شعبده انتخابات رژیم این بار بعد از ۴۲سال نه تنها ماهیت ضداسلامی و ضدجمهوریاش را بلکه سیستم مافیاییاش را برای مردم ایران و جهان به نمایش گذاشته است.
در این راستا برخی ریزشیهای همین نظام به این نتیجه رسیدند که این رژیم نه اسلامی است و نه جمهوری.
خمینی وارث حکومت دیکتاتوری شاهنشاهی محمدرضا پهلوی و پدرش که حاکمیت را برای خودشان مادامالعمر و موروثی کرده بودند، شد.
رضاخان قاتل دهها نویسنده و روشنفکر از جمله فرخی یزدیها، میرزاده عشقیها، ... و علیه ستارخان و جنبش مشروطه جنگیده بود و با کمک استعمار بر سر کارآمد و با یک فرمان از طرف آنها حکومت را وا نهاده و به پسر واگذار کرد. محمد رضاشاه نیز راه پدر رفت.
برخی وضعیت اسفناک امروز را با گذشته مقایسه میکنند و با مقایسه وضعیت بدتر امروز، بین بد دیروز، بد را خوب میانگارند (چنین استدلالی کاملاً غیرمنطقی است) در حالیکه در آن زمان فقر در سرتاسر ایران بیداد میکرد. حلبی آبادها، شهرها و روستاهایی که مردم در آن بدون امکانات اولیه زندگی میکردند. علاوه بر تمامی موارد فوق، حکومت محمد رضاشاه از اساس حکومت کودتا بود.
او میخواست شاه را به یک مقام تشریفاتی تبدیل کند و راه را برای دموکراسی باز نماید. اقدامات و حمایت مردم از مصدق و حماسه خونین ۳۰تیر باعث شد که شاه ایران را ترک کند. اما وی بعد از چند روز با کمک چاقوکشها و نوچههای شعبان بیمخ و کمک آمریکا علیه نخستوزیر منتخب مردم کودتا کرد و دولت قانونی مصدق را سرنگون نمود و حاکمیت مطلق خود را مجدداً برقرار کرد.
آمریکا بهگفتهٔ خود ۱۰۰میلیون دلار خرج این کودتا کرد. دولت آمریکا هفتاد سال بعد، آن کودتا را اشتباه خود دانست و بابت آن از مردم ایران عذرخواهی کرد.
در اسنادی که بعدها توسط وزارتخارجه منتشر شد همکاری آخوند کاشانی با شاه و کودتاچیان علیه مصدق افشا شد.
خمینی و سیاست مماشات عامل کشتار مجاهدین و انقلابیون
خمینی بنای حاکمیت را فاشیسم مذهبی گذاشت که امروزه به پدرخوانده داعش معروف است. او از ابتدای خلافت حتی پیش از آن با مجاهدین خلق ایران که تفسیری انقلابی از اسلام داشتند مخالف بود و تنها آنان را دشمن اصلی خود و حکومت میدانست و به همین دلیل با زیرکی شیطانی خود مسعود رجوی را از کاندیداتوری ریاستجمهوری بهعنوان تنها مخالف ولایت فقیه و خلافت اسلامی حذف کرد.
از همان ابتدا مجاهدین سعی در افشای ماهیت اصلی خمینی داشتند ولیکن بسیاری از احزاب و اشخاص و حتی غرب نمیخواستند این نقاب از روی خمینی کنار رود و با خوشرقصی برای او پایههای حکومتش را محکم کردند.
مجاهدین خلق، با اقدامات افشاگرانه که به قیمت شهادت و مصدومیت بسیاری از آنها شد خمینی را که مردم عکسش را روزگاری در ماه میدیدند به ته چاه کشاندند.
سیاست مماشات در اشکال مختلف از جمله ماجرای ایران- گیت یا ایران کنترا، در لیست تروریستی گذاشتن بیشرمانه مجاهدین خلق به درخواست رژیم ایران، کودتای ننگین ۱۷ژوئن۲۰۰۳ (۲۷خرداد۱۳۸۲) به رژیم ملایان ایران کمک میرساند. همچنین بمباران قرارگاه أشرف، مقر مجاهدین خلق در عراق توسط نیروهای آمریکا و موشکبارانهای رژیم در اشرف و لیبرتی محصول سیاست مماشات با رژیم بود.
اوایل انقلاب
خمینی تشخیص صحیحی در شناخت دشمن اصلیاش داشت. او بهراستی تنها و جدیترین دشمن خودش را مجاهدین خلق می دانست و به همین دلیل در تیرماه سال۵۹ گفت: «دشمن ما نه در شرق و نه در غرب است و نه در کردستان، دشمن ما همین جا بیخ گوش ما در تهران است» (منظورش مجاهدین خلق بود).
مسعود رجوی در ۲۲خرداد۱۳۵۹ تقریبأ یک سال قبل از ۳۰خرداد۱۳۶۰ آمار شهدای مجاهدین خلق توسط چماقداران بهرهبری شخص خمینی در امجدیه را به مردم ایران گزارش میداد. خمینی با شم بسیار ضدبشریاش خوب میدانست که برای تثبیت حاکمیتش باید مجاهدین را از بین ببرد.
۳۰خرداد سال۱۳۶۰ آغاز مقاومت انقلابی
روزی که صدای آزادیخواهی ملت ایران با خروش نیم میلیون تن از مردم تهران به دعوت مجاهدین خلق در ایران اوج گرفت. صدایی رو در روی ارتجاع خمینی که میخواست پایههای خلافت طولانی را در ایران مستقر کند. آن روز که خمینی به پاسدارها دستور آتش گشودن به تظاهرات مسالمتآمیز مردم را داد مشروعیت این سارق انقلاب پایان گرفت و مقاومت انقلابی سراسری در برابر رژیم ضدبشری ولایت فقیه توسط فداکارترین فرزندان ایرانزمین آغاز شد.
جنگ ضدمیهنی و ریختن جوانان و کودکان در تنور جنگ
خمینی محرک جنگ ضدمیهنی با عراق بود وبا اهداف خودش از پذیرفتن صلح سرباز زد. به همین دلیل وقتی شورای امنیت چند روز پس از آغاز جنگ قطعنامه۴۷۹ را صادر کرد و خواهان آتشبس شد و عراق نیز آن را پذیرفت، خمینی باز هم آن را رد کرد. حتی وقتی عربستان پذیرفت مبلغ هنگفتی معادل ۲۰میلیارد دلار غرامت نیز به ایران بدهد، باز هم خمینی آتشبس را نپذیرفت و علیرغم سفر یک هیأت از سازمان کنفرانس اسلامی متشکل از عرفات و ضیاءالحق و... . برای راضی کردن ایران به آتشبس، باز هم خمینی آتشبس را نپذیرفت زیرا که خمینی میگفت: جنگ نعمت است.
حکومت قرون وسطایی آخوندها نه میخواست و نه میتوانست پاسخگوی توقعات، آرزوها و نیازهای جامعه پس از انقلاب ضدسلطنتی باشد از جمله: رفاه، عدالت، تحصیل، آموزش، بهداشت، مسکن و از همه مهمتر آزادی.
جنگ، حاکمیت را از پاسخ گویی به تمامی این نیازها، بینیاز میکرد و بهترین سرپوش برای وضعیت نابسامان داخلی بود. جنگ بهانهای برای خاموش کردن هر صدای آزادیخواهی و بهترین تنور برای تخلیهٔ پتانسیل آزاد شده بعد از انقلاب و در ضمن نقش فریب و انگیزهبخشی را به نیروهای داخلی با شعار صدور انقلاب، تشکیل هلال شیعی و فتح قدس از طریق کربلا داشت.
خسارات جنگ بیش از۱۰۰۰میلیارد دلار، چندین میلیون کشته و مجروح و آواره
جنگ ضدمیهنی این خسارتها را برای میهنمان داشته است: ۲میلیون کشته و معلول، ۵۰شهر ویران، ۴۰هزار اسیر، ۳۰۰۰ روستای نابودشده، ۴میلیون آواره، ۷هزار مفقود الأثر، بیش از هزار میلیارد دلار خسارت مادی.
جنگی که مجاهدین بعد از خروج عراق از خاک ایران در سال۶۱ آنرا ضدمیهنی نامیدند و با تمام توان در برابر شعار دجالانه جنگ جنگ تا رفع فتنه از عالم خمینی پرچم صلح و آزادی را برافراشتند
۴۲سال اعدام بهویژه قتلعام تابستان ۶۷
شعار سرنگونی تأیید محکومیت جنگ ضدمیهنی و اعدامهای دهه۶۰ بهویژه قتلعام بیش از ۳۳هزار زندانی سیاسی در تابستان۶۷ با فتوای خمینی است. امروز مردم ایران با تحریم شعبده انتخابات از خون شهدای فرزندان ایرانزمین در صد سال گذشته تجلیل میکنند و برای برقراری جمهوری دمکراتیک مردم ایران همپیمان میشوند.
تمامی کسانی که امروز مدعی اصلاحطلبی هستند؛ از روحانی گرفته تا ربیعی و بقیه، از معروفترین عناصر امنیتی و شکنجهگران و اطلاعاتیهای دهه۶۰ هستند و قتلهای زنجیرهیی و شهادت دهها هزار مجاهد و مبارز انقلابی و صدها ترور در خارج از کشور و... بخشی از افتخارات آنها بهحساب میآید!
نقش این باند جنایتکار را یکی از همین عناصر بهخوبی توصیف کرده است: «خدمتی که جریان اصلاحات به خامنهای و حفظ نظام کرد؛ اگر نگوییم از سپاه بیشتر نبوده؛ کمتر از سپاه هم نیز نبوده!»
همزمان با حذف فیزیکی مجاهدین، رژیم در این سالیان در خارج و داخل کشور سعی در شیطانسازی از آنان کرده است. چرا که در وجود آنها نابودی خودش را میدید وجدایی بین مردم و تنها آلترناتیوش را راهحل بقای خود میدانست.
قیام مردم دردی ماه۹۶ بعد از هجرت بزرگ مجاهدین به آلبانی شروع میشود زمانی که مردم ایران و قلب تپنده مقاومت در اشرف۳ پیوند میخورند.
ازآن جایی که رژیم همیشه و تنها مخالف جدی خودش را مجاهدین خلق میدانست و موفقیت پیوند میان مردم و مقاومتشان را از جمله در پیشرفت قیامها ی۹۶و ۹۸ و اعتراضات و اعتصابات دیده است، برای جلوگیری از سرنگونی، این بار با کارت رئیسی جلاد ۶۷ به میدان آمده است چرا که راهحل دیگری ندارد.
رئیسی دومین کارت بعد از اسدالله اسدی
رژیم بعد از هجرت بزرگ مجبور شده است که در زمین اروپا بازی کند و نشان دهد که فقط و فقط یک دشمن جدی در این سالها داشته است: مجاهدین خلق.
اگر شرایط رژیم مانند سالهای قبل بود و مجاهدین در لیبرتی یا اشرف در عراق بودند لزومی نداشت که رژیم برای عمل تروریستیاش با کارت دیپلماتهایی مانند اسدالله اسدی و یا حتی در شعبده انتخابات با کارت جلاد رئیسی بازی کند.
خامنهای در وضعیت قماربازی است که با همه سرمایهاش آمده است. او می خواهد مانند یک
قمار باز یا هیچ یا همه چیز را بازی کند. بالاخره قماربازان به امید برنده شدن بازی میکنند!
خامنهای می داند که رئیسی جلاد۶۷ در دنیا بیآبروست با این حال راهحل دیگری برای او جز بازی آخر متصور نیست.
امروزه صحنه مبارزه بین مقاومت و رژیم را میتوان دقیقاً به دو جبهه حق و باطل تشبیه کرد.
انتخاب رئیسی در داخل حتی برای جلوگیری از ریزشیهای رژیم هم کافی نیست چرا که خامنهای گفت که با افشاگریهای مقاومت و ارتباطات مجازی جوانان را با خود میبرند!
انتخاب رئیسی فقط برای جلوگیری از خیزشهای مردمی و سرکوب بیشتر است چرا که رژیم میداند کانونهای شورشی و پیوند مردم با مقاومت پیشتازشان سمت و سوی سرنگونی دارد.
از نظر مردم تحول در تغییر کامل رژیم و محاکمه سران و قاتلان فرزندان ایرانزمین در این ۴۲سال است.
الف. اسکویی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر