«حسین سازور»، یکی از مداحان دربار خامنهای یا از سر غفلت یا استیصال به موضوعی اشاره کرده است که قابل تعمق است.
او با زبان معکوس اعتراف میکند که سرمایهگذاری سالیان ارتجاع و بنیادگرایی حاکم برای چسباندن مارک «نفاق» و «منافق» به سازمان مجاهدین خلق ایران و اعضا و هواداران آن، بر باد رفته است. اگر بخواهیم صریحتر بگوییم نه تنها بر باد رفته بلکه به توفانی عظیم تبدیل شده که اینک دامنگیر شیطانسازان و تحریفکنندگان واقعیت میشود.این مداح میگوید:
«دیروز یکی از رفقامون یک جملهیی گفت خدا شاهد است اصلاً درد آدم را میکشد! ببینید ما در وظیفهمون کوتاهی میکنیم کجا میرسیم؟ گفت به یکی از اینهایی که آمده بود کف خیابان گفتم که تو از جمهوری اسلامی بیشتر بدت میآید یا از منافقین؟
گفت اولاً منافقین نه و مجاهدین بعد هم مگه اونها چکار کردن اصلاً این نمیداند منافقین چه جنایتی تو این مملکت کردن. ». (تلویزیون حکومتی افق. ۱۴آبان ۱۴۰۱).
باید به مداح دربار خامنهای گفت: خیر تو و همپالگیهایت از تمام شکنجهگرها، تیرخلاصزنها و عملهٔ چوبههای دار و تختهای تعزیر گرفته تا آیتالشیطانها و حکام شرع و دستگاههای توابسازی، در انجام وظیفهٔ محوله از سوی خمینی هیچ کوتاهی نکردهاید. هر چه از رذالت، خباثت و جنایت در چنته داشتید بر روی پیکر بیدفاع و شرحه شرحهٔ مجاهدین در سیاهچالهایتان پیاده کردید. خمینی در حکمش به شما گفته بود:
«رحم بر محاربین [منظور اعضای مجاهدین خلق] سادهاندیشیاست، قاطعیت اسلام در برابر دشمنان خدا، از اصول تردیدناپذیر نظام اسلامی است. امیدوارم با خشم و کینهٔ انقلابی خود نسبت به دشمنان اسلام، رضایت خداوند متعال را جلب نمایید».
شما برای جلب رضایت «خداوند متعال!» [بخوانید خمینی و بعد خامنهای] از هیچ دنائتی فروگذار نکردید. شکنجههایی که مشابه آن به عقل شیطان نمیرسید ـ و حتی «شوتز اشتافل» (اس اس) هیتلری از ارتکاب به آن ابا داشت ـ از امثال شما بیرون تراوید. شما و امام کذابتان فقط در یک جا کوتاهی داشتید. آنچنان مست قدرت بودید و خون جوانان دههٔ ۶۰ چنان شما را از خود بیخود کرده بود که یک هشدار تکاندهنده را نشنیدید و نخواستید بشنوید.
آقای منتظری به صراحت به شما گفته بود:
«مجاهدین اشخاص نیستند یک سنخ فکر و برداشت هستند یک منطق هستند و منطق غلط را باید با منطق صحیح جواب داد با کشتن حل نمیشود بلکه ترویج میشود».
اکنون شما در دریایی از خون جوشان و مواج نسل مقاومت و پایداری گرفتار آمدهاید. تکنیکهای حیرتآور شکنجه و شلاق، و ذره ذره مردن در زیر تازیانه (ضرب حتی الموت)، پوستکندن و حلقآویز و قتلعام و زنده به گور کردن و نثار مارکهای التقاطی، محارب، منافق و باغی و یاغی به انقلابیترین نسل تاریخ معاصر ایران ته کشیده است. اعتراف رقتبار شما از نشانگان بارز پیروزی این نسل است.
گناه مجاهدین چه بود؟
به چه جرمی ۱۲۰۰۰۰تن از آنان را کشتیدید؟
شما پاسخی ندارید. امام رذالتپیشگان در ۱۱آذر ۱۳۶۱ پاسخ آن را داده است؛ و البته این پاسخ سند سرافرازی تاریخی مجاهدین است:
«منافقین [بخوانید مجاهدین خلق] اسلام راستین میخواهند، نه اسلامی که در آن حدود شرعیه جاری بشود، نه اسلامی که در آن قصاص شرعی جاری بشود، نه اسلامی که ابر قدرتها را بیرون بکند از کشور، نه اسلامی که کمونیست سرکوب کند» (صحیفهٔ خمینی. ج۱۷).
آری، تنها گناه مجاهدین سر نساییدن به پای امام قلابی، اسلامپناهیهای دروغین و سیاستهای ایران بربادده او بود.
مجاهدین اشخاص نبودند. «یک سنخ فکر و برداشت» بودند که با بدنهای خونچکان و استخوانهای شکسته و شقیقههای پرپر ولی با ارادههای راسخ و شکیباییهای کوهوار، ولایت فقیه و تیغ و تبر و دشنهٔ شما را به زانو درآوردند.
آن خونهای پاک، اکنون در قامت جوانانی شکفته است که در خیابانهای شورشی ایران خفت شما را چسبیدهاند؛ خونهایی که بسیار در کتمان و انکار آن کوشیدید ولی جوانه زدند، گل دادند و به بار نشستند. اکنون زمان آن است که به جهنم سرنگونی سلام کنید.
«یَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلَأْتِ وَتَقُولُ هَلْ مِنْ مَزِیدٍ» (۱)
پانوشت:
(۱) سورهٔ ق. آیهٔ ۳۰: روزی که دوزخ را بگوییم: «آیا [از آنها] پر شدی؟ و بگوید: «آیا باز هم هست؟»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر