علم عبارت است از شناخت و توضیح جهان بر مبنای مشاهده و اندازهگیری کمی از یکسو و تحلیل و مدلسازی از سوی دیگر.
مدلها و نظریههای علمی مکانیسمها و کارکردهای پدیدهها را بر مبنای یک گروه از قوانین پایهیی و عموماً در قالب معادلات ریاضی بیان میکنند. شناختهای علمی باید عینی باشند، یعنی بهطور مستقل توسط هر کسی قابل تأیید بوده و از پیشفرضهای فلسفی و اعتقادی تهی باشند. به عبارت دیگر، علم جهانشمول و قابل انتقال به همگان و به نسلهای آینده است. اما تاریخ پیشرفت علوم نشان میدهد که شناختها یک روند تعمیق شونده را طی میکنند و هیچ نظریه و قانونی مطلق نیست. این پیشرفت در واقع از مراحل پیشرفت کمی عبور میکند و در یک نقطه در برخورد با مشاهدات جدیدی که در کادر نظریهٔ رایج توضیح پذیر نیست، به نظریهٔ نوین راه میبرد. این تحول کیفی در علم میتواند صورت یک انقلاب در قوانین و مفاهیم پایهیی را به خود بگیرد. برای نمونه، تئوری نسبیت اینشتین یک جهش در قوانین فیزیک محسوب میشود که در خود درک نوینی از مفاهیم بنیادی مانند زمان، فضا و انرژی را در بر داشته است.بنا بر این تعریف از علم میتوان گفت:
۱) علم ایستا نیست؛
۲) علم به واقعیات مستقل از ذهن میپردازد و بهخودی خود حاوی هیچ پیشداوری در بارهٔ ارزشها و دیدگاههای گوناگون در بارهٔ چرایی جهان و هدف انسان و جایگاه او در جهان نیست؛
۳) شناختهای علمی از طریق مشاهده و اندازهگیری قابل باز تولید هستند و به این دلیل در دسترس همگان قرار دارند. علم همهٔ جلوههای واقعیت را در بر میگیرد، از پدیدههای فیزیکی تا سیستمهای بیولوژیک و دینامیسم جوامع انسانی.
روش علمی در شکل امروزی آن در فیزیک با قوانین حرکت و گرانش نیوتون در قرن هفدهم میلادی آغاز شد و بهسرعت در همهٔ زمینههای دیگر گسترش پیدا کرد. این گسترش سریع مدیون تحولات اجتماعی و تولیدی و نقش بنیادی علم در نوآوری تکنولوژیک است. رفاه اجتماعی، رشد اقتصادی و برتری نظامی تنها با تداوم تحقیق علمی و استفاده از یافتههای جدید علمی برای ساختن ابزار و تکنیکهای کارآتر و دقیقتر و یا کاملاً انقلابی و نو امکانپذیر است. انقلاب انفورماتیک و رایانهای که امروز همهٔ ابعاد زندگی اجتماعی بشر را دگرگون کرده است در همین چهارچوب و تنها در زمان کوتاه پنجاه سال بهوقوع پیوسته است. بهکارگیری روش علمی همچنین تحول اعجاب انگیزی را در شناسایی بیماریها و درمان آنها به همراه آورده است.
پیدایش و پیشرفت علم فصل زرینی است از مبارزه با تاریک اندیشی. همانطور که اشاره شد، عینی (objective) بودن شناخت علمی مستلزم عاری بودن آن از پیشداوری ایدئولوژیک و دگم است. اینگونه پیشداوریها یا بهطور ناخودآگاه در بینش و ذهنیت خود دانشمندان هستند و یا در دیدگاههای یک جامعه و یا سیستم حاکم. یک نظریهٔ علمی نوین پس از یک دوره به نوعی راهنما (paradigm) تبدیل میشود، ولی میتواند در برابر نظریههای جدیدتر بهصورت دگم عمل کند. همچنین جهانبینی و یا فلسفه حاکم در هر عصر و دورهیی میتواند بهعنوان سدی در برابر علم عمل کند. گالیله که به توضیح علمی و عقلانی پدیدهها بر مبنای مشاهده باور داشت مورد خشم کلیسا قرار گرفت چرا که آموزشهای کلیسا را مبنی بر دوگانگی زمین و آسمان زیر علامت سؤال میبرد. پیدایش مکانیک کوانتیک در سه دههٔ نخست قرن بیستم مستلزم کنار گذاشتن یک نوع دید فلسفی تعینگرا (deterministic) در بارهٔ حرکت ذرات بنیادی بود. روانشناسی نوین هم با کنار گذاشتن دیدگاه مکانیستی و شناخت فرآیند های حاکم بر شبکهٔ نورونهای مغزی زاده شد. اما در ورای اینگونه نمونههای تاریخی، بهطور کلی روند تحقیق علمی در همهٔ زمینهها با برخورد و مقابلهٔ روزمره میان دیدگاههای متضاد و گذار از دگمها همراه است. به این دلیل، علم یکی از عالیترین محصولات تخیل انسان و محمل خلاقیت و اندیشهورزی بشر محسوب میشود.
از آنجا که علم با دگم و تعصب سازگار نیست، میتوان آن را همچنین یکی از بهترین محملهای آزاداندیشی دانست. بیهوده نیست که جامعهٔ دانشگاهی در مجموع همواره محل ظهور ایدههای نو و مبارزه با حکومتهای خودکامه است. خمینی دانشگاه را «مرکز فساد» معرفی میکرد و با آنچه بهگونهیی مضحک «انقلاب فرهنگی» میخواند تمامی مراکز آموزش عالی را از همان سال دوم حکومت خود به تعطیلی کشاند. برای سلف او هم «پیشرفت علمی» چیزی نیست جز اسم مستعار برای مونتاژ بمب و مین و موشک با کمک تکنسینهای کشورهای دیگر در حالی که بسیاری از دانشجویان آگاه یا در زندانهای رژیم به سر میبرند و یا مجبور به ترک ایران شدهاند. سازمانهای مبارز هم مانند مجاهدین خلق در همین ملاء دانشگاهی شکل گرفته و رشد کردهاند.
انسان موجودی اجتماعی بهمعنای دقیق آن است. نه تنها هر فردی به یک گروه اجتماعی تعلق دارد بلکه تحقیقات جدید نشان میدهند که مغز هر فرد بدون ارتباط تنگاتنگ با افراد دیگر نمیتواند رشد کند و بهسرعت نورونهای خود را از دست میدهد. این اثر «آینه مغزی» بیانگر خصلت اجتماعی مغز انسان است و بهخوبی توضیح میدهد که همدردی، محبت، کمک به دیگران و کمک گرفتن از دیگران از رفتارهای رشددهندهٔ فرد و گروه هستند. به این دلیل آزاداندیشی هم خصلتی اجتماعی دارد. این نکته از این نظر مهم است که برخی کشف و فعالیت علمی را تنها به نبوغ فردی و یا استعداد شخصی نسبت میدهند در حالی که انگیزهها و علاقهٔ فردی برای درک علمی جهان از دینامیسم اجتماعی ناشی میشود. به عبارت دیگر، علم خصلت اجتماعی دارد و از آزادی اجتماعی و سیاسی نمیتواند جدا باشد. نبوغ و هوش فردی هم تنها در یک کادر اجتماعی مستعد میتواند بارز شود. در عمل هم بخش مهمی از استعداد و انرژی روشنفکری در جوامع تحت سلطهٔ دیکتاتوری صرف مبارزه سیاسی میشود. نظریههای مبارزاتی مانند نظریات علمی بر مشاهده و شناخت کارکردهای جامعه بنا شدهاند. همانطور که علم مبنای تکنولوژی برای به خدمت گرفتن قوانین طبیعی است، نظریهٔ مبارزاتی و جامعهشناسی مبنای تغییر اجتماعی و سیاسی است. هر چند مارکس پایهگذار این دید علمی نسبت به مبارزه بود، این اصل که بدون شناخت عینی و تئوری نمیتوان به یک استراتژی واقعگرایانه رسید، امروزه اصلی پذیرفته شده است، مستقل از نوع تغییری که مد نظر باشد.
در اینجا باید به این نکته بدیهی هم اشاره کرد که شناخت علمی تنها بخشی از فعالیت خلاقانهٔ انسان است. علم اگر چه مکانیسمها و چگونگی پدیدهها را توضیح میدهد، اما بهدلیل غیر ارزشی و عینی بودنش نمیتواند پاسخگوی «چرا» ها در رابطه با نقش و سرنوشت انسان و جهان باشد (نقل به مضمون از کتاب تبیین جهان، اثر مسعود رجوی). این پرسشگریهای وجودشناسانهٔ (existentialist) فلسفی و مذهبی بخش جدایی ناپذیر فرهنگ و تمدن بشر و زندگی فردی و اجتماعی انسان هستند. اما در اینجا هم شناخت علمی ضروری است چرا که از مشاهدات دقیقتر پدیدهها ناشی شده است. علم امروز دید روشنی از تکامل کیهان، انسان و تاریخ بشر ارائه میکند که به ما این امکان را میدهند که بتوانیم دیدگاه فلسفی و فکری خود را نه بر ناشناختهها بلکه بر مشاهدات هر چه عینیتر از جهان بنا کنیم. پاسخ به این سؤالات تنها برای کنجکاوی و بحث روشنفکری و یا آکادمیک صرف نیست چرا که تغییر اجتماعی همیشه صرفاً با جامعهشناسی و استراتژی مبارزاتی حاصل نمیشود بلکه مستلزم جهانبینی و باور به ارزشهایی است که فرد و جمع را به فداکاری و مقاومت ترغیب کند. در این مسیر است که علم چراغی میشود برای عبور از بنبستها و برای آزادی و نه چراغی در دست دزدان برای بهتر بردن کالا.
بهطور خلاصه، علم مبنای رابطه انسان با جهان است که در نظر و عمل میتواند انسانها را به شناختها و ابزار هر چه کارآتر برای رهایی از قید و بندهای طبیعی و اجتماعی مجهز کند. تحول علم و تکامل اجتماعی پیوند عمیق با آزاداندیشی و مبارزه برای آزادی اجتماعی دارند.
ف. پویا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر