خامنهای در دیدار ۲۳فروردین خود با سران حکومتش با یک فقره نعل وارونه زدن، مدعی شد:
«منظومهٔ قدرت جمهوری اسلامی و دستآوردهای گوناگون آن در بخشهای مختلف، ایران را به الگویی جذاب برای ملتها تبدیل کرده است».
اینکه کدام یک از ملتها به این «الگوی جذاب»! گراییدهاند، در هالهیی از ابهام باقی مانده است. علاوه بر آن مشخص نشده است که منظور از «منظومهٔ قدرت»! و «دستآوردهای گوناگون در بخشهای مختلف»! چیست؟ آنهم در شرایطی که بهاعتراف خودشان «مردم در شرایط سختی به سر میبرند بهنحوی که در جامعه خانوادههایی هستند که یک پرتقال و یک سیب خریداری میکنند».
البته خامنهای در اواسط سخنان خود در یک پشتهماندازی دجالگرانه «عمق راهبردی» [بخوانید صدور تروریسم و بحرانآفرینی در منطقه] را دلیل «جذابیت» نظام خود میخواند. او در جایی پای خود را سفت میکند که بیش از هر زمان پوکیده و فرو ریخته است.
عباس عبدی در اعتراف به سیاست خارجی مبتنی بر صدور تروریسم و بحرانآفرینی حاکمیت مینویسد:
«ناپایداری در روابط خارجی نقش مهمی در توقف رشد اقتصادی دارد و بهلحاظ روحی و روانی نیز اثرات منفی بر مردم دارد. ایران اکنون همچنان درگیر مناقشات گوناگونی است. تحریمها و برجام، مسائل خاورمیانه و سوریه و لبنان، جنگ یمن، مسائل عراق و کردستان عراق، بحران افغانستان و مهاجران، احتمالاً مشکلات پاکستان، همچنین تا حدودی غیرمستقیم درگیر منازعه اوکراین نیز هست. بهعلاوه هر لحظه ممکن است میان باکو و ارمنستان نیز مشکلاتی پیش آید و ایران را متأثر کند. روابط با کشورهای جنوبی خلیجفارس جز عمان و قطر در شرایط پایدار نیست، با ترکیه هم مشکلات خاص خود را داریم. صادرات نفت و مبادلات اقتصادی نیز میتواند روی دریا و نفتکشها مشکلآفرین باشد. خلاصه این است که مجموعه این شرایط موجب افزایش شاخص ریسک کشوری میشود» (اعتماد. ۲۴فروردین ۱۴۰۱).
«ناپایداری در سیاست خارجی» و تأثیر آن بر «افزایش شاخص ریسک کشوری»، از ویژگیهای حکومتی است که در سیاست داخلی و ادارهٔ حکومت دچار ناتوانی است. با بحرانهای لاینحل درگیر است، بیمحابا درصدد پرتاب آنها به بیرون است؛ بههمین دلیل نمیتواند یک سیاست یکدست و بلندمدت اتخاذ کند. بهعبارت دیگر از ثبات برخوردار نیست و با معادلات خارجی دچار تلاطم میشود.
خامنهای در حالی از «منظومهٔ قدرت» و تبدیل شدن حکومتش به یک «الگوی جذاب»! صحبت میکند که در یک جمله بعد از آن به مخاطبانش میگوید: «ناامید کردن مردم و القای حس بنبست، جفا به مردم و انقلاب است».
پارادوکس در اینجاست. او ترمهایی بهکار میبرد که برای توصیف یک حکومت در حال سرنگونی کاربرد دارد.
«این ناشی از انفعال است که انسان احساس بنبست کند و بگوید دیگر هیچ کار نمیشود کرد؛ این سم خطرناکی است. برای مدیر یک مجموعه، برای مسئول یک مجموعه واقعاً سم است که احساس بنبست کند. و دشمنان هم خیلی روی این سعی میکنند و القاء میکنند این معنا را؛ به همهٔ ماها، جورهای مختلف؛ با ملاقات، با گفتگو، با شعار، با مصاحبه، با خبر، با بعضی از فعالیتهای عملیاتی سعی میکنند در طرف مقابل خودشان ــ حالا هر کسی که هست ــ ایجاد یأس و انفعال و بنبست و مانند اینها بکنند».
«ناامیدی، انفعال و حس بنبست»! این روزها به ترجیعبند ثابت در رأس و پیکرهٔ نظام الگوی جذاب تبدیل شده است. تکرار این ترمها در سخنرانی رسمی خامنهای با سران حکومتش بهخوبی نشان میدهد که طرح باقی مسائل برای رتوش کردن و به حاشیه بردن همین موضوع اصلی است. صورت مسألهٔ عاجل بر روی میز نظام همین است و جز این نیست.
خامنهای مجبور است برای روحیه دادن به گماشتگان خود یادآوری کند که هنوز سرنگون نشده است. «دشمن بر اساس طمعورزیهای خود، حرفهای یأس آوری را بیان میکند که قبلاً هم از اینگونه مطالب بیان میشد اما نادرستی همه آن مطالب بعدها به اثبات رسید».
اما واقعیت این است که اوجب واجبات او ـ همانطور که رئیسی گفت ـ از یک تا صد حفظ استبداد قرونوسطایی آخوندی است. استبدادی که فعالیت کانونهای شورشی در فضای انفجاری جامعهٔ ایران آن را به لرزه درآورده است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر