جهانگیرخان صوراسرافیل، روزنامهنگار و فعال سیاسی جنبش مشروطه ایران بود که سر به پای آزادی سود و جاودانه شد.
صور اسرافیل پس از به توپ بستن مجلس به امر محمدعلی شاه و بهدست ولادیمیر روسی، به همراه ملک المتکلمین دستگیر شد و با زنجیری که بر گردنش بستند، او را خفه کردند. در آخرین نوشتهاش خطاب به ایادی شاه مینویسد: «ما هم از این جانبازی و فداکاری عاری نداریم و هیچوقت نمیگوییم که چرا ما مغلوب مستبدین و بیدینها شدیم زیرا که برادران آذربایجانی و گیلانی و فارسی و اصفهانی ما در راهند و عنقریب خواهند رسید... تا به آنها بگوییم و افتخار کنیم که ماییم پیش صفهای شهدای راه آزادی» (۱)
شنبه، ۱۷دی، صد و چهاردهمین سال اعدام دو تن از برجستهترین آزادیخواهان و عدالت طلبان این میهن غرق در خون بود. این روز در عینحال مقارن بود با صد و چهاردهمین روز قیام مردم در برابر فاشیسم مذهبی حاکم بر ایران. شگفتانگیز اینکه در این روز، محمد مهدی کرمی و سید محمد حسینی بهدست گزمههای خامنهای اعدام شدند و افتخار گام نهادن در راه آزادیخواهان جنبش مشروطه ایران را نصیب خود ساختند.
این جوانان دلیر و برومند مانند پیش کسوتان و پیشتازان راه آزادی، از جور و ستم و استبداد جانشان به لب رسیده بود. اینان نیز چون دیگر شهدای ۱۱۴سال نبرد با دیکتاتوریهای حاکم بر میهن، چیزی برای خود نخواستند. چیزی هم نداشتند که بهخاطر از دست دادنش بترسند. از تهیدستترین اقشار جامعه ستمزده ایران برخاستند و در نفی استبداد دست از جان شستند. به مانند همه قهرمانانی که در زندانهای دیکتاتور شکنجه شدند ماهیت پلید نظامهایی را که ادعای نمایندگی از سوی مردم و یا خدا را میکردند با پوست و گوشت خود شناختند.
ترس ضحاک از فریدون است
تاریخ اساطیر ایرانیان سرشار از نبرد های سرنوشتساز برای رهایی از چنگال مستبدین ضدمردمی است. عموم ایرانیان ضحاک مار دوش که از مغز جوانان میهن ارتزاق میکرد را میشناسند؛ همانطور که اضداد و دشمنانش را (۲)
فریدون، یکی از اساطیر ایران ـ با پرچمداری و دادخواهی کاوه ـ ضحاک مار به دوش را به بند کشید و مردم و میهن را آزاد ساخت. این واقعه نمادی است از شورش جوانان آگاه که در کف خیابانهای ایران و یا در سیاهچالها و میدانهای اعدام، در حال نبرد با ستمگران حاکمند.
حکومت هزار ساله ضحاک میتوانست باز هم ادامه یابد اگر جوانانی همچون قهرمانان این ۱۱۴سال و ۱۱۴روز دست از مبارزه و پیکار میشستند. اینک ضحاک عمامهدار در آخرین سالهای حکومتش فرمان «جهاد تبیین»! داده است تا از وی و نظام جهل و جنون سازش، یک داستان خیالی بسازند و او را حاکمی زاهد و مردمی جلوه دهند؛ ولی جنبش انقلابی سراسری دیگر به این ترفند ها نیم نگاهی نیز نمیاندازد. میلیونها تن از مردمی که در فقر و گرسنگی و ستم و بیداد در شب سیاه میهن روزگار میگذرانند، فریب دجالیت پنهان شده پشتپرده دین را نخواهند خورد.
جنبش انقلابی با گرمی خون یارانش ایستاده است
تاکنون تظاهرات و قیام سراسری در بیش از ۲۸۲شهر با ۷۵۰شهید و ۳۰۰۰۰دستگیری بهثبت رسیده است. طمع رژیم آخوندی از اعدام و کشتن زیر شکنجه جوانان این است که قیام خاموش شود اما هیهات! بهیاد بیاوریم که مسعود رجوی گفته بود:
«مگر میشود خورشید را کشت؟ مگر میشود باد را از وزیدن بازداشت و باران را از باریدن؟ مگر میشود اقیانوس را خشک کرد؟ مگر میشود بهار را از آمدن بازداشت و مانع روئیدن لالهها شد؟ و مگر میشود ملتی را تا ابد اسیر نگه داشت؟» (۳)
و امروز ستارههای دنبالهدار جنبش انقلابی مردم ایران پیاپی میشکفند تا سقفها را بشکافند و طرحی نو در آسمان ایران دراندازند (۴).
پانوشت:
(۱) تاریخ مشروطه ایران
(۲) داستانهای شاهنامه فردوسی
(۳) از سخنرانی ۴بهمن ۱۳۵۷ در دانشگاه تهران
(۴) با اقتباس از سخنرانی مسعود رجوی در امجدیهٔ تهران به تاریخ ۲۲خرداد ۱۳۹۵:
«ستارگان ما برآنند تا در فلک اجتماعی و سیاسی این میهن طرحی نو دراندازند. طرحی عاری از طبقات، عاری از بهرهکشی، عاری از جهل، نادانی و اختناق و زنجیر».
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر