خامنهای روز شنبه ۵آذر بار دیگر به صحنه آمد و در سخنرانی مفصل خود حرفهایش درباره قیام را برای هفتمین بار تکرار کرد.
او بیهوده کوشید با دعاوی مضحک و بیپایه اوضاع نظام را رو به راه قلمداد کند و به بسیجیان سیلی خورده از قیام، روحیه بدهد. تلاش کرد قیام سراسری را اغتشاشاتی وابسته به آمریکا و بخشی از نقشهٔ شکستخوردهٔ استکبار جهانی و بیاهمیت جلوه بدهد؛ حرفهایی که هر بار خلیفه درمانده آن را ـ بدون ارائه هیچ راهحلی در قبال اوضاع بحرانی نظام و استمرار قیام ـ تکرار کرده، ناظران اوضاع از آن «بنبست و استیصال» او را نتیجهگیری کردهاند.با اینهمه، خامنهای در میان حرفهای تکراریاش در ۵آذر یک موضوع را برای خواص ریزشی و اصلاحطلبان قلابی و همه دلسوزان رانده شده از ولایت منقبض شدهاش در این شرایط مشخص تعیینتکلیف کرد. همانها که در نقش «نجات غریق» نظام از «میانهٔ گرداب هولناک» قیام، سرآسیمه بهمیدان آمده و پشت سر هم بیانیه دادهاند، عریضه و عرضحال نوشتهاند، درخواست ملاقات و گفتگو با کار بهدستان حاکم را کردهاند و برای نجات نظام محتضر نسخه پیچیدهاند تا بهقول خودشان، «نقشی میانجیگرانه میان شهروندان و قدرت مستقر ایفا کنند» (روزنامهٔ حکومتی اعتماد ـ ۲۵آبان ۱۴۰۱))؛ تا اینکه سرانجام امروز خامنهای جواب آنها را کف دستشان گذاشت.
ولیفقیه ارتجاع، حرفهای این جماعت را این طور جمعبندی و خلاصه کرد: «صریح مینویسند باید مشکلتان با آمریکا را حل کنید یا میگویند باید صدای ملت را بشنوید».
وی سپس در جواب، حرف همیشگی خودش را تکرار کرد و گفت: «مشکل ما را با آمریکا یک چیز حل میکند، چی؟ بهآمریکا باج بدهیم، با یک بار باج هم قانع نیستند... اول میگویند ۲۰درصد را تعطیل کنید، بعد میگویند ۵درصد را تعطیل کنید، بعد میگویند بساط هستهیی را برچینید، بعد میگویند قانون اساسی را عوض کنید، بعد میگویند شورای نگهبان را بردارید».
خامنهای در مورد «شنیدن صدای ملت» هم، به آنها گوشزد کرد که اگر دلشان برای نظام میسوزد باید به نمایشها و ضدتظاهرات حکومتی با عربدههای «مرگ بر منافق» بپیوندند و با توپ و تشر به آنها گفت: «میگویند صدای ملت را بشنوید، صدای رعدآسای ملت در ۱۳آبان امسال بلند شد، شنیدید؟ شما بشنوید صدای ملت را! مگر از تشییع جنازه شهید سلیمانی چقدر گذشته؟».
خامنهای با لحنی گزنده به آنها نیش و کنایه زد که «ادعای فهم سیاسی هم میکنند لاکن تحلیلهایشان توی بعضی از روزنامهها یا توی بعضی از بخشهای فضای مجازی واقعاً انسان را متأسف میکند».
بهاین ترتیب، خلیفهٔ ارتجاع با ریختن آب پاکی روی دست این قبیل دلسوزان و ریزشیهای ولایت بحرانزدهاش، به همگان نشان داد که از «یک قدم عقبنشینی» هم (حتی از همان سنخ بیمایهیی که دلسوزان نظام پیشنهاد میکنند) وحشت دارد. این وحشت، از یکسو استیصال و بنبست نظام ولایت فقیه در برابر قیام را نشان میدهد و از سوی دیگر ضرورت قهر و قاطعیت و اصالت مشی کانونهای شورشی برای به زیر کشیدن تمامیت این رژیم را به اثبات میرساند.
همچنان که مسعود رجوی در خرداد۱۴۰۰ گفت: «از ۳۰خرداد ۱۳۶۰ دو قطب بیشتر وجود ندارد: جبهه خلق و مقاومت و آزادی، در برابر ولایت فقیه و جبهه ارتجاع و دیکتاتوری و حفظ نظام و رژیم قتلعام... انتخابات و اصلاحات در این رژیم هیچ ارزش و معنا و مفهومی جز فریب خلق نداشته و پاسخ خمینی و خامنهای یک چیز بیشتر نیست: کشتار و اعدام و قتلعام و جلّاد ۶۷... درست بههمین دلیل باید دیکتاتوری منفور ولایت فقیه را از ریشه برانداخت و بند از بندش گسست. خوشا مقاومت ایران که از ۴۰سال پیش این حقیقت و این ضرورت را دریافت. باقی حرفها راجع بهاصلاح این رژیم فریب و فسانه و خطوط ارتجاعی و استعماری است».
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر