سالروز حماسه فروغ ایران در اشرف را با تعظیم در برابر جاودانه فروغهای آزادی میهن گرامی میداریم و با تمامی عشق و ایمان، گرمترین درودهای خود را تقدیم آن گواهان صدق و فدا و پایداری و وفا میکنیم.
روزهای ۶ و ۷مرداد ۱۳۸۸ گلههای وحشی و جنایتکار دستآموز خامنهای ـ مالکی با خودروهای هاموی و آبپاش و لودر و سلاح گرم و چماق و داس و تبر و میله آهنی و… به اشرف حمله کردند، تخریب کردند و مجاهدان بیسلاح و بیسپر را آماج شقاوتبارترین ضربات خود قرار دادند، ۱۱مجاهد خلق را شهید کردند، صدها نفر را مجروح و دچار نقصعضو و بیش از هزار نفر را بهشدت مصدوم کردند و ۳۶ مجاهد خلق مصدوم و مجروح را به گروگان گرفتند و بخشی از اموال اشرفیها را تخریب کردند یا به سرقت بردند. گروگانها تنها پس از ۷۲روز اعتصاب غذا و ۷روز اعتصاب خشک در آخرین لحظات حیات و در آستانهٔ شهادت محتوم توانستند از اسارت دژخیمان رها شده و به اشرف بازگردند. اما آنچه هرگز برای جنایتکاران مهاجم و آمران آنها قابل تصور نبود، پایداری و مقاومت مافوق طاقت انسانی بود که زنان و مردان اشرفی با تمام هستی خود به آن قیام کردند و با دست خالی، تهاجم گلههای شقاوتپیشه و تا دندان مسلح را با شکست مواجه کردند و رژیم و دولت دستنشاندهٔ مالکی را نیز در تمام دنیا افشا و مفتضح نمودند.
در ششم و هفتم مرداد ۱۳۸۸، وقایعی در اشرف رخ داد که جهان را تکان داد. وقایعی که در تحولات سیاسی، تأثیر کیفی داشت و خیلی از معادلات را تغییر داد. قبل از ششم مرداد، نزدیک به دو ماه بود که یکانهایی از پلیس عراق جلوی در اصلی اشرف مستقر شده بودند. آنها میگفتند که میخواهند داخل قرارگاه، ایستگاه پلیس دایر کنند. وقایع ششم و هفتم مرداد نشان داد که ایستگاه پلیس بهانه است. نیت اصلی، متلاشی کردن اشرف و اخراج مجاهدین بوده است.
در طرف مقابل هم مجاهدین تصمیم خودشان را گرفته بودند: مقاومت برای حفظ اشرف، تا پای جان!
در این دو ماه، مزدوران چندین بار برای تحمیل خواستههایشان به اشرفیها، نیرو آوردند. اما هر بار دیدند که باید یک دیوار انسانی چند لایه را رد کنند تا بتوانند وارد شوند و به همین دلیل منصرف شدند.
برای همه روشن بود که بالاخره این تنشها به نقطه اوج خود خواهد رسید، اما چه روزی؟ کسی نمیدانست.
تحولات از شب پنجم مرداد رنگ و بوی دیگری گرفت. روز پنجم مرداد تلویزیون العراقیه خبری به قرار زیر پخش کرد: ”قرار است که دولت عراق مسئولیت امنیت قرارگاه اشرف را در کادر اجرای توافقنامه خروج که بین بغداد و واشنگتن امضاء شده، تحویل بگیرد. سخنگوی رسمی دولت، علی دباغ خاطرنشان کرد که دولت به برخورد انسانی با افراد موجود در قرارگاه بر اساس آنچه که قوانین بینالمللی متداول تعیین کرده، ملتزم است. وی تأکید کرد که تا زمانی که قوانین جاری عراق رعایت شود، دولت اقدام به کوچ دادن هیچیک از آنها یا اخراج اجباری آنان از عراق نمیکند“ .
واضح بود که آنچه آقای سخنگوی دولت تحت عنوان تحویلگیری مسئولیت امنیت قرارگاه اسم برده بود، در واقع اولین پرده از همان سناریوی انهدام اشرف بود که چند ماه قبل، موفق الربیعی لو داده بود، وگرنه آن همه نیرو و لودر و آبپاش را برای چه دور اشرف آورده بودند؟ آیا میخواستند با لودر و آبپاش، امنیت اشرفیها را آن هم به شیوه انسانی تأمین کنند؟
در همان زمان کمیته پارلمانی ایران آزاد در نامه خود که برای رئیسجمهور و وزرای خارجه و دفاع ایالات متحده و سفیر این کشور در عراق و فرماندهی نیروهای چندملیتی ارسال شده، نوشت:
آقای رئیسجمهور اوباما،
"علی دباغ، سخنگوی دولت عراق، اعلام کرد که دولت عراق مسئولیت اداره امنیت داخل قرارگاه اشرف را به عهده خواهد گرفت. شما میدانید که از ژانویه ۲۰۰۹ ارتش و پلیس عراق، قرارگاه را محاصره کردهاند و هیچ مشکل امنیتی در داخل قرارگاه وجود نداشته است. ترس ما از این است که اعلامیه آقای دباغ، راه را برای پلیس عراق باز کند تا بهزور وارد قرارگاه شده و برای خوشایند رژیم تهران، ساکنان آن را سرکوب کنند. علی خامنهای رهبر ارشد ایران در ماه فوریه در دیداری با رئیسجمهور عراق از او خواست تا قرارداد دوجانبه برای اخراج اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران در قرارگاه اشرف را به اجرا در آورد".
اما ظاهراً تصمیمات، گرفته شده بود و گوش شنوایی برای این حرفها پیدا نشد. به همین دلیل تحرکات جدیدی از نیمهشب آغاز شد و با افزایش نیروهای عراقی، آنها ورودی اشرف را هم با یک خاکریز بستند، شاید برای اینکه راه را بر هر گونه عکسالعمل اشرفیها نسبت به نیروهای عراقی ببندند.
صبح ششم مرداد مزدوران عراقی، همزمان با افزایش نیرو در بیرون در اشرف، یک هیأت هم برای مذاکره به داخل اشرف فرستادند، شاید فکر میکردند که اگر چماق قوه قهریه را در بیرون قرارگاه بالا ببرند، میتوانند اشرفیها را وادار کنند به خواستههای غیرقانونی دولت عراق تسلیم شوند، اما آنها با یک محاسبه ساده باید متوجه میشدند که اگر مجاهدین میخواستند در برابر تهدیدات این تازه به دوران رسیدهها جا بزنند، قبل از آن، باید در برابر ابر قدرت دنیا که با چنان شدت وحدت بمبارانشان کرده بود جا میزدند؛ البته قبل از آن هم، ۳۰سال پیش در برابر خمینی دجال. اما جواب مجاهدین به همه این تهدیدها و فشارها یک جمله بود: «هیهات منا الذله!»
در مورد وقایع قبل از حمله، اطلاعیه شورای ملی مقاومت (حمله به اشرف شماره ۷۲) بسیار گویاست و بینیاز از هر توضیح دیگری است:
جالب توجه اینکه حتی در روز حمله و کشتار در۶مرداد (۲۸ژوئیه۲۰۰۹)، نمایندگان ساکنان اشرف در ساعت ۱۲ ظهر مشغول گفتگو با فرماندهان نیروهای عراقی و فرستادگان نخستوزیری عراق درباره نحوه استقرار پلیس بودند. در این گفتگوی دو ساعته، ساکنان اشرف بار دیگر تکرار کردند که با استقرار نیروهای پلیس در ورودی قرارگاه مشکلی ندارند و اگر پلیس امکانات بیشتری هم در ورودی قرارگاه نیاز داشته باشد، در اختیارشان خواهند گذاشت و همه هزینههای لازم را هم پرداخته و تسهیلات کامل فراهم میکنند. اما طرف مقابل گوشش بدهکار نبود و به نیابت از رژیم آخوندی کمر به حمله و کشتار بسته بود.
در جریان این مذاکرات ۳بار از بغداد به نماینده نخستوزیری تلفن کردند و نهایتاً به او دستور قطع مذاکره و شروع حمله ابلاغ شد. شدت حمله، میزان نیروهای عراقی و نوع نیروهای به کار گرفته شده و رفتار جنایتکارانه آنها، از اهداف انهدامی این عملیات خبر میدهد و مبین آن است که مسأله نه اعمال حاکمیت بلکه بحث نابودی اشرف به خواست رژیم ایران است
مجاهدین هم تصمیم قاطع خودشان را گرفته بودند. آنها میگفتند
”اشرف امانت مردم و تاریخ ایران در دست ماست، محال است آن را به گرگهای ولایت تسلیم کنیم“ . اینجا بود که مجاهدین به سمت ورودیهای مختلف اشرف حرکت کردند.
درود بر ۱۱مجاهد قهرمانی که در ۶ و ۷مرداد۸۸ با پیکرهای بیسپر به مصاف تیر و تبر دشمن ضدبشر رفتند، مظلومانه به خاک افتادند و گواه حقانیت تردیدناپذیر اشرف و مجاهدان اشرفی شدند.
هرگز
چنین عریان و سینه سپر
زندگی را ندیده بودیم
در آوردگاه مرگ
چنین، که آنان گام پیش نهادند
شگفتا، مرگ، برکف داشت شمشیر؛ در این سو، زندگی، خود بیسپر بود
شگفتا کان دران پیکار، آخر تن مرگ مسلح، محتضر بود
سلام بر حنیف و فردین و سیاوش، بر اصغر و مهرداد و محمدرضا، بر امیر و مهرداد و شعبان و حسین و علیرضا که شعار بیا بیا را با گوشت و پوست و خون خود تجسم بخشیدند.
سلام بر قهرمانان فراموشی ناپذیری که بهگفته خواهر مریم چه باشکوه، مظلومیت این مقاومت را نشان دادند و حق مردم ایران را برای مقاومت، یک بار دیگر در مداری نوین اثبات کردند، چه چاههای عمیق و بیانتهایی از شقاوت و وحشیگری آخوندها و سفلگی مزدورانشان را در عراق برملا کردند و به حق، دنیایی را به لرزه درآوردند. وجدانها را بیدار کردند و فریاد دردهای یک خلق محروم را به گوش جهانیان رساندند.
بله! این است قیام سرخ فام اشرف، کارزاری در اوج. در یکسو، یورش شقاوتبار ارتجاع برای نابود کردن اشرف، آن هم در بحبوحه قیامهای شکوهمند مردم ایران و در سوی دیگر پایداری شگفتانگیز شهر شرف که بهگفته رهبر مقاومت «نه عراقیها و نه آمریکاییها و نه هیچکس دیگر، این قسمت از توان و ایمان اشرف و مجاهدین را ندیده بود». بدین ترتیب، اشرف که در نقشه شوم رژیم ولایت فقیه میبایست ظرف چند هفته یا چند ماه منهدم میشد، الهامبخش و انگیزاننده قیامها و الگوی شورانگیز پایداری و دلاوری برای جوانان میهن شد، وجدان جهانی را به همبستگی فراخواند. کارزار شکوهمندی که رهبر مقاومت، آن را حماسه فروغ ایران نامید. حماسهیی که اشرف و اشرفیها را به قلب قیام مردم و جوانان به جان آمده که در خیابانهای تهران «مرگ بر اصل ولایتفقیه» را فریاد میزدند، برد. بیجهت نبود که آخوند علمالهدی تیغکش خمینی نعره میکشید که فرماندهی این قیام با مجاهدین بود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر