این عنوان مقالهیی است که برای اولین بار به قلم انقلابی بزرگ، شکرالله پاکنژاد در نشریهٔ مجاهد منتشر شد. در آن موقع ما در آستانه ٣٠خرداد ٦٠بودیم. همه جا را موج اختناق و سرکوب فراگرفته بود.
اما با تیراژ حدود ٦٠٠هزار، به بهای گوشت و پوست میلیشیا، سراسر کشور را (مجاهد) خوشبختانه نشریه زیر پوشش قرار میداد. سه روز پس از راهپیمایی عظیم مادران در تهران) ٧اردیبهشت ٦٠ (، که بهمنظور اعتراض به کشتار مجاهدین و موج سرکوب و چماقداری صورت گر فت، نشریهٔ شمار ة ١١٨، یک پیام تازه و یک ابتکار نو از،) شور ا (به همراه آورد که توجه عموم نیروهای سیاسی را به خود جلب کرد. سرمقاله، تحت عنوان
به انعکاس نظرات و رساندن پیام شخصیتها یا نیروهای مبارزی اختصاص یافته بود که تریبون دیگری برای ارتباط با صفوف مردم ایران نداشتند......
پرواز بزرگ
یک خط تلفن معمولی، در خانهیی کوچک در نزدیکی مجیدیه تهران، سرپل مخفی ما با تشکیلات خارج کشور بود. اما روز ٧مرداد ٦٠، همه توجهات به این خانه معطوف شده بود. چیزی در حدود ۸ساعت پر از اضطراب، پر از نگرانی و در حالت انتظاری طاقتفرسا گذشت. تأخیر نسبت به زمان پیشبینی شده، مرتب زیاد و زیادتر میشد. در آخرین ساعت، هیچکس هیچ حرفی نمیزد. تا آن جا که من اطلاع داشتم، در چند پایگاه دیگر هم، مردان و زنانی منتظر خبر بودند. زیر آن سکوت سنگین، بچهها فقط با نگاه های خود همه چیز ر ا رد و بدل میکردند. درست یادم نیست، بین ساعت ۳۰/۷ تا ۳۰/۸ صبح به وقت تهران، وقتی تلفن زنگ زد، دل شیر می خواست که گوشی را با آرامش و تسلط بر خود بردارد و پیام را دریافت کند. دقایقی قبل از تلفن، یک هواپیمای بوئینگ ٧٠٧به زحمت مه غلیظ آسمان اورو پاریس را شکافته و در فرودگاه نظامی به زمین نشسته بود. از این پس دیگر نیاز به هیچگونه مخفیکاری نبود، چرا که پس از چند دقیقه، خبر پرواز بزرگ همراه با تصویر مسعود رجوی، روی وایر خبرگزاریها و صفحهٔ تلویزیونها ظاهر شد و ده ها بار تکرار گردید. در تهران بعضی از خبرنگاران قدیمی، به سیاق یک حادثهٔ معروف تاریخی، در دل خود تکرار میکردند که (سار از قفس پرید)....
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر