درباره آلترناتيو
و گرامیداشت یاد شهید سرفراز محمد حسین نقدی
اجلاس شورای ملی مقاومت ایران
مسعود رجوی ـ ۱شهریور۱۳۷۲
برادر مسعود در اجلاس شورا:
علاوه بر شهید نقدی، صندلی آقای باقرزاده شهید بزرگوارمون، و همچنین کاظم خالی مونده. به نشانهٌ نه سه تا بلکه سیصدتا، سه هزارتا، سیهزارتا، و صدهزار شهید همین مقاومت. همهٌ شهدا، قهرمانها، و جاودانه فروغهایی که این مقاومت رو روی دوش و روی امواج خون خودشون حمل کردند.
…………………………………….
به مناسبت شهید سرفرازمون نقدی میگم، که این دوازده سال رو در یک کلمه در کلمه عشق و دوست داشتن میشود خلاصه کرد. اون روی همهٌ رنج و رزمها، و هفت دریای خون، چیزی جز عشق به مردم و میهن و دوست داشتن اونها به معنای اخص کلمه نبوده و نیست.
کلمهٌ دوست داشتن و عشق رو به معانی بسیار در فرهنگ، فرهنگهای متفاوت به کار میبرند، امّا برای مقاومت ایران بعد از دوازده سال مبارزه قهرآمیز، مسلحانه، انقلابی، مستقل، دموکراتیک و مردمی، این معناش چیز دیگریست.
در فرهنگ این مقاومت دوست داشتن معادل نثار کردن، پرداختن، مایه گذاشتن از همه چیز، جنگیدن با سر و فرو گذار نکردن از همه چیزه.
ما در حقیقت درگیر یک نبرد تمامعیار سیاسی، نظامی، بینالمللی، تبلیغاتی شدهایم و همهمون خوب میدونیم که این شورا بود و فقط این شورا. کاش که این طور نمیبود، کاش در عالم واقع با پرداخت بهای دعاوي جایگزینهای دیگهای هم میبودند، کاش در صحنه نیروهای دیگری هم میبودند. کاش که از ما هم خیلی قویتر میبودند، از ما خیلی بیشتر حاضر بودند بهای صلح، بهای آزادی، بهای استقلال رو بپردازند، در اون صورت چقدر خوب بود، کاش ذیصلاحتر میبودند، وظیفهمون بود که در مقابلشون زانو بزنیم، وظیفهمون بود که باهاشون یکی بشیم، وظیفهمون بود که نقاط اختلاف رو کنار بزاریم و روی وحدتها تأکید بکنیم
اما این جایگزین بود، و رژیمی قهار وحشی، که حتی وقتی مدعی میشد که به قول خودش در عملیات مرصاد جلو پیشروی ارتش آزادیبخش رو بسته، ما رو شکست داده به قول خودش، و نگذشته بیایم سرنگونش کنیم، وقتی خودش روضه مرصاد مرصاد میخوند، باز هم بس اش نبود برگشت و دستور قتلعام همهٌ زندانیان سیاسی ما رو میداد.
اول شهريور ۱۳۶۲
اگر اجازه بدین قبل از شروع بحثهامون. به یاد شهید نقدی که حقاً جاش خالیست. یک دقیقه سکوت اعلام کنیم، و خاطرهشو گرامی بداریم
من فکر میکنم همه با هم در این احساس که باید گفت احساسی سوزنده است، سهیم و شریک هستیم، و اون خالی بودن جای شهید سرافرازمون محمدحسین نقدیست. باور کردنش فکر میکنم برای همه مشکل که، از اجلاس قبلی تا به حال چنین یار، همرزم، همسنگر، و رفیق و برادر پاکبازی رو از دست داده باشیم. انگار هنوز صدای خنده اش و استدلالاتی که گاه پر التهاب، میکرد، در فضا موج میزنه.
یکی از رفقا گفت که خونه نو مبارک. واقعاً که در همین خونه نو، و خونه های نو بعدی که انشاالله در مسیر مقاومت هست، جای این شهدا خالیست، و به همین دلیل، علاوه بر شهید نقدی، صندلی آقای باقرزاده شهید بزرگوارمون، و همچنین کاظم خالی مونده. به نشانهٌ نه سه تا بلکه سیصدتا، سه هزارتا، سیهزارتا، و صدهزار شهید همین مقاومت. همهٌ شهدا، قهرمانها، و جاودانه فروغهایی که این مقاومت رو روی دوش و روی امواج خون خودشون حمل کردند. اگر محل اجلاسیه شورا، جا و ظریفت میداشت. میباید که جای همهٌ اونها رو با تصویرشون، خالی میگذاشتیم و به یاد میآوردیم. اما واقعیت این است که سراسر خاک ایران امروز، جای اونها، رد پای اونها، و آثار قدم و نفسشون است که انشاالله، سریعتر به نتیجهٌ نهایی برسه. وقتی آدم وارد این نشست میشه، اگر چه نخستین جلسه است بعد از گسترش شورا، چه خود اون شهید، این قدر مصرانهٌ دربارهاش در آخرین نشست حرف میزد، اما این جای خالی، خیلی چشمگیر و سوزان هست. اون روز که روز وداع و خاکسپاریش بود، و خیلی از اعضای شورا اون جا حضور داشتند، من خیلی دلم میخواست که میتونستم، و شرایط این بود که من هم این سعادت آخرین وداع با حسین رو پیدا بکنم، ولی دورا دور حدس میزدم که، رفقا و برادرانی که در اون جا هستند، چه احساس و چه حالی دارند. وقتی که آدم، چنین یار و همسنگری رو از دست میده، فکر میکنم احساس مشترک همه ماست که انگار قلب آدم شرحه شرحه میشه و انگار که جگرش کباب میشه. بر همین اساس من میتونستم حال همه شما رو که اون جا بودید و همه شما رو خبر رو شنیدید، حدس بزنم. اگر به عشق آزادی و به عشق مردم و میهنمون نبود، هر کدوم از این فقدانهای عظیم، شاید که کمرمون رو کج میکرد، امّا در دوازده سال گذشته عادت کردیم که با همون عشق و با همون دوست داشتن مردم و میهن، و با همون اصولی که شورا بر اساس اون اصول تأسیس شده، مسائل رو یکی پس از دیگری از سر بگذرانیم، تحمل کنیم، صبر، صبر نیک و جمیل بياموزیم، و بعضاً بنا به فرهنگ و سنت رزمآوران علاوه بر تسلیت به خودمون تهنیت هم بگیم، بهخاطر عهدی که بهش وفا شده. یک ماه پیش سالگرد دوازدهمین شورا رو داشتم. سیتیر و بیانیهیی که به همین مناسبت، شورا صادر کرد. دو هفته پیش سالگرد مشروطه رو داشتم، و سه روز پیش هم، سالگرد کودتای ۲۸مرداد بود. اغلب سازمانها و شخصیتهای عضو شورا، از سالهای پیش دهههای گذشته که شورایی هم تأسیس نشده بود، دستاندرکاره مبارزه و فعالیت سیاسی بودند، و بنابراین موضوعیتی نداره که این تاریخ پرفرازو نشیب رو من یادآوری بکنم. اما در همین دوازده سالی که از تأسیس شورا میگذره، همه ما شاهد بودیم، و همه ما روز به روز و ساعت به ساعتش رو از سرگذرنده بودیم، که تا کجا مملو بود از درد، رنج، خون و صبر و تحمل، برای تمام مردممون و طبعاً برای شورای ملی مقاومت، به مثابه پرچمدار مبارزه برای آزادی و استقلال در این مقطع تاریخی. به دلایل واضح دشمن ضدبشری این امکان را از ما سلب کرده که بتونیم که در داخله خاک وطنمون اجلاس شورا رو برگزار کنیم. الا این که اون رو سرنگون، آلترناتیو دموکراتیک رو مستقر و بعد با به اهتزاز درآمدن پرچم آزادی اجلاسیه شورا رو در درون خاک خودمون و در میان مردم خودمون برگزار بکنیم،. به نظر من به مناسبت شهید سرفرازمون نقدی میگم، که این دوازده سال رو در یک کلمه در کلمه عشق و دوست داشتن میشود خلاصه کرد. اون روی همهٌ رنج و رزمها، و هفت دریای خون، چیزی جز عشق به مردم و میهن و دوست داشتن اونها به معنای اخص کلمه نبوده و نیست.
کلمهٌ دوست داشتن و عشق رو به معنای بسیار در فرهنگ، فرهنگهای متفاوت به کار میبرند، امّا برای مقاومت ایران بعد از دوازده سال مبارزه قهرآمیز، مسلحانه، انقلابی، مستقل، دموکراتیک و مردمی، این معناش چیزی دیگریست.
در فرهنگ این مقاومت دوست داشتن معادل نثار کردن، پرداختن، مایه گذاشتن از همه چیز، جنگیدن با سر و فرو گذار نکردن از همه چیزه. من یادم هستن در بهمن ماه سال ۶۰، ۱۹بهمن، وقتی که خبره شهادت اشرف و موسی و مجاهدینی که با اونها بودند منتشر شد، همهٌ اعضای شورا، به سختی روی پای خودشون از فرط ناراحتی بند میشدند. چهرههایی رو که هیچ وقت گریان ندیده بودم، به شدت اندوهگین و دردمند مینمودند. زیرا که فقدان جگرسوزی بود، و من میباید که رفقای خودمون تسلی میدادم. پیوسته چنین بوده تا آخرین شهید که مستقیماً از توی جلسه شورا در خاکوخون غلطیده، یعنی شهید نقدی، و تک تک شهدایی که اونها رو میشناسیم. و برادران و رفقایی مثل ابوذر و حسن حبیبی که هر کدوم سرمایهیی و ودیعه ای و گنجينهیی بودند. دوست داشتن و عشق ورزیدن به آزادی به خلق به مردم، به میهن و به اصول دموکراتیک، در لفظ البته چیزی سادهایست ولی در عمل قدم به قدمش در این سالهای سیاه خفقان، در سالهای خمینی، آمیخته است با نثار کردن، فدیه دادن.
در فرهنگ ما عشق مادری به این دلیل مقدسه که پرداختش هر چه بیشتر یک جانبهتر و بدون چشمداشته.
اگر این در چارچوب غرایز مادریست، خوشا که مقاومت ایران تونست این رو در اوج اختیار و آگاهی با یک نسل صدهزاران و سردارانی از اون قبیل که الان صندلی هاشون در اجلاس شورا خالیست، اون رو به اوج برسونه.
میشه از دور یا به لفظ راجع به آزادی راجع به استقلال، راجع به حاکمیت مردمي، راجع به صلح خیلی حرفها زد، اما در عالم واقع اینها ما به ازای سرخ و خونین و پر رنج و شکنجهٌ خودشون رو میطلبند. و تاریخ شاهد که این مقاومت این شورا و این آلترناتیو از هیچ چیز در این رابطه دریغ نکرده برای اثبات همون عشق و دوست داشتنش.
اگر حاضر نمیبودیم از روز اول تأسیس شورا، از روز اول مبارزهٌ مسلحانه با رژیم خمینی، که خودش ما رو به این میدون خونده بود، این نثار بکنیم، قیمت بدهیم، بها بپردازیم، طبعاً امروز شورایی و جایگزینی نبود که پرچم آزادگی و شرف ایران و ایرانی رو به دوش بکشه. کاش دوست داشتن این قدر قیمت سنگینی نمیداشت. امّا به هر حال این طور مقدره، گفتم که من حدس میزدم حال همهٌ رفقا رو هم بعد از شنیدن خبر شهادت نقدی و هم به خصوص در روز و لحظات وداع با جسد پاک و پاکیزهش. و در همون لحظه خودم رو این طوری قانع میکردم که قیمتی است که از قبل مصمم بودیم همگی با هم، تا آخرین نفس و تا آخرین قطره خون بپردازیم و باید هم بپردازیم. چون در هر حال در نوردیدن این راه، بدون فدیهها و قربانیها، امکانپذیر نیست. خیلی گزنده است، ولی، چارهیی جز این نیست، و از قضا همین معیار و محکیست که مردم هم خوب تشخیص میدن که چه کسی حرف میزنه و فقط لفاظی میکنه، و چه کسی حاضر به پرداخت قیمت دعاوي اش هست. فکر میکنم در طول سالیانی که گذشت این اولین و پا برجاترین و دائمیترین خصوصیت شورای ملی مقاومت ایران بوده و به همین دلیل هم تونسته بر همهٌ توطئهها، بحرانها، تنشها، مسائل و معضلات فائق بیاد. چون هر یک از ما به خوبی میدونه که حتی نفس اجتماع شورا، ملازم است با حل و فصل انبوهی مسائل، و قبول انواع ریسکها ولی چه باک ما مصمیم که کارمون تا آخر پیش ببریم. و اگر این مقاومت خصیصه ستودنیست، به همین دلیل هم رزمآوران آزادی در عین درد جگرسوزشون به یکدیگر تهنیت هم از این بابت میگویند. در این سالها که گذشت، و همهٌ از نزدیک، همهٌ روزها و ساعاتشو تجربه کردیم، شاهد چه آزمایشات بزرگی بودیم. همهٌ ما به خوبی میدونیم که ترکیب امروزی شورا، صرفاً مال بعد از ۳۰خرداد سال ۶۰ یا ۳۰ تیر نیست، اگر چه اطلاعیه رسمی تأسیس شورا رو در سی تیر سال ۶۰ دادیم. اغلب همین اعضا همین سازمانها و همین شخصیتها از فردای خمینی با هم در ضدیت با ارتجاع و دیکتاتوری هم قدم و هم سو بودند. یا میباید ما هم میپذیرفتیم که در جادهٌ ننگ و سازش حرکت کنیم، و یا میباید در سیاهترین دوران تاریخ ایران، خلقمون رو نمایندگی میکردیم و شرف و عزت آبرويش را، و البته این حداقل وظیفه ما بود ولو این که صدها بار بیشتر از این هم لازم باشه که فدیه و نثار بکنیم. این خونهای بزرگ و گرامی، گواه پاکبازی، پاک باختگی و حقانیت این مقاومت و سربلنديش است. طبعاً تلاش خواهیم کرد که به دشمن بیشتر ضربه بزنیم، کمتر ضربه بخوریم، طبعاً تلاش خواهیم که راه هر گونه ضربه زدن دشمن رو بندیم، اما در عین حال چون هیچ کس نوآموز و تازه کار نیست خوب میدونه که دست آخر باید قیمت رو داد، و ما از این رويگردان نبودیم و در آینده هم نخواهیم بود. همین خونها، رنجها، فداکاریها، چه در داخل ایران، خارج ایران، منطقه مرزی هست که هم این مقاومت رو در سختترین شرایط و مقاطع بهش این عزم جزم را داده که از توی خطرناکترین گردابهای سیاسی سالم بیرون بیاد، و هم باعث اعتلای روزافزون و مضاعفش شده. امروز آن چنان که در سطح بینالمللی هم گواهی میدهند ما با یک آلترناتیو سیاسی جدی، با یک جایگزین منحصر بهفرد سیاسی با یک بال نظامی قدرتمند مواجهیم که پیشتیبانی میشه توسط خیزشهای اجتماعی داخل وطنش. و تونسته در ابعاد بینالمللی هم تا حدود بسیار زیادی خودش رو به رسمیت بشناسونه. بنابر این سه شهید از میان یکصدهزار شهید که مستقیماً از توی اجلاس شورا، به سمت سرنوشت تابناکشون شتابان رفتند، معنی رمز گونه و سمبلیکی برامون، برای ما داره و به مناسبت که گرامیداشت خاطرشون نشستیم. یادتون هست که در سالهای اول حکومت خمینی، نعرههای ضدامپریالیستی رژیم و پاسدارانش و جریانهای سیاسی که از اونها دفاع میکردند، چه آزمایشه، واقعاً خطیری بود. یاد شهید بزرگ دیگری از این مقاومت، شهید پاکنژاد، به خیر و مبارزاتش در اون ایام، کاش که در اون بحبوبه فرصت میبود که بتوانیم شکری رو سالم داشته باشیم. اما در نخستین قدم تأسیس شورا چنین سرداری رو هم از دست دادیم و دشمن ضدبشری در منتهای دنائت شکری رو از ما گرفت.
رسیدیم به سی خرداد و اون سرکوب خونین بعد تأسیس شورا بعد تا سالها استحالهگران و میانهبازان، (تپق) به پر و پامون میپیچیدند، کسانی هم که به امید پیروزی سهل و آسون و شراکت در اون لابد آمده بودند، کناره گرفتن و کاری کردند که همین شورا به اتفاق آرا مجبور شد باهاشون مرزبندی بکنه. در همه این سالها جنگ ضدمیهنی رو داشتیم که باز هم این مقاومت طلسمشو در هم شکست و بعد تأسیس ارتش آزادیبخش و بعد جریان آتشبس، عملیات فروغ جاویدان، بحران خلیجفارس، روی کار آمدن رفسنجانی بعد از مرگ خمینی، مجدداً مانورهای استحاله، داعيه و دعوی بازگشت ایرانیان به داخل کشور البته زیر قبای رژیم. فکر میکنم هیچ مقطعی هیچ روزی نبوده که موضوعی در کار نباشه، ما در حقیقت از دوازده سال پیش درگیر یک نبرد تمامعیار سیاسی، نظامی، بینالمللی، تبلیغاتی شدهایم و همهمون خوب میدونیم که این شورا بود و فقط این شورا. کاش که این طور نمیبود، کاش در عالم واقع با پرداخت بهای دعاوي جایگزینهای دیگهای هم میبودند، کاش در صحنه نیروهای دیگری هم میبودند. کاش که از ما هم خیلی قویتر میبودند، از ما خیلی بیشتر حاضر بودند بهای صلح، بهای آزادی، بهای استقلال رو بپردازند، در اون صورت چقدر خوب بود، کاش ذیصلاحتر میبودند، وظیفهمون بود که در مقابلشون زانو بزنیم، وظیفهمون بود که باهاشون یکی بشیم، وظیفهمون بود که نقاط اختلاف رو کنار بزاریم و روی وحدتها تأکید بکنیم، کاری که در درون خود شورا، همهٌ اعضاش کردند. اما این جایگزین بود، و رژیمی قهار وحشی، که حتی وقتی مدعی میشد که به قول خودش در عملیات مرصاد جلو پیشروی ارتش آزادیبخش رو بسته، ما رو شکست داده به قول خودش، و نگذشته بیایم سرنگونش کنیم، وقتی خودش روضه مرصاد مرصاد میخوند، باز هم بس اش نبود برگشت و دستور قتلعام همهٌ زندانیان سیاسی ما رو میداد، این مال وقتی بود که تازه به قول خودش جشن گرفته بود که پیروز شده، هر سال هم میگیره. وای به وقتی که احساس ضعف میکرد و میکنه، که همهٌ دیدیم. از شروع درگیریهای نظامی بعد از سی خرداد، تا واکنش رژیم در برابر خیزشهای اجتماعی و اعتراضات و مقاومت مردمی، در این سالها شورا در تمامیتش، اعضايش تک به تک، سازمانها و شخصیتهای عضو تا بخواهیم ملامت، نکوهش ناسزا و برچسب تحمل کردند، امّا عليرغم تمام ضربات نظامی، توطئههایی تروریستی دشمن، و همدستیهای اضداد، و همهٌ فشارهای عرصه سیاسی، دیدیم که خوشبختانه، اگر کوهها از جای خودشون تکان خورده باشند، این مقاومت و این شورا از جای خودش تکون نخورده و همین دقیقاً رمز ماندگاری و پایداریشه، همین برگ زرین تاریخ معاصر ایرانه. در نشستهای ارتش آزادیبخش هم من به کرات هر وقت فرصت پیش آمده، گفتم که من نمیدونم که النهایه ما پیروز میشیم یا شکست میخوریم، خدا به ما چنین تعهدی نداده، اگر چه باید منتهای تلاش خودمون رو بکنیم، تا اون جا که به ما مربوطه سر سوزنی هم کم مایه نگذاریم و همهٌ شرایط پیروزی را فراهم کنیم، اعم از سیاسی، نظامی، فرهنگی، بینالمللی، تشکیلاتی ایدئولوژیکی هر چي. هر کس به سهم خودش، هر کس در چارچوب خودش.
تا اون جا که مربوط به ماست. تا ببینم حکم تاریخ چیست. البته خیلی عوامل، حاکی از پیروزیست، یعنی اغلب عوامل. اما از اون جایی که نمیخواهیم سیاستمدارانه خودمون رو به چیزی راضی بکنیم، سیاستمدارانه تو گیومه به معنی وعده سیاسی، خوب واقعیت همین است. ما باید کار خودمون رو انجام بدیم بعد ببینیم که چه پیش خواهد آمد. انشاالله اگر شایستگی پیروزی را داشته باشیم، چه بهتر. اما حتی اگر به فرض محال دفتر مقاومت در همین جا بسته بشه. هم چنان که دفتر مصدق بسته شد، همچنان که دفتر مجاهدین صدر مشروطه بسته شد، ما میباید سرفراز و روسفید باشیم، چون همه میدونیم که کسی که مطالعه میکنه سرگذشت پیشوامون مصدق رو،شکست خیلی تحتالشعاعه، اون چه درخشانه اون مقاومت،استواری و پایداریش روی اصولش هست و کوتاه نیامدن از اونها و از همون جاست که طبعاً همهٌ ما، همه جنبش ملی، انقلابی، دموکراتیک، جوشیده. راستی که اگر درتاریخ معاصر ایران مصدق نبود، اصلاً ما به چیز مینازیدیم
منبع: اجلاس شورای ملی مقاومت ایران – سخنان مسعود رجوی ـ ۱شهریور۱۳۷۲
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر