۳۰خرداد در ۴۰سالگیاش به یک بینه ملی، میهنی و سراسری تبدیل شد. امروز ملت ایران با تحریم و نه قاطع خود به سیرک مفتضح انتخابات خامنهای، حقانیت ۳۰خرداد را در هیات سیاسی، اجتماعی و سراسری مهر کرد.
امروز فضای ایران پژواک بلند دو صدای متخاصم بود؛ بالائیها گدایی رأی میکردند و پائینیها یعنی اکثریت مردم و گروههای اجتماعی هر یک به زبانی بر دهان آنها میکوبیدند که؛ «ما رأی به دزدها نمیدیم»، «نه بد میخوایم نه بدتر» و «رای ما سرنگونی». این شعارها بهوضوح به یک خواسته عمومی، ملی و سراسری تبدیل شد. مریم رجوی رئیسجمهور برگزیده شورای ملی مقاومت ایران با تبریک تاریخی به مردم ایران گفت: «بزرگترین شلیک سیاسی و اجتماعی رو در روی خامنهای و استبداد دینی ثابت شد و دنیا به چشم دید که رأی ایران سرنگونی است».
صورت مسأله اصلی جامعه ایران که جنگ آشکار و نهان بین دوقطب متخاصم؛ یعنی حاکمیت خونخوار، غارتگر و ضدایرانی ولایت فقیه با مردم ایران است، در نمایش انتخابات به رویارویی آشکار این دو قطب تبدیل شد. خبرگزاری رویترز نوشت: فیلم حوزههای رأیگیری در ایران نشان میدهد مردم انتخابات را تحریم کردهاند. واشنگتن پست، نیویورک تایمز از تحریم خبر دادند. تلویزیون سی.ان.ان: از انتخابات یا انتصابات؟ مشارکت پایین، و رقابتی که پیشاپیش تعیینتکلیف شده خبر داد و خبرگزاری فرانسه افزود: انتظار میرود میزان مشارکت بهپایینترین سطح سقوط کند. کانال۲ تلویزیون آلمان گفت تعداد شرکتکنندگان در انتخابات بسیار پایین خواهد بود. اذعان روحانی و خامنهای بهتحریم گسترده و دلسردی مردم و سردی نمایش انتخابات و زمینهسازی برای تقلبات کلان با توزیع میلیونها تعرفه اضافی و التماس و درخواست هماهنگ همه سران رژیم و حتی لاریجانی سوخته دل این تحریم گسترده را بهروشنی بازتاب کرد و هزاران گزارش، عکس و فیلم از خالی بودن شعبههای اخذ رأی گواه آن بود.
آری رویارویی جبهه خلق و ضدخلق، جبهه خمینی و خامنهای و ضد آن و همان که ۳۰ خرداد۶۰ شاخص مرزبندی قاطع بین این دو جبهه بود.
از روزهای قبل از رأیگیری هم فصلمشترک حرفها، نالهها و التماسهای سران رژیم و کاندیداهای سیرک، نگرانی از همین تحریم سراسری بود. تا آنجا که خامنهای فتوا داد که رأی ندادن گناه کبیره است و در فتوای مجدد گفت رأی دادن واجب عینی است. و چند آخوند همپالگیاش نیز حضور در انتخابات را تکلیف الهی و واجب شرعی و عینی نامیدند. توجه به اینکه این قبیل فتواها، کاربردش فقط برای نیروهای خاص خود رژیم یعنی همان ۴درصدیهای سابق که حالا دیگر بسیار کمتر هم شدهاند، میباشد، میتوان فهمید که دامنهٔ تحریم چقدر گسترده است. آخوند علمالهدی با گفتن «اگر مردم پای صندوقها نیامدند، شروع نابودی نظام رقم خورده است»، رسماً آژیر خطر سرنگونی را به صدا درآورد.
این است آن دوقطبی حقیقی جامعهٔ ایران. که از روز ۳۰خرداد ۶۰ تا امروز جریان داشته و در تمامی نمایشهای انتخاباتی رژیم، به تحریم آن توسط سازمان مجاهدین و شورای ملی مقاوت فراخوان داده شده است.
همتی که عملاً کاندیداتوری جماعت اصلاحطلب و باند مغلوب را هم به دوش میکشید، در یک گفتگوی تلویزیونی بهروشنی گفت: «رقیب من سایر نامزدها نیستند، رقیب من قهر مردم با صندوق است» (شبکه۵ تلویزیون رژیم-۲۴خرداد). او گفت ۶۰درصد جوانان میگویند ما رأی نمیدهیم.
در اینجا از وضعیت ذلتبار جماعت تاریخ مصرف دررفته موسوم به اصلاحطلب هم که نه تنها شریک همه جرم و جنایتهای ولایت فقیه بوده و هستند بلکه عمدتاً از پیش کسوتان و بنیانگذاران سرکوب و کشتار و شکنجه در این رژیم بودهاند میگذریم، اما وقتی صحبت از دوقطب میکنیم، روشن است که این مسأله در سیرک انتخاباتی۱۴۰۰ شکل نگرفته، بلکه رویارویی است که پس از گذشت ۴۰سال از ۳۰خرداد ۶۰ تا امروز به بلوغ خودش رسیده است آنقدر که دیگر رژیم هم بهرغم همه دجالگری و وارونه سازیهایش نتوانسته آن را انکار کند. از همان تاریخ است که مرزبندی میان مردم ایران و مقاومت با حاکمیت پلید آخوندی و همهٔ باندها و دستجات آن، یکسره قهرآمیز و خونین بوده و نمایشهای مفتضح انتخاباتی، نه تنها نتوانسته بر آن سایه بیندازد، بلکه هر یک بهنوعی این مرزبندی را تعمیق و برجستهتر کرده است.
روزنامه فرهیختگان (۲۸خرداد) از باند بهاصطلاح اصولگرا اعتراف میکند: که در انتخابات پیشرو، ۲قطبی اصلی نه میان اصولگرا و اصلاحطلب و نه میان عمرو و زید است؛ دوقطبی اصلی میان مردم و ضدمردم شکل گرفته است و روزنامه جوان، ارگان سپاه پاسداران هم مینویسد: تحقق مشارکت پرشور بهدلیل جنگ روانی گسترده دشمنان برای عدم حضور مردم در پای صندوقهای رأی دشوار شده است.
فاکس نیوز گفت: گزارشها از داخل ایران تصویری از یک انزجار فزاینده را نشان میدهد.
روزنامه آرمان هم نوشت: «در جامعهیی که افراد به اسم خودی و غیرخودی دفع میشوند، نمیتوان انتظار اعتماد و مشارکت داشت»... . و وطن امروز (۲۴خرداد) هم با خراب کردن کاسه و کوزه بر سر روحانی نوشت: «دولت روحانی باعث ثبت رکورد در منفوریت اجتماعی شده است».
رویدادهای صحنه سیاسی امروز ایران یک بار دیگر روند حوادثی را که به ۳۰خرداد۶۰ و آغاز مبارزه انقلابی منتهی شد، بهروشنی بازتاب کرده و بر حقانیت ۳۰خرداد گواهی میدهد: «إِنَّ هَٰذَا لَهُوَ حَقُّ ٱلْیَقِینِ» این است همان حقیقت راست [و] یقین. ﴿سورهٔ واقعه آیهٔ۹۵﴾.
آری ۳۰خرداد نقطه پایان اتمامحجت با خمینی بر سر مینیمم آزادیهای دمکراتیک بود. خمینی که با زدوبند و سرقت انقلاب مردم بر مسند قدرت نشسته بود از همان فردای پیروزی انقلاب، انحصارطلبی و سرکوب هر خواسته آزادی و نظر مخالف را آغاز کرد. مسعود رجوی در سخنانش بهمناسبت دومین سالروز ۳۰خرداد گفت: «خمینی از نخستین روز رهبری غاصبانهاش با نیروهای انقلابی و در رأس همه با سازمان مجاهدین خلق ایران به معارضه پرداخته و در این اواخر به ضرب چماق و گلوله، همهٔ آزادیهای دمکراتیک را سرکوب و غیرقانونی! ورسماً «حرام» اعلام کرده بود». جالب است که خمینی علاوه برهمه بگیر و ببندها و تعطیل همه روزنامههای غیرحکومتی، از خودش انتقاد هم کرد و گفت «اشتباهی که کردیم این بود که بهطور انقلابی عمل نکردیم… اگر قلم تمام مطبوعات مزدور و تمام مجلات فاسد را تعطیل کرده بودیم… رؤسای آنان را به جزای خودشان رسانده بودیم و چوبههایدار را در میدانهای بزرگ برپا کرده بودیم، این زحمت پیش نمیآمد… اگر ما انقلابی بودیم… تمام احزاب را ممنوع اعلام میکردیم، تمام جبههها را ممنوع اعلام میکردیم و یک حزب… تشکیل میدادیم». آن زمان هم مجاهدین که بزرگترین نیروی اپوزیسیون رسمی و قانونی در کشور بودند همراه با همپیمانان سیاسی خودشان که جبهه بزرگی از احزاب و سازمانها و نیروهای ملی و دمکراتیک را از جمیع گروههای اجتماعی و اقوام و مذاهب ایران تشکیل میدادند، خواهان مینیمم آزادیهای دمکراتیک بودند.
۳۰خردا به راستی پایان یک مرحله آزمایش شده از تلاشهای مسئولانه، صمیمانه، فداکارانه و بهغایت متین و محترمانه برای مشارکت و مسالمت و زندگی دمکراتیک بود که مجاهدین توانستند آن را با خویشتنداری بینظیر و با نثار بیش از۷۰ شهید و هزاران دستگیری برای حفظ آخرین قطره آزادیها، به مدت ۵/۲ سال تا۳۰خرداد۶۰ استمرار دهند والا تا آنجا که به خمینی برمیگشت در همان شش ماه اول بعد از انقلاب یعنی اواخر مرداد۵۸ برای شکستن قلمها و اعدام بر سر میدانها خط و نشان کشیده بود.
«خمینی سپس با دجالگری و قلدری به یک پایه کردن رژیمش و حذف جناح مغلوب و بستن آخرین قطره آزادیها پرداخت... از این پیشتر ما... با صدها و هزاران درخواست و هشدار و اخطار رسمی و غیررسمی، خمینی و مقامات رژیمش را به احترام گذاشتن به حداقل حقوق و آزادیهای دمکراتیکی که انقلاب برای آن برپا شده بود، فراخوانده بودیم. اما او چنانکه دیگر امروز مطلقاً به اثبات رسیده، نه تنها با نیروهای دمکراتیک و انقلابی بلکه با نزدیکترین متحدان خود نیز که حتی ذرهای انتقاد و مخالفت داشته باشند، کمترین سر سازگاری نداشته و در جنون انحصارطلبانهٔ ضدمردمی و ضداسلامیاش، به گونهای کاملاً شرک آمیز، حاضر به تحمل هیچکس جز خودش نبوده و نیست». (مسعود رجوی دومین سالگرد ۳۰خرداد).
.
سرانجام در روزهای خرداد۱۳۶۰، شمارش معکوس خمینی برای سرکوب بیشکاف آخرین ذرات آزادیها شروع شد. تظاهرات گسترده و مسالمتآمیز مردمی آخرین پاسخ و اتمامحجت در برابر ارتجاع حاکم بود.
ولی خمینی به قهر عریان روی آورد و بعدازظهر ۳۰خرداد، با فرمانی صریح، تظاهرات مسالمتآمیز مردم را به خاک و خون کشید.
بله این همان راه و رسم شناخته شده خمینی و خامنهای و دودمان پلید و ضدبشری ولایت فقیه و آل خمینی بوده وهست. حال سؤال این است که آیا وظیفه نیروی مسئول و پیشتاز جامعه و هر ایرانی میهنپرست و آزادیخواه پس از تمامی اتمام حجتها و آنگاه که ناگزیر از پشت پردهٔ دجالیت بیرون آمد و رسماً حکم شلیک به تظاهرات مسالمتآمیز و کشتار مردم بیگناه را صادر کرد؟! چه میتوانست باشد؟! آیا بایستی تن به تسلیم داد؟! هیهات! «اما شرف و ارادهٔ پیشتازان مجاهد خلق بسا فراتر از این بود که به دژخیم تسلیم شوند و یا سازش سیاه و ننگین را بر مقاومت خونین و پرافتخار مرجح شمارند… و چنین بود که ما مجاهدین «بهنام خدا و بهنام خلق قهرمان ایران» حتی با چشماندازی «عاشورا گونه» قیام کردیم و بدینگونه پرچم شرف و اعتبار یک خلق محروم و انقلابی را به سنگینترین بهای ممکن در هولناکترین مقطع تاریخش سرافراز و سربلند بر دوش کشیدیم…» (مسعود رجوی دومین سالگرد ۳۰خرداد).
و امروز در چهلمین سالروز۳۰خرداد، مردم ایران با نه تاریخی به نمایش انتخابات رژیم بر ضرورت و حقانیت ۳۰خرداد گواهی دادند و رژیم ولایت فقیه انتهای چهره واقعی خودش را با سلاخی همه خودیها در زیر پای جلاد ۶۷، نشان داد و تیرخلاص ناگزیرش را به همه فریبکاریهای ۴۰ساله در نمایش انتخابات و بهاصطلاح رقابت بین دوقطب و دو جناح حاکمیت شلیک کرد.
در قیام ۹۶ مردم حرف نهایی خود را با این رژیم زده بودند: «اصلاح طلب، اصولگرا دیگه تمومه ماجرا» و حالا خلیفه ارتجاع خودش رسماً این شعار تاریخی را مهر کرد. شعاری که آبشخورش حقایق عریان جامعه و شرایط عینی انقلاب بود که پس از ۹۶ و ۹۸ به بلوغ خودش رسید و در همین روند بود که تحریم انتخابات که همواره مجاهدین مبتکر آن بودهاند، کاملاً اجتماعی شد. «رای من سرنگونی» و صحت استراتژی و خط مجاهدین که از ۳۰خرداد پایهریزی شد و به ارتش آزادیبخش و کانونهای شورشی ارتقا یافت، به اثبات رسید. خامنهای ضمنا بر این توهم ابلهانه و دجالگرانه که میتوان از درون رژیم هم کاری کرد خط بطلان کشید. تصمیم به حذف لاریجانی هم تصمیمی یکشبه نبود و خامنهای از مدتها قبل برای آن خیز برداشته بود کما اینکه دیدیم مجلساش را هم به همین صورت برپا کرد اما هنوز عدهیی نمیخواستند باور کنند، شاید هم به نفعشان نبود باور کنند. اما خامنهای با سلاخی و حذف همه رقبای درون خانواده رژیم، پایان یک مرحله را اعلام کرد.
این که چرا خامنهای این باند (موسوم به اصلاح طلب) را که سالها از هیج جنایت و خیانتی برای حفظ نظامش دریغ نکردند کنار میزند و خودش را از داشتن یک چنین متحدی محروم میکند؟سؤالی است که قطعاً پاسخی جز اجبار ناشی از منتهای ضعف رژیمش در قبال مردم و حل اساسیترین معضلات جامعه ندارد. وضعیتی آن قدر متزلزل و شکننده که نه تنها باند دیگر را نمیتواند تحمل کند، بلکه حتی امثال لاریجانی را که ۴۰ سا ل در پستهای حساس تماماً در خط ولیفقیه بوده را هم نمیتواند تحمل کند و ناگزیر است دایره حاکمیت را به منتها درجه کوچک و محدود کند.
عمود خیمه نظام در بحرانی بالاتر انتخابش بین خوب و خوبتر یا بد و بدترنبود، بلکه انتخابش بین بدتر و بدترین بود، همان که مسعود رجوی در پیام روز ۲۵اردیبهشت ۱۴۰۰ گفت: «با توجه به شرایط عینی و موقعیت انقلابی و گرداب سرنگونی که رژیم در آن دست وو پا میزند خامنهای اگر بتواند قاتل مجاهدین و جلاد ۶۷ را به کرسی بنشاند یک بار شکست و فضیحت محسوب میشود و اگر نتواند مهار کند زهوار رژیم در میرود و در مسیر قیام خلق دو بار شکست خواهد خورد».
مشکلات اقتصادی، بحران مشروعیت و دیگر بحرانهایی که رژیم نمیتواند حل کند، همان شرایط عینی جامعه است. که با فراهم بودن شرایط ذهنی و تأثیرگذاری آن بر روند قضایا، شکلگیری یک تحول بسیار مهم و کیفی در راستای قیام و سرنگونی را سبب شده است. این پروسه با آنچه از یک سال قبل مستمر در مطبوعات حکومتی به آن هشدار میدادند با این اقدام خامنهای کاکل سیاسیاش را در درون رژیم پیدا کرد یعنی جامعه شرایط عینی و انقلابی خودش را به ولیفقیه و تمامیت رژیم تحمیل کرد. تردید نیست که پیامها و رهنمودهای مسعود رجوی رهبر مقاومت و فرمانده کل ارتش آزادیبخش در جهت دادن به جامعه و گسترش کانونهای شورشی و استمرار عملیات و فعالیتهای آنها، عامل مهم دیگری است که تاثیرگذاریش را بر این روند بارز کرده است.
روز۳۰خرداد ۱۳۶۰، خمینی بهطور تاریخی در مقابل مسعود رجوی شکست خورد و تمام شد. از اینپس، مبارزه قهرآمیز انقلابی مجاهدین و همه موضعگیریهای آنها در منتهای مشروعیت و مقبولیت مردمی شکل گرفت. از فردای ۳۰خرداد بهزبان دیگری میبایست با دجال خونآشام سخن گفت که همان زبان مقاومت انقلابی مسلحانه است. اگر وارد مبارزه قهرآمیز نمیشدیم، بهجای موج مقاومت و سرسختی بیشتر، شاهد موج ندامت و خیانت بودیم.
و اکنون فصلالخطاب سخن را با کلامی از رهبر مقاومت مسعود رجوی به پایان میبریم:
«همه چیز بهروشنی روز گواهی میدهد که از ۳۰خرداد ۶۰ و آغاز مقاومت انقلابی، انتخابات و اصلاحات در این رژیم هیچ ارزش و معنا و مفهومی جز فریب خلق نداشته و پاسخ خمینی و خامنهای یک چیز بیشتر نیست». کشتار و اعدام و قتلعام و جلاد ۶۷ و ادامه آن در خرداد ۸۸ و دیماه ۹۶ و آبان ۹۸. درست به همین دلیل باید دیکتاتوری منفور ولایت فقیه را از ریشه برانداخت و بند از بندش گسسست. خوشا مقاومت ایران که از ۴۰ سا ل پیش این حقیقت و این ضرورت را دریافت و باقی حرفها راجع به اصلاح این رژیم فریب و فسانه و خطوط ارتجاعی و استعماری است».
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر