ماده ۴ برنامه ۱۰مادهای رئیس جمهور برگزیده مقاومت برای ایران آزاد فردا، به جدایی دین از دولت اختصاص دارد.
در این ماده، به چنین عبارتی برمیخوریم:
مقاومت ایران از جدایی دین و دولت، دفاع خواهد کرد. هر گونه تبعیض در مورد پیروان کلیه ادیان و مذاهب، ممنوع خواهد بود.
جدایی دین از دولت چیست؟
جدایی دین از دولت همان (separation of church and state) بهمعنی «جدایی کلیسا از دولت» است که در بین ما فارسی زبانان به مفهوم جدایی دین و دولت جا افتاده است.
جدایی دین و دولت نوعی نگرش سیاسی است که بر مبنای آن دین و حکومت باید از یکدیگر جدا بوده و در امور مربوط به هم دخالت نکنند. جدایی دین و دولت با سکولاریسم تفاوتهایی دارد. این مفهوم بیشتر در مقابل تئوکراسی یا حاکمیت دینی قرار میگیرد. برای نخستین بار سنت آگوستین در قرن چهارم میلادی از جدایی دین و دولت سخن به میان آورد. در قرن ۱۶ این نظر رواج کامل یافت. در قرن ۱۷ توماس هایس، فیلسوف انگلیسی آن را تقویت کرد. او معتقد بود که قدرت روحانی و حکومت باید از هم جدا باشند. در قرون معاصر جدایی دین و دولت به قانون اساسی کشورهای پیشرفته جهان راه یافته و جا باز کرده است.
جدایی دین و دولت، دو شرط لازم و ملزوم لائیسیته
«جدایی دین و دولت بهزبان ساده یعنی نه دین بر دولت حاکم باشد، نه دولت دین را کنترل کند. این دو تا باید از هم جدا باشند.
پیروان اسلام یا هر دین دیگری بهخاطر دینشان صاحب امتیاز خاصی نباشند و همه در مقابل قانون متساوی باشند. قوانین را نمایندگان منتخب مردم وضع میکنند و نیازمند تصویب بهاصطلاح شرعی نیست. از طرف دیگر هر کس در فعالیت مذهبی خودش آزاد است و دولت برایش منعی ایجاد نمیکند.
توضیح مشروح این که:
ـ لائیسیته عبارت است از جدایی دین و دولت.
این مفهوم از دو پایه تشکیل شده است که یکی غیردینی بودن دولت است و دیگری آزادی مذهب در جامعه یعنی:
ـ دولت (که در برگیرنده سه قوه مقننه، مجریه و قضاییه است) و بخش عمومی از هیچ دینی پیروی نمیکنند.
ـ دولت برای همه اعتقادات اعم از مذهبی و غیرمذهبی، آزادی را تأمین و تضمین میکند و دین، با برخورداری از همه آزادیها در جامعه مدنی، هیچ قدرت سیاسی اعمال نمیکند.
ـ جدایی دولت و دین بدین معناست که شهروند بودن و از حقوق شهروندی برخوردار شدن هیچ رابطهای با مذهب افراد جامعه ندارد. دولت و نهادهای اجتماعی سیاستهای خود را بر اساس دین، در پرتو دین و یا در انطباق با اصول دین تبیین نمیکنند. سرانجام دولت و نهادهای عمومی برای تعیین حقوق و آزادی شهروندان اعتقادات مذهبی آنان را به هیچ رو ملاک کار خود قرار نمیدهند.
ـ استقلال دولت نسبت به ادیان و آزادی ادیان، در جامعه مدنی دو شرط لازم و ملزوم لائیسیته بهشمار میآیند.
ـ جدایی دولت و دین در لائیسیته باید کامل باشد. این بدین معناست که از یکسو، دولت، دینی را بهرسمیت نمیشناسد یعنی در قانون اساسی خود به دینی، [حتی اگر دین اکثریت باشد]، بهعنوان دین رسمی، امتیازی نمیدهد، و از سوی دیگر، ادیان از آزادی فعالیت برخوردارند و دولت هیچ کنترلی بر آنان ندارد.
لائیسیته، دین ستیز نیست بلکه ضامن فعالیت ادیان در همه عرصههای اجتماعی و سیاسی است. معتقدان به ادیان (هرنوع دینی)، مثل بیدینان، میتوانند انجمن، سازمان و حزب سیاسی تشکیل دهند، انتخاب کنند و انتخاب شوند. لائیسیته در اصل و در خود (فی نفسه)، ضامن آزادی کامل برای فعالیت ادیان در جامعه است» (کنفرانس متنی ابوالقاسم رضایی ۱۳اسفند ۹۶)
جدایی دین و دولت ـ دولت دینی و دین دولتی
دین دولتی یا دولت دینی، همان خلافت به گور سپرده شده مادون قرون وسطا بود که خمینی با خیانت به اعتماد تودههای میلیونی شرکت کننده در انقلاب ضدسلطنتی، تحت عنوان «جمهوری اسلامی» بر سر کار آورد. او ابتدا نمیگفت چه میخواهد بلکه با دجالگری خاص خود، در عمل پایههای خلافت ولایت فقیه را پیریزی میکرد. اعمال تبعیض در مورد سایر آیینها و پیروان آنها در طینت این خلافت ارتجاعی بود. تشکیل مجلس خبرگان به جای مؤسسان و نگارش قانون اساسی بر مبنای منسوخشدهترین و ارتجاعیترین قوانین [با سوء استفاده از اسلام و تحریف آن]، هدفی جز این نداشت که سلطنت فقیه را به ضرب تازیانه و از طریق قطع دست و پا، سنگسار و حلقآویز به ملت ایران تحمیل کند. به راهانداختن و استمرار یک جنگ ضدمیهنی، دخالت تروریستی در کشورهای اسلامی و عربی، با عنوانهای فریبنده «راه قدس از طریق کربلا» و «دفاع از حرم»، تبلیغ ترور، کینه، نفرت، شقاوت و خشونت و تفرقهافکنی بین ادیان و شکنجه و کشتار پیروان آنان، فقط گوشههای ناچیزی از دستآوردهای این نظام اهریمنی هستند.
هراس دیکتاتوری آخوندی از ایده جدایی دین و دولت
دیکتاتوری آخوندی که دین را ملعبه برای قدرت و حکومت و توجیه اعمال آن قرار داده بهشدت از هر گونه طرح جدایی دین و دولت هراسان است. علی خامنهای به تاریخ ۱۹دی۹۵در این مورد گفت:
«هیأتهای اندیشهورز آمریکایی و انگلیسی دور هم مینشینند، فکر میکنند، طراحی میکنند، دارند ارائه میدهند، این است که میگویند با دین سیاسی باید مخالفت کرد؛ یعنی تبلیغ جدایی دین از سیاست؛ یعنی جدایی دین از زندگی؛ دین گوشه مسجد، دین داخل خانه، دین فقط در دل، نه در عمل، که اقتصاد غیردینی باشد، سیاست غیردینی باشد، زیر بار دشمن رفتن غیردینی باشد، با دوست جنگیدن، با دشمن همراه شدن ـ برخلاف نص دین ـ وجود داشته باشد، اما ظاهر هم ظاهر دینی باشد؛ این را میخواهند».
بهرغم این دجالگری مذبوحانه علی خامنهای، امروزه دیگر تشت رسوایی تحریف اسلام و تبدیل آن به ابزاری برای سرکوب و چپاول از بام دنیا به زیر افتاده. مردم قهرمان ایران در قیام دی۹۶به وضوح تنفرشان را از آخوندها و سوءاستفاده آنها از اسلام اعلام کرده و شعار دادند:
«اسلامو پله کردن ـ مردمو ذله کردن».
«مرگ بر اصل ولایت فقیه»
«خامنهای حیا کن! ـ سلطنت رو رها کن!»
مردم ایران حتی با آتش زدن حوزههای جهل آخوندی یا خانه امام جمعهها میزان تنفرشان را از این حکومت نشان دادند. بنابراین عمر تاریخی این شکل از حکومت در ایران و جهان بهسر آمده است.
جدایی دین و دولت در اندیشه مریم رجوی
بر اساس آنچه گفتیم حال به سراغ دیدگاههای رئیسجمهور برگزیدهٔ مقاومت میرویم. مریم رجوی در زمینه جدایی دین و دولت میگوید:
بهعنوان یک زن مسلمان ضمن تأکید بر لزوم جدایی دین و دولت و از جانب نسلی که پنج دهه است، بهدفاع از اسلام اصیل محمدی در برابر ارتجاع و بنیادگرایی برخاسته، اعلام میکنم:
۱ـ ما دین اجباری و اجبار دینی را رد میکنیم، حکومت استبدادی تحت نام اسلام، احکام شریعت ارتجاعی و تکفیر مخالفان، چه به نام شیعه و چه به نام سنی، ضداسلام و ضد آیین رهایی بخش محمدی است.
۲ـ از نظر ما گوهر اسلام، آزادی است؛ آزادی از هر گونه جبر و ستم و بهرهکشی.
۳ـ ما از اسلام حقیقی، یعنی اسلام بردبار و دموکراتیک پیروی میکنیم؛ اسلام مدافع حاکمیت مردم، اسلام مدافع برابری زن و مرد.
۴ـ ما تبعیض دینی را مردود میشماریم و از حقوق پیروان همه ادیان و مذاهب دفاع میکنیم.
۵ـ اسلام ما برادری همه مذاهب است. جنگ مذهبی و تفرقهافکنی میان شیعه و سنی، ارمغان شوم ولایت فقیه برای استمرار خلافت ضداسلامی و ضدانسانی است. آری، خدای ما خدای آزادی است، محمد ما پیامبر رحمت و رهایی است و اسلام ما دین انتخاب آزادانه است. (قسمتی از سخنرانی رئیسجمهور برگزیدة مقاومت در کنفرانس اسلام دموکراتیک و بردبار علیه ارتجاع و بنیادگرایی در پاریس به تاریخ۱۲تیر۹۴).
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر