داستان مزرعهٔ خوبیها
پس از آزادی از بندها و استبداد سلطنتی
۳۰ خرداد ۱۳۶۴
بچهها آمدند و سرود خواندند. اجازه بدهید ابتدا با قصهیی، قصه مردم ایران را منهم با قصهیی آغاز بکنم. کجایید بچهها؟ گوش بدهید.
مزرعهیی بود بهنام مزرعه خوبیها، کبوترها، مرغها، مرغابیها، اردکها، جوجهها در آن بهراحتی و صفا زندگی میکردند. تازه آزاد شده بودند یک روز کفتارها آن را محاصره کردند. عمامه سرشان بود.
وای بر شما! وای بر شما! که با تمسک به لباس پیغمبر چه کردید؟ کبر مقتا عندالله. بزرگترین خشم را برمیانگیزید.
بعد کفتارها آتش بهپا کردند. توی آتش همه کبوترها و جوجهها و مرغها بایستی کباب شوند مگرنه؟ از هیچ طرف، از هیچ طرف راه گریزی نبود. بخدا نبود. تا آنموقع فقط کبوترها و مرغها نبودند. روباه و گربهها و خرگوشها هم بودند، روباههای دورو، که بیشتر از زیر با کفتار میساختند و یا حاضر بودند که بسازند و گربههای دزد که وقتی چوب مقاومت بالا میرفت همهشان پا به فرار میگذاشتند و خرگوشها امثال اونهایی که همیشه در تنپروری و خواب و درغفلتاند و نمیبینند که چه میگذرد. نمیبینند که کبوترهای خونینبال میلیشیای ما تا کجا پرپر شدند. صدتا، هزارتا، دههزار تا، سی هزارتا، چهل هزارتا، بیشتر و بیشتر.
یک راه برای گریز از آتش خفقان بیشتر نبود، فقط باید پرواز میکردند در آتش، و فقط باید این دام و این توری را که رویشان بود جملگی باهم بلند میکردند. پس به هم پیوستند ناخالصیها را زدودند. مرزهایشان را اول از همه با کفتار و بعد با گربه و روباه روشن کردند و بعد سی تا بودند سیمرغ شدند. آی بچهها! تبلور این سیمرغ امروز در کجاست؟ به نظر من در «مریم».
بازرترین مظهر این سیمرغ امروز در مریم است و این داستان مجاهدین بود که سیمرغ شدند تا در قله رهایی جا بگیرند. تا ستم و استبداد خمینی را درهم بشکنند.
معرفی خواهر مجاهد مریم رجوی
بهعنوان مسئول اول سازمان مجاهدین خلق ایران
اعلام هژمونی زن ذیصلاح انقلابی مجاهد خلق
در تمامیت سازمان مجاهدین خلق ایران - دیماه ۱۳۷۰
معرفی شورای رهبری مجاهدین توسط مسئول اول
با ۱۲ عضو و ۱۲ کاندیدا -۱۴مرداد ۱۳۷۲
نسل خجسته مسعود از سال ۵۷ خلق شد و به دنیا اومد به وسیله خودش و امروز بعد از ۱۵سال بعد از مرارتها و رنج و مشقتهای بسیاری که کشیده به بلوغ خودش رسیده. صفی پولادین آهنین انبوه دنباله دار و آینده دار دور نیست و انشاالله روزی که بهسرعت سر این صف به تهران خواهد رسید.
میتوان و باید، میتوان، میتوان و باید دنیای جهل و روسیاهی و استثمار رو و بهویژه بردگی و بندگی آخوندهای دژخیم و خمینی گرا را گسست و نابود کرد و دنیایی رو از شر اونها خلاص کرد. میتوان و باید میتوان و باید میتوان و باید و همه شما باید.
انتخاب رئیسجمهور برگزیده شورای ملی مقاومت ایران
برای دوران انتقال حاکمیت به مردم ایران-شهریور ۱۳۷۲
معرفی در ۳۰ مهر ۱۳۷۲
مسعود رجوی: ۳۰مهر ۱۳۷۲
مصوبه شورای ملی مقاومت ایران، درباره انتخاب خانم مریم رجوی، بهعنوان رئیسجمهور آینده کشور را به استحضار میرسانم. این یک انتخاب اصلح تاریخی، از سوی مقاومت کبیر ملی و میهنی، برای سعادت ملت ایران است.
زنان صدای سرکوب شدگان
اول تیر ۱۳۷۵
شما هر چه از تحقیر، ستم، سرکوب، شکنجه و کشتار در چنته داشتید علیه زن ایرانی بکار گرفتین اما مطمئن باشید که ضربه مهلک رو از همون جایی خواهید خورد که اصلاً به حسابش نمیآرید. و البته
و البته و البته ماهیت ارتجاعی شما اجازه نمیده که اونها رو به حساب بیارید ولی مطمئن باشید که به دست همین زنان آگاه آزاد و رها بساط ستم شما در همه جا برچیده خواهد شد.
راهپیمائی بیش از ۵۰۰ هزار نفر از مردم قهرمان تهران
در اعتراض به کودتای ضدمردمی مرتجعین
بوسیلهٔ مزدوران مسلح ارتجاع حاکم به خاک و خون کشیده شد
پاسداران ارتجاع با مسلسل مستقیماً راه پیمایان را هدف قرار میدادند و مغز و قلب آنان را متلاشی میکردند.
دژخیمان ارتجاع، اجساد دهها شهید را نیز میربودند و به جای اینکه به پزشکی قانونی منتقل کنند مستقیماً به بهشت زهرا برده و مخفیانه به خاک میسپردند.
گامی فراتر از شاه!
دیکتاتوری خونآشام در زیر پردهٔ دین حتی بدون
تشخیص هویت، زندانیان بیگناه را به جوخهٔ اعدام میسپارد
(سرمقاله نشریه مجاهد –پنجشنبه ۴ تیر ۱۳۶۰)
و من الناس من یعجبک قوله فی الحیاه الدنیا و یشهد الله علی ما فی قلبه و هو الد الخصام و اذا تولی سعی فی الارض لیفسد فیها و یهلک الحرث و النسل والله لا یحب الفساد (قرآن مجید ـ بقره ۲۰۴ و ۲۰۵).
“ در میان مردم کسی است که در حیات دنیا (پرستانهاش) گفتار فریبنده او تو را به شگفت میآورد حال آنکه خدا بر آنچه (فیالواقع) در قلب اوست گواه است و او بدترین دشمنان (خدا و خلق) است و هنگامی که (به خدا و خلق) پشت میکند تلاش میکند تا در زمین تباهی بپراکند و هلاک و منهدم می سازد کشت و تولید و نسل را و خدا تباهی و فساد را دوست نمیدارد ”
نیازی به تذکر ندارد که اگر اعتراضات و راه پیمایی ۳۰ خرداد مسالمتآمیز نبود، اگر خروش توفندهٔ میلیونی خلق مطلقاً عاری از اسلحه نبود، راه پیمایی نه تنها در میدان فردوسی متوقف و متفرق نمیشد، بلکه تا فراسوی“ جارو کردن ”و به زبالهدان تاریخ ریختن همهٔ دار و دستههای ارتجاعی پیش میرفت.
در صحت این مطلب تنها وحشت بیکران سردمداران حاکم در همان ساعات که گفتنیهای بسیاری در این باره موجود است، کفایت میکند.
با این همه دیکتاتوری خونآشام ارتجاعی که بادکنک تبلیغاتی خود را ـ با آن همه سرمایهگذاری که کرده بود ـ ترکیده مییافت، با تلخ کامی بعد از نشئهٔ خیره سریها و سرمستیهای قدرت طلبانه و شرک آمیز پیشین، در اوج وحشت از اینکه مبادا به مصداق قرآن“ کف ”های روی آب جارو شده و“ آنچه به صلاح و منفعت خلق ”است، “ باقی“بماند، بر روی مردم بیدفاع رگبار گشود … غافل از آنکه باز هم به حکم قرآن ان اوهن البیوت لبیت العنکبوت (همانا که سست بنیادترین خانهها خانهٔ عنکبوت است.)
جالبتر اینکه هم چون گذشته باز هم شهدای ماجرا و کسانی که خود کشته بودند، به گردن خود خلق و مجاهدین آن انداخته و به این ترتیب نشان دادند که از شاهان و امیران رژیم پیشین چیزی هم اضافه دارند!
اما هزار بار خائنانهتر، وقیحانهتر و ضدانسانیتر اینکه دیروز (۳۱ خرداد) بیش از بیست تن دیگر از فرزندان این خلق ستمزده را در برابر جوخههای اعدام قرار دادند.
نقطهٔ عطفی دیگر در مسیر مبارزات عادلانهٔ خلقهای محروم ایران همچون ۱۵ خرداد و ۱۷ شهریور. لکن با گامی فراتر از شاه!
مردم آگاه و آزاد!
از سردمداران حاکم، از این طاغوتیان جدید بپرسید که در کجای جهان، در کدام مجموعهٔ حقوقی و در کدام رویهٔ قضائی و حتی در کدام بیدادگاه آریامهری، بدون تشخیص هویت و اسم و شهرت کسی را به دادگاه برده و به جوخهٔ اعدام تحویل دادهاند؟
مردم قهرمان ایران!
از جنایتکاران ضدخلقی بپرسید که در کجای جهان و در کجای تاریخ رسم بوده است که پسران و دخترانی را که هنوز به سن قانونی نرسیدهاند در ظرف کمتر از بیست و چهار ساعت پس از دستگیری، آن هم در دادگاهی قطعاً بدون وکیل که علیالقاعده نمیباید بیش از یکی دو دقیقه طول کشیده باشد، قبل از احراز هویت محکوم و به جوخهٔ اعدام بسپارند؟ مگر مرتجعین تا همین دیروز نمیگفتند که“ رهبران را باید کشت ولی هواداران را باید ملاطفت نمود ”؟!
آیا اعدام نزدیک به ۱۰ میلیشیای دختر و پسر پانزده و شانزده ساله در حالی که بهشدت شکنجه شده بودند (اضافه بر کشتارهای خیابانی روز قبل) این است معنی ملاطفت و نوازش هواداران؟
راستی آیا اعدام ارتجاعی شعرا و نویسندگانی همچون سعید سلطانپور و اعدام پیشه وران و بازاریان انقلابی همچون برادر مجاهد اصغر زهتابچی که هر دوی آنها سوابق زندان و شکنجه مفصلی در دوران شاه خائن داشته در امتداد راهگشایی و پیشتازی همینان بوده است که سردمداران کنونی به حکومت رسیدهاند، این است معنی اسلام و مسلمانی؟
پیام تأسیس ارتش آزادیبخش ملی ایران
۳۰ خرداد ۱۳۶۶
اگر مبارزات مسلحانهٔ انقلابی بر ضددیکتاتوری دست نشاندهٔ شاه
فرصت مییافت به بلوغی در حد یک ارتش رهائیبخش ملّی و مردمی نایل شود
خمینی دجال و ضدبشر هرگز نمیتوانست
بر امواج انقلاب ضدسلطنتی سوار شده و رهبری آنرا بهسرقت ببرد
تأسیس ارتش آزادیبخش ملّی بمثابهٔ بازوی استوار و پر اقتدار خلق از دیر باز در صدر آرزوهای عموم وطن دوستان و آزادیخواهان این مرز و بوم و همهٔ مشتاقان استقلال بوده و کمبود آن یکی از مهمترین حلقهای مفقود در تاریخ جنبشهای رهائیبخش مردم ایران در دوران معاصر است. از مجاهدان آزادی ستان صدر مشروطه تا مصدق فقید پیشوای نهضت ضداستعماری مردم ایران تنها بدینوسیله میتوانستند از سلطهٔ مجدد دشمنان آزادی و استقلال میهن ممانعت نموده و پیروزی پایدار ملّت را تضمین کنند. اگر مبارزات مسلحانهٔ انقلابی بر ضددیکتاتوری دست نشاندهٔ شاه نیز فرصت مییافت به بلوغی در حد یک ارتش رهائیبخش ملّی و مردمی نایل شود، خمینی دجال و ضدبشر هرگز نمیتوانست بر امواج انقلاب ضدسلطنتی سوار شده و رهبری آنرا بسرقت ببرد. آری، ارتش آزادیبخش یک گنجینهٔ عظیم میهنی و سرمایهٔ آزادی و استقلال و تمامیت وطن است. در همین راستا بود که سازمان مجاهدین خلق ایران در نخستین سال حکومت خمینی به سازماندهی میلیشیای مردمی همت گماشت.
ارتش آزادیبخش ملّی قبل از هر چیز وظیفه دارد بهمنظور درهم شکستن طلسم اختناق خمینی و تدارک قیام عمومی با اهرمها و دستگاه سرکوبگر و جنگافروز دشمن پلید چنگ در چنگ شده و با نبرد تمامعیار آنها را بشکافد و از هم بپاشد و به پیش برود.
سلام بر خلق-سلام بر آزادی
مسعود رجوی ـ ۳۰ دی ۱۳۸۸
۵۰۰ هزار میلیشیا و تعطیل دفاتر در ۲۵۰ نقطه
چکیدهٔ حرف خمینی که بعداً هم صدها و هزاران بار توسط سران و سردمداران و دژخیمان و مزدوران رژیم و حکام شرع و دادستانهای ارتجاع و رؤسای قوه قضاییه او تکرار شد این بود که مجاهدین بدتر از کفار و دشمن اصلی این رژیم هستند. بهعنوان مثال رئیس دادگاه ارتجاع در شهر بم هنوز یکماه از حرفهای خمینی نگذشته، رسماً در 2 مرداد ۵۹ نوشت و مُهر کرد که:
«مجاهدین خلق به فرمان امام خمینی مرتدین و از کفار بدترند. هیچگونه احترام مالی ندارند، بلکه حیاتی هم ندارند. لذا دادگاه انقلاب اسلامی به شکایت دروغی آنها وقعی نگذارد».
بنگرید که این یک مقام قضایی رژیم آخوندهاست که نزدیک به ۳۰ سال پیش ، بدون اینکه مجاهدین کمترین خشونت و یا حتی یک شلیک کرده باشند، میگوید بفرمان خمینی مجاهدین حرمت حیات هم ندارند.
دژخیم مزبور که آخوندی به نام علامه بود این را در جواب شکوائیه یک کتابفروش هوادار مجاهدین در شهر بم مینویسد که مزدوران ارتجاع به کتابفروشی او حمله نموده و آن را تبدیل به ویرانه کردهاند. حتی تعداد زیادی قرآن را هم پاره نموده و پولهای آن را هم به غارت برده بودند.
این در شرایطی بود که بگفتهٔ سردمداران و سرکردگان و ایادی رژیم مجاهدین در سراسر ایران حدود ۵۰۰ هزار میلیشیا داشتند.
آقا محمدی رئیس ستاد تروریستی نصر که مسئول امور عراق در دفتر خامنهای و سپس معاون سیاسی رادیو و تلویزیون رژیم بود یکبار گفت: «در اوایل انقلاب شاید حدود ۵۰۰ هزار میلیشیا گروههای تروریستی در کشور سامان داده بودند» (تلویزیون رژیم ۲۵/۱۲/۷۸).
-واینهم روزنامه عصر آزادگان بتاریخ ۱۴ دی ۱۳۷۸ به قلم اکبر گنجی که نوشته بود:
فرقه رجوی در رأس این سازمانهای تروریستی قرار داشت. و با پشتیبانی پانصد هزار میلیشیا (شبهنظامیان) که در سراسر ایران سازماندهی کرده بودند، میتوانند هسته اصلی نیروهای جبهه اول را که در حول و حوش امام قرار دارند ، قلع و قمع کرده و جمهوری خلقشان را برقرار کنند».
وقتی وارد سی خرداد شدیم نمیگفتیم فردا مسائل را حل و فصل میکنیم
میگفتیم که با چشمانداز عاشورا شروع میکنیم
خط سرخی رسم کردیم بین آنچه باید و میتوان کرد، یعنی مبارزه یعنی مقاومت
۳۰خرداد برای جریانهای ارتجاعی و فرصتطلب
الگویی شد برای آنچه نمیتوان و نباید کرد
برای اپورتونیستها و مرتدهای صحنه مقاومت و مبارزه این مظهر کمخردی و دیوانگی بود
برای جریانهای فرصتطلب و انحرافی و ارتجاعی این آن چیزی شد که نباید کرد
مبارزه مسلحانه نباید کرد. قیام انقلابی نباید کرد
پس، از روز اول خط سرخی رسم شد بین تسلیم و مقاومت
بین اپورتونیسم و ارتجاع با انقلاب و انقلابی پیشتاز
برگردید و بنگرید که در این سالها، رژیم و اضدادتان چند میلیون صفحه علیه شما سیاه کرده و بد و بیراه گفتهاند. واقعاً اگر آدم یک حساب سرانگشتی در این زمینه بکند شگفتزده میشود. آنقدر که میتوان گفت هیچ انقلاب و مقاومت و هیچ سازمان و رهبری در دنیای معاصر اینقدر و با این حجم و با این ابعاد و با این حدت و شدت مورد حمله و توهین و افترا نبودهاند و خوشا من و شما که در سیاهترین برهه از تاریخ این میهن و این خلق و این ایدئولوژی، این شرف ایدئولوژیکی و سیاسی و میهنی را پیدا کردیم که اینچنین مورد عتاب و خطاب و طعن و لعن دشمنان آزادی سرزمین و مردممان و ایدئولوژیمان واقع شویم و خوشا اگر در مسیر جوانمردی و عزت و علو طبع، غباری از خاکپای مولایمان علی بر سرمان نشسته باشد چرا که دجالان و آل ابیسفیان و همهٔ وادادگان زمان در آن روزگار هم تمامی دق دلشان را سر او خالی میکردند. راستی اگر توانستید یک مارک یا برچسب و ناسزا ـفقط یکیـ را پیدا کنید که در این سالیان نثار خود من یا تمامی مجاهدین نکرده باشند! مطمئن هستم که حتی یک مارک و یک برچسب و یک زشتی هم نخواهید توانست پیدا کنید که بهما و بهطور مشخص بهخود من نسبت نداده باشند. اما اگر فرد یا گروهی حسابش پاک باشد و ریگی به کفش سیاسی او نباشد، اینجا است که باید در طریق شرف خدا را شکر کند. چرا که چنین سعادتهای تاریخی که مبین انجام کارهای سخت و عظیم است کمتر دست میدهد. الهی لک الشکر و لک الحمد.
جنبشهای انقلابی، معمولاً وقتی به پیروزی سریع مورد نظر نمیرسند یا تجزیه و منشعب میشوند و نزول میکنند، یا کوتاه میآیند و به افول و سازش میکشند. اما بهتاریخچهٔ مجاهدین نگاه کنید، از قضا وقتیکه دشمن جرار است، وقتیکه زندانیانشان را هم قتلعام میکند، وقتیکه مثلاً در عملیاتی مثل فروغ، ۱۴۰۰شهید میدهند، درست حرکت معکوس میکنند. مینشینند بحث و فکر میکنند و بعد با یک جوابها و یک پاسخهای دیگری برمیگردند. جدیتر، عمیقتر، شستهرفتهتر و پاکیزهتر، یعنی کیفیت آنها پالایش و درخشش بیشتری پیدا میکند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر