نام من عشق است آیا میشناسیدم
من ایستادهام اینجا در گهواره آتش
در استوای خطیر تاریخ
در مصافگاه خدا با شیطان
نیم قرن گذشته را که بکاوی نامی به خونباری نام من نمییابی
در این سرزمین هم تبعیدیم هم زندانی و هم اعدامی
بند بند پیکر زخمگینم سرخ فام از کشاکشی است سهمگین
جرمی نداشته و ندارم جز فریاد عطشناک آزادی
و راستی که در قاموس تیرگی جرمی از این بالاتر نیست
من ایستادهام یک روز در سیاه حجرههای اوین
هم بند صارمی، هم بغض کاظمی هم دوش خسروی
یک روز در رزمگاه اشرف
همراه با زهره هم عهد با حسین و همرزم با صبا
یک روز در زندانسرا آزادی
همراز با مهدی، همدرد با بهروز و همساز با بیژن
من ایستادهام در گذرگاههای جهان در کوچه های سرد
در میدانچههای داغ هرجا که میطپتد قلب مقاومت
با شور و اشتیاق
شبی که کهکشان اشرف در آینه دلهای هزاران هزاران ایرانی باز میتابید
و مریم خورشید وار در میانه می تابید
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر