۴ روز پس از آزادی از زندان شاه
پیروز باد انقلاب دموکراتیک ایران در برابر چیزی به نام انقلاب اسلامی که خمینی علم کرده بود
مسعود رجوی ـ دانشگاه تهران ـ ۴بهمن ـ ۱۳۵۷
بنام خدا و بهنام خلق قهرمان ایران و بهنام شهدای خلق، تمامی شهدای خلق, و شهدای تمامی خلق ، و بهویژه شهدای دانشگاه، شهیدانی که به ما آزادی بخشیدند. آزادی ، خجسته آزادی
گفتم آزادی یعنی روح، جوهر و ماهیت انسان، اون چیزی که شهدا بهخاطرش جان باختند، اسرا به زندان افتادند تبعیدیان مهاجرت کردند و خلق قهرمان قیام کرد ، آزادی. این اون چیزیست که شما به ما بخشیدید .
توی راه که میاومدیم فکر کردم که طبعاً چیزی ندارم جز کمی حرف دل و کمی هم درد دل و کمی هم گزارش مربوط به ۱۴سال فعالیت سازمان و ۷سال زندان، بهخصوص چیزی که صحبت کردن رو برام مشکل میکنه بیانِ اون احساسی است که فیالواقع در قلبم و قلب تکتک برادرانم میگذره ، لحظاتی هستند که فکر نمیکنم نه تنها من بلکه هیچکس توان وصف اونها رو داشته باشه، مثلاً لحظه دستگیری، لحظات رنج و عذاب لحظهای که با شهیدی وداع میکنید، لبهای تب دارش رو میبوسید و طنین قلبش رو می شنوید، لحظهای که با فریاد شکنجه خواهر یا برادرتون از خواب میپرید و یا لحظهای که خبر شهادت خواهر یا برادری رو بشنوی، و یا لحظهای که خلقتون قیام میکنه و شمارو آزاد میکنه و به آغوش خلقتون باز می گردید چیزی که در خواب هم نمیدیدیم ، البته از محضر دانشمندان، ادبا و شعرایی که در اینجا حضور دارند، من معذرت می خوام شاید اونها بتونند این لحظات رو وصف کنند. شاید اونایی که الآن اینجا میشناسم بتونند وصف کنند ولی فکر میکنم خود اونها هم قبول خواهند کرد خود اونها شاید برخلاف ما مردمان عادی این لحظات رو بیشتر تجربه کردند.
میدونید وقتی ما رفتیم تنها رفتیم ، باچشم های بسته مارو بردند بر دستها و پاها چیزی جز زنجیر نبود .
اما وقتی برگشتیم در آغوش مردممون بودیم و بر دستهامون گل بود و بر روهامون بوسه، آیا میشه این لحظات رو وصف کرد؟!
جای شهیدان خالی اونهایی که در میان ما نیستند نه نه نه هستند ، حتماً هستند. اگر مزارشون ناپیداست میلیونها مزار در سینه تکتک مردمان این زمین دائماً در حال تپش است .
چرا که شما هم مردم هم با اونها بودید، وقتی اونها شکنجه میشدند، این خلق ایران بود که فریاد میکشید. وقتی در مقابل جوخههای اعدام قرار می گرفتند این مردم ایران بودند که اعدام می شدند. شما در رگهای اونها جاری بودید و اونها الآن در سینههای شما هستند. پس شهیدان هستند.
وقتی ما رفتیم آسمان تیره و تار بود گهگاه ستارهای در کسوت یک شهید میدرخشید ولی پاسداران شب بهسرعت پایینش میکشیدند. ولی امروز آسمان غرق ستاره هاست ، همه جا شهید، کاروان کاروان شهید، وقتی رفتیم پاییز بود، زمستان بود، تکتک لالههایی که دستهای سیاه اونها رو پرپر میکرد، ولی امروز همه چهره شهرهای ما لاله زاره، و این جوونها زن ها و مردها که هر روز برکف خیابانها افتادهاند و میافتند .
ما در زندان بهطور تصادفی بهمون اجازه دادند یعنی تونستیم اون فیلم چند دقیقهای رو که از دانشگاه، دانشگاهی همین دانشگاهی که من خودم هم فرزندش هستم ببینیم ، لابد شما هم دیدین ، خروش رو دیدیم فریاد رو دیدیم شهدارو به چشم دیدیم ،اونروز دیگه دانشگاه تنها دانشگاه نبود ، شهادتگاه شده بود ، زیارتگاه شده بود. آخر شما تواین سالها این دانشگاه رو به معبد و محرابی برای آزادی تبدیل کرده بودید. دانشگاهها ، دانشگاههای ما یکدم در سیاهترین زمانها از خروش باز نایستادند و نمیایستند تبلور شرف این مردم بودند .
اونقدر دامنه کار شما وسعت داشت که طنینش از میلههای فولادی و از دیوارهای بتونی میگذشت و به ما روح میداد روحیه میداد و زندهمان میداشت ، آخه اونها میخواستند ما بپوسیم. شما چه که نکردید و چه افتخاری امروز نصیب من شده که در مقابل آگاهترین و صمیمیترین پیشآهنگان این مردم بتونم تعظیمم رو نثار کنم.
نه گارد، نه چماق بهدست و نه رگبار نتونست فریاد دانشگاه رو خاموش کنه ، چرا؟ مظهر حیات یک خلق بود، مظهر زندگیش بود. مگر نیست که حیات چیزی نیست جز عقیده و جهاد ، درود بر دانشگاه .
و به همین دلیل مسئولیت شما زیاده و خیلی هم زیاده و هنوز طنین اون لااله الا الله رو در گوشمون داریم تمام خلق ایران دارد تمام تاریخ ایران خواهد داشت ،تمام جهان شاید این صحنه رو دید و گریست. ولی میدونید تفاوت گریه شما با سوز جگر فرزندانتون در زندان چه بود آخه ما در بند بودیم فریاد کشیدن هم مشکل بود. گاه گریستن هم مشکل بود چه میشد کرد ، به ما گفته بودند خلق؟ هه هه هه! خلق؟ کدوم خلق؟ به اونهایی که در زیر شکنجهها خدا و خلق رو میطلبیدند به یاری، میگفتند کدوم خلق؟ بمونید و بپوسید اینجا جزیرهٴ ثباته. اینجا صحنهٴ جشنهای بهاصطلاح جاودانگی رژیم شده بود. میگفتند تموم شد، دیگه خبری نیست. خبری هم نبود. در ظاهر خبری نبود.
ولی بیخبری هم نبود والا این تحولات عظیم یک سال دو سال اخیر یک لحظه که ایجاد نشد. پس همه خبر داشتند همه درد داشتند و همه با فرزندان مبارز و مجاهدشون همدردی داشتند بله میگفتند خبری نیست کدوم خلق؟ کجا؟ ولی ما میگفتیم أَلَیسَ الصُّبْحُ بِقَرِیبٍ از پشت میلهها از پشت پنجرهها نگاه میکردند فرزندان شما برادران شما و خواهران شما و زمزمه میکردند. أَلَیسَ الصُّبْحُ بِقَرِیبٍ آیا صبح نزدیک نیست؟ متی نصرالله پس این یاری خدا کجاست؟ مگر میشه خورشید رو کشت؟ مگر میشه باد را از وزیدن بازداشت و بارون رو از باریدن؟ مگر میشه اقیانوس رو خشک کرد؟ ما میگفتیم، مگه میشه بهار رو از آمدن بازداشت ، مانع روئیدن لالهها شد، و مگر میشه ملتی را تا به ابد اسیر نگه داشت؟ نه.
میشه تا ابد خلقی رو در زنجیر نگه داشت؟ نه. چرا؟ خواست خداست ،اراده خلقه، سنت تاریخه، قانون اجتماعه وَلَن تَجِدَ لِسُنَّه اللَّهِ تَبْدِیلاً وَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تحویلا میعاد خداست میعاد تخلف ناپذیر بله ، سنت خداست سیره تاریخه بشارت همه انبیاء، پیام آوران مصلحین و انقلابیون بزرگ جهانه خلق پیروز میشود ، آینده تابناک است. همهٔ قوا و استعدادات فرزند انسان از شامگاه امکان قطعاً به بامدادِ تحقق خواهد پیوست. بامدادِ تحقق. بدون هیچ شک بله به ظاهر خبری نبود یک روز به ما گفتند که قم قیام کرده، این زنان و مردان انقلابی قم قیام کردند، شهید دادند درود بر قم .
بعد نوبت تبریز رسید. خاطره ستار و باقر زنده شد. تبریز قهرمان ،تبریز آزادی ستان قیام کرد. در روزنامهها خوندیم گفتند عدهیی از اینطرف مرز آمدند و رفتند عجب ۳۶میلیون نفر شبها از اونطرف مرز میان به این طرف و صبح هم غیب میشن ، معلوم نیست چطوری، مثل اینکه دوران دوران جادوگرانه، جادو میکنند بعد در روزنامه هاشون اعلام کردند که تموم شد دیگه دیگه خبری نیست به به یکی یکی نوبت رسید جهرم، شیراز ، یزد ، اصفهان ، مشهد، همدان کرمان قیام کردند. درود به این شهرها ، درود به این شهداشون ،درود بر جهرم، درود برشیراز، درود بر اصفهان، درود بر مشهد و بعد ۱۷شهریور تهران بزرگ به عهد خودش وفا کرد. چه عهد خونینی، ای کاش ما میبودیم در مقابل اون سکوت ولی شنیدیم که مادرانمون بودند خواهرانمون بودند آیا اون لحظه رو میشه وصف کرد؟ احساس میکنید فرزندانتون در اون لحظه درچه حالتی دربند بودند؟ درود بر تهران بزرگ ، ولی کشتار فایدهای نکرد. چرا؟ از پیش شما دانشگاهیان، شما دانشجویان، وعده داده بودید شما نشانه طلوع صبح بودید، نشانه پایان شب بودید، نشانه نسل جدیدی بودید، وعده داده بودید.
بله کشتار فایدهای نکرد. یکپارچه خون و آتش شده بود. همه شهرها و روستاهای ایران حتی ما هم از پشت دیوارهای بتونی گاه شعارها رو میشنیدیم. موج اعتصابات، موج اون اقدامات متهورانه انقلابی سراسر کشور رو فراگرفت. بله ما شنیدیم میشنیدیم جانبازیها رو فداکاریهارو، کارگران نفت رو، برق رو ،مخابرات رو، همه کارگران رو، بازار رو، دانشگاه، بله این خلق و شما بودید که اسراتون رو میخواستید، مسأله مسأله این اسیر یا اون اسیر نبود. ما بهخوبی میدونستیم حرمت مردم خدشهدار شده بود، حق اسراشون رو میخواستند و گرفتند. حیثیت آزادی خدشهدار شده بود. حق میخواستند و گرفتند. در اون روزها ما در زندان چه میتونستیم بکنیم، جز اینکه روزی چند، نان رو بر خودمون حرام کنیم و دست به اعتصاب غذا بزنیم. ولی آیا این آب کافی بود که آتش دل رو تسلای مناسبی باشه؟ هرگز و بالاخره یک روز خوندیم و شنیدیم که بت شکسته شد، تندیسها فرو کشیده شدند و خلق اولین قدم پیروزیش رو حاصل کرد ، برداشت. درود به این خلق قهرمان و درود به اون شهرهاش، مبارک باد به شما گوارا باد.
ولی نکتهیی رو که باید تأکید کنم و لابد همه میدونین بهخصوص پیشآهنگ می دونه ، بهخصوص اقشار آگاه می دونند که ما هنوز در آغاز راهیم، بتی رفته ولی بت پرستان هنوز هستند.
در این شکی نیست که بهرغم همه فراز و نشیب ها، همه نوسان ها، این کشتار و کودتا نخواهد توانست مسأله حل کنه و پیروزی نهایی با خلقه.
اما مسأله داخلی، مسأله روابط و مناسبات نیروهای مختلف مردم با یکدیگر، در یککلام مسأله تفرقه اگر بپذیریم که عوامل خارجی به اعتبار و در روی عوامل داخلی عمل میکنند پس مسأله داخلی مهمتره ، پس اگر در این جبهه پیروز باشیم و موفق مسلماً تضمین شده پیروزیمون در جبهه خارجی ، ما تجارب بسیار تلخی داریم از تفرقه و تفرقه افکنی و تفرقه افکنان. شکستهای بسیار تلخ رو، من نیامدم اینجا که روند خودبهخودی قضایا رو فقط ستایش کنم، ما نیامدیم که اونچه رو که هست و فقط هست تأیید کنیم، لختی هم باید به این اندیشید که چه چیز باید باشه ، و چه چیز هم نباید باشه.
برادران ،خواهران، رزمندگان، مبارزین، ما سر نداده بودیم که زر بگیریم به جاش، جانمون رو مگر برای این داده بودیم که به جاش جاه بگیریم.
از جا برنخاسته بودیم، قیام نکرده بودیم که در جاهای بهتر و صندلیهای بهتر و مقامات بهتری قعود کنیم و این هوشیاری در قدم اول به مناسبات و روابط ما با یکدیگر ارتباط پیدا میکنه. نفت نبود نه؟ سوخت نبود، ما میشنیدیم. چه معنویات متعالی ای در این جنوب شهر حکمفرما شده بود. همگامی، همراهی، چقدر ستایش آمیز بود. آخه مارو از خودمون بیگانه کرده بودند! مسیر توحید، مسیر یگانگی، یعنی حل همین اختلافات، حل همین تضادها، این یعنی اعتلای کلمه توحید، پس با اون روابط توحیدی که در شهر حکمفرما شده بود، توطئهها به ثمر نرسید.
مگر پیشوای ما نمیگفت: ان کان دین محمد لا یستقیم الا بقتلی فیا سیوف خذینی شمشیرها بگیریدم ، اگر دین محمد، اگر کلمه توحید جز به این استوار نمی مونه. پس اگر اعتلای کلمه توحید جز به این استوار نخواهد بود، این روهم باید پذیرفت. والا تمام تحسینهایی که نثار ما شده برما حرام باد. فرزند خلقمون نبودیم.
می گفتند اینجا جزیره ثباته نه؟! ولی ما دیدیم شکست برنامههای اقتصادی که به جای برنامه بهتره بگیم رسوایی و افتضاحات اقتصادی، پتانسیل و استعداد درونی انقلابی خلق و سرانجام تحولات بینالمللی خود دشمن رو هم، طبقه حاکم رو هم از درون شقه کرد. ترسیده هم بود. شرایط عینی از پیش هم آماده بود، اگرچه فعلیتش رو میخواستند و بعضی نمیدیدند ، پس انفجار عظیم بهوقوع پیوست. انقلابات پیروزمند جهان رو همه مطالعه کرده اید، سازمان داشتند و سلاح ولی خلق ما چه داشت؟ فقط سینهای سپر کرده و آنطور که ما توی زندان میشنیدیم در اون شبهای محرم، بانگ تکبیر. این خلق اینطور تا اینجا این پیروزی رو بهدست آورده، وای برما اگر این پیروزی رو ادامه ندیم درست ، پس مبادا که فرصتها رو از دست بدیم و به نسل نفرین شدهای خودمون رو تبدیل کنیم. به صراحت باید گفت برادران و خواهران، مبارزه حق هر بشریست و حق هر نیرویی ویژگی انسانه اگرانسان مبارز نباشه که انسان نیست. اگر صرفاً تسلیم شرایط میبود که انسان نبود.
چرا گوسفندها وقتی همنوعشون رو میکشند شورش نمیکنند؟ دست به اعتصاب و دست به تظاهرات نمیزنند؟ بله اسلام ما اسلامی نیست که مبارزه رو انحصار یک نیرو یا گروه خاص بدونه، مگر پیشوای ما نگفت: خب وقتی دین ندارید آزاده باشید. حرمت کلمه آزادی، حرمت کلام مبارزه باید حفظ بشه. ما چنین اسلامی نداریم. مبارزه حق هر انسانه، حق طبیعیش حق فکریش حقی که با اون زاده شده.
ـ در پایان آرزومندم با چنین خلق قهرمانی اقشار پیشتاز روشنفکرمون بهخصوص خواهرها و برادرهای انقلابیمون نقش تاریخی خودشون رو بازیابند و به این نقش آگاه بشند و با آگاهی عمل کنند امروز انقلاب ایران پیروزیش در گرو شماست که آیا رسالت خودتون رو انجام خواهید داد یا نه ، و این رسالتی است بسی مشکل. میشه نشست و تا نهایت حرکت خودبهخودی رو تقدیس کرد. این حرکت خیلی عظیمه، خیلی قابل ستایشه ولی نباید به همین قناعت کرد گفتیم که ما در آغاز راهیم راهی بس دور و دراز که تا قلهٔ توحید ادامه داره. با درود به تمام شهدای انقلابی خلق، پیروز باد انقلاب دمکراتیک ایران.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر