از گابریل گارسیا می پرسند: اگر بخواهی کتابی صد صفحه ای درباره امید بنویسی، چه می نویسی؟
او در پاسخ می گوید، ۹۹صفحه را خالی می گذارم. صفحه آخر می نویسم، یادت باشد دنیا گرد است.
هر وقت احساس کردی به آخر رسیدی، شاید در نقطه شروع باشی!
زندگی، ساختنی است نه ماندنی!
امید، آن چیزی است که شاید از نادرترین دارایی های انسان باشد.
ضد تسلیم، ضد خمودگی، و ضد سکوت و نابودی و سکون...
امید به ما می آموزد که در دل تاریک ترین تاریکی ها هم، نوری بر مسیر انسان، متصور است
و در سخت ترین و دردناک ترین شرایط، روزنه ای از عشق به حق و حقیقت، بر طریق اش باقی...
این آن رمز بزرگی است که تمام ایستادگان تاریخ بر آن تکیه کرده و می کنند
آنها تنها ظلم دیکتاتوری را نمی بینند،
تنها جنایت و خیانت و مرگ را شاهد نیستند،
و تنها درد و رنج نیست که بر روح و روان شان نشسته و هر ساعت، تجربه می کنند،
آنها یادگرفته اند که بازتاب نور امید در دلها باشند
چشم شان به هدف زیبایی است که برایش طی طریق کرده اند
و ضمیرشان در جستجوی راههای نو است که نهایتی تا فتح بالاترین قله ها ندارد...
اگر آنها مرگ و کهولت و نیستی برنمی دارند، از اینجاست
اگر مدال جاودانگی برگردن آویخته اند، از اینجاست
و اگر نام شان در تاریخ مبارزه خلق ها ماندگار مانده و می ماند، تنها و تنها از همین جاست.
نگاهی به چهره و نگاه تک تک اعدام شدگان در سال ۱۳۶۷ می اندازم
شاید به جرات بتوان گفت که در مظلومیت نگاه و لبخند زیبایشان، آن امید گمشده ام را بیش از هر زمان و فراتر از هر زمان، باز می یابم.
آنها نمرده اند،
زنده اند و بی شک، خون و فدایشان پاسخ شایسته خود را در دادخواهی و نبرد تک تک ما خواهد گرفت.
آن روز، دور نیست.
من به تحقق آن روز، امید دارم و برای آن زنده هستم و نفس می کشم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر