با موجی از نارضایتی و اعتراف به بنبست روبهروست. دیگر نمیتوان بحران را به «دشمن خارجی» نسبت داد. وقتی مجلسی که تکتک اعضایش از فیلتر شورای نگهبان گذشتهاند، از انسداد، بحران، تعارض و بیاعتمادی سخن میگویند، یعنی بحران به ریشههای اصلی نظام رسیده است؛ یعنی همان جایی که ولی فقیه نشسته است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر