من فکر میکنم کلمات هموطنانی که تماس میگیرند، به اندازه کافی حسابشده و گویا هستند؛ بهخصوص توصیفی که از تاریخ این چهل سال کردند،
از مسیری که رهبر مقاومت مسعود رجوی کشتی این مقاومت را هدایت کرد. چه خوب همراه با نکات و رهنمودها گفتند که کاش زودتر میفهمیدیم و درک میکردیم.یکی از همین هموطنان و هواداران چقدر خوب گفت که دو دیکتاتوری با دو شکل ولی یک محتوا. دو دیکتاتوری که هدفی جز تسمهکشیدن از گردهٔ ملت ایران و حفظ حکومت ننگین خودشان نداشتهاند. فرق زیادی هم با هم ندارند و در یک مسیر هستند. تصادفی نیست که مقاومت و مجاهدین هم همانهایی هستند که نبرد و جنگ را با آن رژیم و برای سرنگونی این رژیم شروع کردند. نبردی برای استقرار آزادی و دموکراسی و استقلال و حاکمیت جمهور مردم. رهبری مقاومت مدتها پیش گفته بود که ولیعهد واقعی شاه، خمینی بود. اگر شاه نبود، اگر جنایتهای شاه نبود، خمینی از تویش درنمیآمد. اگر شاه به کمک پشتیبانان استعماریاش و به کمک آخوندهای مرتجع، مصدق را سرنگون نکرده بود، سرنوشت ملت ایران به دست این آخوندهای جنایتکار نمیافتاد. اگر جنبش انقلابی و ملی و مردمی را در دههٔ پنجاه به خاک و خون نکشیده بود، اعدام نکرده بود، زندان نکرده بود، خمینی نمیتوانست انقلاب مردم ایران را به سرقت ببرد. اینها دو روی یک سکه هستند.
واقعیت و حقیقت این است که در ایران دو قطب بیشتر وجود ندارد: قطب خلق و ضدخلق. قطب مقاومت و مردم و قطب رژیم ضدبشری آخوندی. هر کسی که از راه و رسم مقاومت و انقلاب فاصله بگیرد و در مقابل این قطب موضع بگیرد خواهناخواه، خواسته یا ناخواسته در خدمت و در مسیر دشمن است.
برای من بهعنوان یک عضو کوچک این سازمان و این مقاومت، وجود چنین مردان و زنانی، چنین هموطنانی و چنین هواداران مصمم با درک عمیق از آنچه که میگذرد، بسیار انگیزاننده است که با اعتقاد کامل و با طیب خاطر، اینچنین در مسیر مقاومت قدم میگذارند.
من میدانم و عمیقاً معتقدم حرفی که الآن میزنم مصداق همهٔ کسانی است که در این همیاری شرکت میکنند. من تجربه کردهام و میشناسم کسانی را که به این مقاومت کمک میکنند، کسانی که در همیاری با سیمای آزادی شرکت میکنند یا به طرق دیگر به مجاهدین و مقاومت کمک میکنند و پول میدهند و به طرق مختلف حمایت میکنند. اینها مردان و زنانی هستند که از سر اعتقاد و از موضع نیاز خودشان و از این موضع که این پرداخت و این کمک را لازمهٔ شرافت انسانی ـ اخلاقی و وظیفه ملی و میهنی خودشان میدانند، کمک میکنند.
من میدانم ـ و فکر میکنم همهٔ مجاهدین میدانند ـ که هیچ هوادار مجاهدین سر گنج ننشسته است، هیچ هوادار مجاهدین میلیاردر نیست، هیچ هوادار مجاهدین نیست که دست بکند توی کشویش یک دسته اسکناس در بیاورد و به سازمان مجاهدین بدهد. پای همهٔ این پولها و این کمکها ـ چه پنجاه دلار، بیست دلار، صد دلار، چه صدهزار دلار و ششصد هزار دلار و یک میلیون دلار بیشتر و کمتر ـ رنج و تلاش انسانهایی است که زحمت میکشند، جان میکنند تا این پول را بهدست بیاورند که در مسیر مقاومت خرج کنند و در خدمت مقاومت بگذارند.
ارزش این پول صد برابر بیشتر از این است که ما با میلیاردهایی طرف باشیم که بخشی از پولشان را به این خیریه یا آن خیریه یا به این جنبش یا آن جنبش صدقه بدهند.
این روزها ما از کلمات اینها سرشار میشویم، از انگیزههایشان و از رابطه و کنش و واکنشهایشان سرشار میشویم. پزشکانی که تماس گرفتند، همه کسانی هستند که برای مقاومت زحمت میکشند و پول درمیآورند. این پول حاصل تلاش برای مقاومت است. من برخیشان را از نزدیک میشناسم و میدانم چه تلاشهایی میکنند که این کمک را به مقاومت برسانند.
این روزها چنین هموطنانی با کاروان هواداران این مقاومت، سیمای آزادی را گلباران میکنند. اینها تضمین بیان بیسانسور واقعیتها و اخبار هستند؛ چون از کسی دستور نمیگیرند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر