تجارب خونین جنبشهای ملی میهنمان به ما میآموزد که آفت اصلی یک جنبش یا انقلاب نه در نقطهٔ تکوین یا استمرار، بلکه در نقطهٔ پیروزی و بهبار نشستن رنجها و خونهایی است که خلق و پیشتازانش نثار کردهاند.
از منظر میوهچینان حرفهیی، صاحبان دکانهای دونبش و جلبکهای سیاسی و سیاستبازان نان به نرخ روز خور، مجاهدانی مانند ستارخان و باقرخان خیلی خوب هستند؛ بهشرطی که بعد از فتح تبریز و پیروزی مشروطه، تفنگ خود را بهکناری بگذارند و به سر کسب و کار دیرین خود بروند یا اگر میخواهند بهعنوان تفنگچی در قزاقخانهٔ دولتی ثبتنام کنند و تابع اوامر دولت جدید باشند.
بههمین منوال دم و دمبالچههای سلطنت چه از نوع شاهی و چه از نوع شیخیاش به پر و پای سازمان مجاهدین خلق ایران میپیچند تا با شیطانسازی از آلترناتیو انقلابی، جایگزینهای استبدادی ـ استعماری خود را برای آینده ایران بر کرسی بنشانند. از نظر آنها مجاهدین نیروهای فداکار و جان بر کف هستند و وجودشان تا جایی خوب است که رنج انقلاب را بر دوش بکشند و برای آزادی خون بدهند ولی حق ندارند، آلترناتیو و پلتفرم سیاسی ارائه کنند. برای سرنگون کردن رژیم خوب هستند ولی قدرت را باید به میوهچینان و «از ما بهتران» واگذار کنند؛ بهکسانی که تبارشان یا به سلطنت مدفون میرسد یا به سلطنت دینی!
این تمام دعوا با مجاهدین است؛ زیرا شاه و شیخ و زائدههای آنها میخواهند سرنوشت این میهن در مدار بین استبداد، ارتجاع و استعمار بسته شود. نباید آزادیخواهان اصیل و انقلابی در ایران نقش تعیینکننده داشته باشند.
نقش و جایگاه دیپلماسی انقلابی در سرنوشت ملی
برای نخستین بار در تاریخ جنبشهای معاصر، سازمان مجاهدین فرمول دیکته شدهٔ استبداد، ارتجاع و استعمار و فرصتطلبان سیاسی را به هم زده و اعلام کرده است که مبنای مشروعیت در دوران اختناق [در شرایطی که امکان مراجعه به آرای مردم نیست]، میزان مقاومت و پرداخت قیمت برای آن است. سازمان مجاهدین، علاوه بر آن با دیپلماسی انقلابی خود، دخالت قدرتهای خارجی و سیاست مماشات را در سرنوشت ملی خنثی نموده یا آن را به نفع یک ایران دمکراتیک سمت و سو داده است. این یک خرق عادت در تاریخچهٔ مبارزه انقلابی است و از نیرویی برمیآید که توان ایستادگی بر سر اصول و ظرفیت تعامل با جهان خارج از خود را داشته باشد و همه چیز را در راستای منافع ملی جهت بدهد.
اگر مجاهدین با دیپلماسی انقلابی همدستی آشکار و پنهان فاشیسم دینی حاکم بر ایران با طرفحسابهای خارجی و سیاست کثیف مماشات را افشا نکرده بودند؛ امروز:
۱ـ فاشیسم دینی میتوانست به بمباتمی دست یابد و آن را مبنای باجگیری و پیشبرد سیاستهای توسعهطلبانه و تروریستی خود قرار دهد.
۲ـ سیاست بحرانآفرینی و صدور تروریسم خود را در قالب «امپراطوری اسلامی» به دیگر نقاط جهان بسط داده و کشورها را به گروگان میگرفت.
۳ـ نظام ولایت فقیه اینک در حضیض انزوا نبود و بلند پروازیهای بنیادگرایانه و تروریستی خود را به دیگران دیکته میکرد.
۴ـ این رژیم با پشتوانهٔ حمایت خارجی میتوانست قیامهای مردمی را با دست باز سرکوب کند و با دستبازتر به نقض حقوقبشر در ایران بپردازد.
۵ـ مردم و مقاومت ایران ناگزیر بودند، برای بهزیر کشیدن استبداد، قیمت سنگینتری بدهند و جانهای گرانقدر بسیاری را فدا کنند.
قدرت لابیگری مجاهدین!
آنچه مجاهدین با دیپلماسی انقلابی خود بهثبت رساندهاند بهطور واقعی یک شاهکار است؛ شاهکاری که قلم بهمزدان حکومتی نمیتوانند غیظ و اعجاب خود را با نظارهٔ آن کتمان کنند.
روزنامه حکومتی مردمسالاری ـ ۲۸فروردین ۱۴۰۱ نوشت:
«با آنکه (مجاهدین) جمعیت اندکی را تشکیل میدهند، اما... توانستهاند در شکلبخشی سیاست خارجی خصمانه آمریکا در قبال ایران جایگاه ویژهیی پیدا کنند... یکی از بارزترین نمودهای لابیگری این گروهک را میتوان در کنگره آمریکا یافت. جایی که طی سالهای اخیر شاهد تصویب لوایح، قطعنامهها و ایراد سخنرانیهایی در حمایت از (مجاهدین) و علیه جمهوری اسلامی بودهایم... نقطهعطف این تلاشها ارائه قطعنامهیی پیشنهادی بود که در آن جمعی از اعضای کنگره از وزارتخارجه این کشور درخواست کردند که سازمان (مجاهدین) از فهرست گروههای تروریستی خارج شود».
این روزنامه در ادامه، لیستی از حامیان مقاومت ایران را منتشر کرده و دعاوی شیطانسازانهٔ نخنمای اطلاعات آخوندی را دوباره بلغور نموده است.
این جیغهای زیادی بنفش، در بحبوحهٔ بنبست مذاکرات وین بهخوبی قابل فهم است. اقدامات پیشین و کنونی مجاهدین برای افشای سیاست مماشات و سوداگری اتمی رژیم، راه معامله با فاشیسم دینی را مسدود یا سخت و دشوار کرده است.
این است قدرت حقانیت، قدرت پایداری بر سر اصول و قدرت تأثیرگذاری در افکار عمومی و بینالمللی.
به قلم بهمزدان حکومتی خرده نباید گرفت. کم اعلام خطر میکنند؛ کم جیغ میکشند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر