از فرهنگ معین:
عقل: بند بر پای بستن. شعور ذاتی. جوهر اساس و پایه جهان.
مرتبت کمال نفس. روح مجرد انسان. نیرویی که انسان را از
مناهی و معاصی بازمیدارد. از اشکال صدور موجودات از
خالق (با توجه به سنخیت میان علت و معلول و خالق و مخلوق ــ نظریهٔ ارسطو).
از فرهنگ دهخدا:
عقل: کمال نفس. علم به مطلق امور. جوهر لطیف و نوری روحانی.
چیزی که حقیقت اشیاء را دریابد.
مقدمه
بحرانها و ناکارآمدیهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی که امروز ایران با آن دستوپنجه نرم میکند، معلول چیزی عمیقتر از تصمیمهای اشتباه مقطعی هستند. این مشکلات، محصول قتل تدریجی عقلانیت و جایگزینی آن با جهل سازمانیافته و تمامیتخواهی حاکمیتاند. عقلانیت، همان نیروی بازدارنده از شرارت و معیار تشخیص نیکی از بدی، در ایرانِ تمامیتخواهی ولایی، به تبعید رفته و قربانی شده است.
شاهنامه فردوسی «خرد» را مایه دوری از اهریمن میداند و تاکید دارد که شرارت در غیاب عقلانیت رشد میکند. اما در نظام ولایتمحور ایران، عقلانیت و اخلاق در پای منافع قدرت و ثروت قربانی شدهاند و این قربانیکردن، به بحرانهایی دامن زده که سراسر جامعه و حاکمیت را به ورطه فروپاشی کشانده است.
تبعات عقلستیزی و تمامیتخواهی
نظام ولایی در طول چهار دهه، با سرکوب اندیشه و عقلانیت، زیرساختهای حیاتی کشور را تخریب کرده است. از کوچ متخصصان و فرار مغزها گرفته تا نابودی محیطزیست و غارت منابع، همگی نشانههای غیبت عقلانیت در تصمیمگیریها هستند. خالیکردن ایران از نخبگان علمی و فرهنگی با انقلاب فرهنگی و اخراج استادان دانشگاهها، یا مهاجرت پزشکان و پرستاران، تنها نمونههایی از پیامدهای عقلستیزی حاکمیتاند.
حتی طبیعت نیز از این سلطهطلبی بینصیب نمانده است. فرونشست زمین در اصفهان که موجب مهاجرتهای اجباری به شمال کشور شده، نمادی دیگر از این بحرانهاست. در چنین شرایطی، نظام حکومتی با انبوهی از «ناترازیها» در سیاست، اقتصاد و جامعه دستبهگریبان است. این ناترازیها نه حاصل لحظهای، بلکه نتیجهای از سلسله بحرانهایی هستند که در طول دههها انباشته شدهاند.
نشانههای فروپاشی
رسانههای حکومتی خود به آثار مرگ عقلانیت در ساختار حاکمیت اذعان دارند. روزنامه آرمان امروز در شماره ۱۳ دی ۱۴۰۳، با اشاره به «عدم تطابق میان عقلانیت در تصمیمگیریها و اجرای سیاستها»، وضعیت امروز را ناشی از انباشت بحرانها میداند و مینویسد که این مشکلات نهتنها حل نشدهاند، بلکه به بحرانهای عمیقتر و نارضایتی عمومی منجر شدهاند.
روزنامه اعتماد نیز با هشدارهایی دربارهٔ «بمب ساعتی» و «خوف فروپاشی»، بر لزوم تغییرات اساسی و فوری تأکید میکند. اما آیا چنین تغییری در ساختاری که عقلانیت را سرکوب و جهل را ترویج کرده، ممکن است؟
سرمایه اجتماعی؛ پایهای که فروریخته است
مسئله اصلی، فرسایش پایگاه اجتماعی نظام است. روزنامههای حکومتی از کاهش «سرمایه اجتماعی» بهعنوان مهمترین عامل بقای نظام سیاسی خبر میدهند. این فرسایش، زنگ خطری جدی برای آیندهٔ حاکمیت است. هیچ نیروی نظامی یا حمایت خارجی نمیتواند جایگزین اعتماد و حمایت مردمی شود؛ چیزی که امروز نظام از آن بیبهره است.
نتیجهگیری
در حاکمیتی که عقلانیت قربانی شده و ارزشهای انسانی به پای قدرت و ثروت تمامیتخواهانه ریخته شدهاند، بحرانها نهتنها ادامه خواهند داشت، بلکه گستردهتر و ویرانگرتر خواهند شد. نظام ولایی امروز نه درگیر بحرانهای مقطعی، که در چنبرهٔ مرگ عقلانیت گرفتار شده است؛ بحرانی که پایههای بقای آن را لرزانتر از همیشه کرده است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر