برخی مطبوعات حکومتی که پیشتر با خطگیری از اتاق فکر نظام مردم و جوانان جان بر کف شورشی را «اغتشاشگر و عوامل میدانی آن سوی آبها» مینامیدند،
اکنون متناسب با پیشرفت انقلاب دمکراتیک و ظاهرشدن آثار سقوط در وجنات دیکتاتور عمامهدار سخنان دیگری مینویسند و ناگزیر به قطببندی بین مردم و حکومت اعتراف میکنند.«فریاد مطالبهگری مردم در همه نظامهای سیاسی بهجز نظامهای توتالیتر بهرسمیت شناخته شده و از جمله «حقوق اساسی» ملتها بهحساب میآید و در بعضی دموکراسیهای پیشرفته، بهعنوان «حق شهروندی» قلمداد میگردد» (مستقل. ۹آبان ۱۴۰۱).
این روزنامه در ادامه، با طرح مطالبات در یک جامعهٔ مدنی نتیجه میگیرد:
«یک خطای استراتژیک و حتی تاکتیکی ناشی از محاسبه غلط در اندازهگیری وزن مطالبات موجب میشود واکنش حاکمیت رنگ و بوی امنیتی به خود گرفته و بالتبع اعتراضات قانونی و بهحق مردم نیز در مقام کنشگری رادیکال گردد.
اینجاست که حساسیت تصمیمگیری از هر دو سوی مردم و حکومت، به قدری سرنوشتساز است که کمترین اشتباه امنیتی، بالقوه میتواند جرقه یک انقلاب را زده و بشکه باروت انباشت مطالبات را منفجر کند».
اذعان هر چند در لفافه و غیرمستقیم به ماهیت توتالیتاریستی حکومت از آثار زهوار دررفتگی در حکومت و بلند شدن بوی الرحمن آن است. پیشتر نوشته بودیم:
«شواهد و دادهها حاکی است که ساعت شنی عمر توتالیتاریسم آخوندی در حال به پایان رسیدن است. این نظام در فاز سوم عمر خود با برکشیدن بدنامترین جلاد دستاندرکار قتلعام ۶۷ به ریاست، گامهای جدیدی در بهکارگیری خشونت عریان برداشته است. خامنهای که میدانست در فاز پایانی حکومتش قرار دارد، دایرهٔ خودیها را تنگ و تنگتر کرد و هر کسی را که کوچکترین زاویه با سلطنت او داشت از این دایره بیرون راند. اکنون سیل اعتراضات آمده است تا تمام حکومت را یکجا با خود ببرد».
مطبوعات حکومتی با چندفاز تأخیر اکنون صحبت از بیاعتنایی توتالیتاریسم به مطالبات مردم و احتمال انفجار بشکهٔ باروت میکنند؛ انفجاری که نام مستعار همان «انقلاب» است. آنها نگران انفجار کمیتهای انباشتهشده بر روی هم در موعد پیشبینی ناشده هستند و با نگرانی به حکومت هشدار میدهند که مراقب باشد که این انفجار صورت نگیرد. آنها در فازهای عقبماندگی تصور میکنند که میتوان با این هشدار و انذارها تغییر کیفی را مانع شد. صحبت کردن از مطالبات و توجه حکومت به آن نیز نمودی از این عقبماندگی از روند تحولات است.
جوانان حاضر در کف خیابان مطالبهیی از این حکومت ندارند تا با برآورده شدن یا وعدهٔ برآوردهشدن آن عقب بنشینند، آنها خواهان سرنگونی آن هستند. میخواهند سر به تن این حکومت و جرثومهٔ منحط و ضدبشری آن یعنی ولیفقیه نباشد. آنچه که اندرزگویان و مصلحتاندیشان حکومتی از آن میترسیدند اتفاق افتاده است. این اتفاق درست مانند شلیک گلولهیی است که مکانیزم آن غیرقابل برگشت به نقطهٔ نخستین است. گلوله برای این شلیک شده است که به هدف اصابت کند و خواهد کرد. این تصور که گلوله مسیر طی شده از میان شرایط بالستیکی را بهصورت معکوس طی کرده و با عبور از خانهای لوله به داخل پوکه برگردد، امری باطل و موهوم است. این روند بازگشتناپذیر است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر