در ایرانِ زیر سلطهی حاکمیت دینی، خاموشی برق دیگر نه یک مسئله فنی که بخشی از یک راهبرد سیاسی است.
خاموشیهایی که بهصورت «هدفمند» در مناطق کمبرخوردار و حاشیهای کشور اعمال میشوند، تنها نوک کوه یخ بحرانی هستند که سالهاست در سکوت و فریب، بر دوش مردم تحمیل شده است.در حالیکه سران نظام در رسانهها از حق دستیابی به انرژی هستهای با کاربردهای صلحآمیز دفاع میکنند، واقعیت در خیابانها چیز دیگریست: خانههایی که در گرمای طاقتفرسا برق ندارند، بیمارستانهایی که با ژنراتور سرپا نگهداشته میشوند، و کسبوکارهایی که به دلیل قطعیهای مداوم به مرز ورشکستگی رسیدهاند.
سؤال سادهای در ذهن هر شهروند ایرانی شکل میگیرد: پس نتیجهی آنهمه سرمایهگذاری کلان در انرژی هستهای چه شد؟ اگر قرار بود برق بیشتری تولید شود، پس چرا کشور همچنان وابسته به مازوت است و چرا راندمان نیروگاهها زیر ۴۰ درصد مانده است؟
واقعیت این است که آنچه به نام انرژی هستهای صلحآمیز تبلیغ میشود، هرگز برای رفاه و توسعهی زندگی مردم نبوده است. این پروژهها نه برای بهبود معیشت، که برای پیشبرد اهداف سیاسی و حفظ ساختار قدرت طراحی شدهاند. ساختار قدرتی که با ایجاد بحرانهای دائمی – از آب و هوا تا مسکن و انرژی – تلاش میکند اکثریت مردم را در حالت بقا و روزمرگی نگه دارد.
طبق آمار رسمی شرکت توانیر، ۷۵ درصد خاموشیهای اخیر در استان تهران به مناطق حاشیهای تحمیل شدهاند. یعنی حتی خاموشی هم در این نظام طبقاتی شده است. روزنامهی حکومتی «فرهیختگان» نیز به این حقیقت اذعان میکند که ناترازی برق ناشی از «سالها بیتوجهی به توسعه زیرساختهای پایدار» است.
در کنار این، اعتراضات بازنشستگان و اقشار دیگر مردم در شهرهایی مانند کرمانشاه، شوش، اهواز و اصفهان نشان میدهد که جامعه بهدرستی منشأ بحرانها را شناسایی کرده است. آنها فریاد زدند که «دشمن ما همینجاست، دروغ میگن آمریکاست» — شعاری که نشان میدهد مردم دیگر فریب توجیهات نخنمای رسمی را نمیخورند.
در نهایت، خاموشیها تنها قطعی برق نیستند؛ بلکه قطع امید مردم از حکومتی است که حتی در ابتداییترین وظایف خود نیز ناکام مانده و بهجای پاسخگویی، به سرکوب، فریب و سوءاستفاده از منابع ملی ادامه میدهد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر