(مصاحبه آقای مسعود رجوی با صدای مجاهد -بهمن۶۷)
وقتی خمینی پس از آنهمه زوزه جنگ جنگ دارد برای ادامه حکومتش تغییر اسلوب و تغییر خط و تغییر تاکتیک میدهد، چنانچه جامعه ایران به او جوابی ندهد، در اینصورت معلوم است که باقی میماند.
و اگر هم خودش باقی نماند راهحل ارتجاعی و استعماری برنده نهایی خواهد بود. اما اگر جواب بدهد و با یک حرکت عملی بگوید که دستت رو شده، ترا شناختهایم، ترا نمیخواهیم، جنگ ضدمردمی و ضدمیهنیات با یک کشور خارجی تمام شده، ولی مبارزه با تو، مقاومت عادلانه ما در برابر تو و جنگ عادلانه ما با تو ـ که جنگ خارجی ضدمیهنی و غیرعادلانهات را هم در باطن امر اساساً علیه ما ادامه میدادی ـ تمام نشده است؛ در اینصورت این جامعه رژیم خمینی را قطعاً بعد از خوردن زهر به سوی قبر تاریخیش هم روانه خواهد کرد.
بله، در این نقطه جامعه باید به کسی که اینهمه به او ستم و تجاوز کرده حتماً جواب بدهد. در مثل، مثل یک فرد تحت ستم باید بلند شود و توی گوش این فرد ظالم و ستمگر و سرکوبگر و فاسد بخواباند.
وقتی که مردم دست و پا بسته هستند و قبل از اینکه آن طلسم اختناق ـ یعنی تمامیت رژیم خمینی ـ درهم بشکند، جامعه آن جوابی را که باید بدهد و آن مقاومتی را که باید در مقابل تغییر خط دشمن ضدمردمی نشان بدهد . از طریق پیشاهنگان و پیشتازانش، از طریق رشیدترین فرزندانش، از طریق اصیلترین سرمایههای تاریخیش، یعنی از طریق سازمان مقاومت، از طریق سازمان نبرد آزادیبخش خودش نشان میدهد. اصحاب خودبخودیگرایی، نحلههای اکونومیستی (اقتصادگرایی محض) و منکران نقش سازمان و حزب پیشتاز رهبریکننده که گمان میکنند کشتی بدون قطبنما و ناخدا ممکن است به ساحل نجات برسد همیشه در طول تاریخ انقلابات از فهم این منطق عاجز بودهاند و در زمان ما نیز با عقبماندگی و کودنی فکری, لمدادن در دوردستها را بر مبارزه مسلحانه ارجح میشمارند و ردیههای آخوندی مینویسند ……
خوب، این یک واقعیت است. اینجا هم در سرفصل عملیات تاریخی فروغ جاویدان وظیفه ما بود که عکسالعمل خلق را، حرف خلق را، جواب مردم ایران را، آن تودهنی محکم به پوزه دژخیم را با این عملیات به مردم خودمان و به دنیا عرضه بکنیم. آنچنانکه خود رژیم مجبور شد سراسیمه و وحشتزده خیلی ارگانهایش را تعطیل کند و همه نیرویش را بسیج کند و بعدش هم ببینید اینهمه مانور، اینهمه نمایشگاه براه بیندازد و اینهمه تبلیغات و اینهمه حرفها و زوزههای سردمداران رژیم که هنوز هم نمیتوانند دست بردارند…
اینجاست که ما میگوییم خوشبختانه پس از یک قرن مبارزات تاریخی مردم ایران از مشروطه به این طرف، مقاومت و مبارزه این مردم در عالیترین شکل و در متکاملترین شکلش، یعنی ارتش آزادیبخش، به آنجایی رسیده است که راهحل انقلابی و مردمی ـ که در دوران شاه جایش خالی بود ـ در برابر راهحل ارتجاعی و استعماری یعنی خط خمینی و دم و دستگاهش با هر گونه تغییر مفروض و محتملی هم که در یک دوره زمانی بعدی متصور بود، به سود مردم قد برافراشته است. یعنی همه فهمیدند که خمینی ثباتپذیر نیست و خطر سرنگونی بالای سرش است. او میخواست این خطر را با تغییر خط از سر خودش دور بکند و در نتیجه راهحل استعماری و ارتجاعی را پیش ببرد. اما بعکس با عملیات فروغ جاویدان، با آنهمه حماسهها و قهرمانیها و آن خونهای پاک که یک قطره از آن نیز به هدر نرفته است، نتوانست به خواستهاش برسد.
پس برخلاف آنچه که در زمان تغییر خط دادن شاه، در آن سالهای انقلاب سفیدش بچشم دیدیم، اینبار راهحل مردمی و انقلابی پیشی گرفت، جلو افتاد، و نگذاشت خمینی کارش را بکند و دست پیش را داشته باشد. حالا هر چقدر هم که میخواهد بدود.
از اینجا به وضوح و روشنی میشود فهمید که اگر نمیجنبیدیم و اگر حرکت نمیکردیم، همان داستانهای گذشته در تقدیر بود. اما امروز به یمن آن فدا، به یمن آن پاکبازیها از جانب رشیدترین، آگاهترین و پاکباختهترین فرزندان مردم ایران قضیه عکس شد، به سود مردم چرخید و سرنوشت آیندهشان طور دیگری رقم میخورد. این معنای پیشیگرفتن و تثبیت راهحل مردمی و انقلابیست….
فکر میکنم امروز کاملاً قابل درک و کاملاً محسوس باشد که اگر ما به آن عملیات بزرگ مبادرت نمیکردیم،تا چه حد عقب میماندیم و حالا که به وظیفهمان قیام کردیم، تا کجا دست بالا را داریم.
نکته دوم اینکه صحت موضوعِ پیشافتادن و سبقتگرفتن راهحل مردمی و انقلابی را میتوان به خوبی از جیغودادها و افسارگسیختگیهای دشمن در این چند ماه دریافت. دشمنی که سر این بزنگاه بیش از همیشه احتیاج داشت که مقاومت مردمی را نادیده بگیرد و انکار بکند و بیاعتنا از کنارش رد بشود، جیغش به عرش رسیده و ما به خوبی فهمیدیم که تیرمان به هدف خورده و آنجایی که باید بخورد، خورده است واّلا جیغش اینقدر درنمیآمد و بیاعتنا رد میشد. هیچ رژیمی نمیخواهد خودش به زبان خودش اینهمه در وسایل ارتباط جمعی خودش از خطر سرنگونیش و از مخالف قدرتمندش صحبت بکند. جیغ و دادها، افسارگسیختگیها، سبعیتهای رژیم خمینی نشانه این است که دقیقاً خطری را که میخواست از آن فرار کند، پشت گوشش میبیند و اینهم واقعیت است. والا اگر مدعیست که ما را از دور خارج کرده، اینهمه جیغ و داد برای چی است؟ چند روز ما با تو درگیر شدیم؟ چه شده که ماههاست اینهمه داد و فریاد میکنی؟
خودش در موقعیتی قرار دارد که ناگزیر به زبان اشهدش خطر سرنگونیش را در تمام جهان و در سراسر ایران جار میزند. از واکنشها و زوزههای خودش و از وحشت و هراسی که ابراز میکند پیداست.
نکته سوم تکامل قطببندیها بین انقلاب و ضدانقلاب، بین مقاومت و رژیم خمینی و بین مجاهدین و ارتش آزادیبخش با خمینی است. یعنی که در اثر همان پیشدستی و همان عملیات، در ادامه مبارزات سالهای پیشین، این قطببندی، بین جنبش و ضدجنبش، مردم و ضدمردم، انقلاب و ضدانقلاب تکامل پیدا میکند، یعنی امروز میبینیم که در وسط و در میانه خلق و ضدخلق دیگر کمتر کسی پیدا میشود. یکطرف خمینی است و قوای ذخیره و متحدین بالفعلش و یکطرف مقاومت. بالفعل چندان چیز دیگری در وسط باقی نمانده است.
به عنوان مثال: این استحالهگرهای خارجهنشین فکر میکردند و میگفتند که بعد از قطعنامه و بعد از آتشبس، در داخل ایران گشایش دموکراتیک خواهد شد و فضای باز سیاسی ایجاد خواهد شد، خلاصه خیلی به هوس افتاده بودند، نمیدانستند که اینبار مثل دوران شاه نیست و اوضاع عوض شده است. زیرا به اراده خلق، به مقاومت و به حقانیت ارتش آزادی به عنوان متکاملترین چارچوب مبارزاتی مردم ایران، آنهم پس از یک قرن مبارزه و آنهمه فدیهدادنها باور نداشتند و فکر میکردند که حالا چیزی به آنها خواهد رسید. امروز میبینیم همین استحالهگرها در خارج کشور بهکلی ادعاهای قبلی را کنار گذاشتهاند و واضح و علنی از ضرورت رفتن به داخل رژیم، از ضرورت تقویت و حمایت از آن دارالتجاره بازرگان در چارچوب رژیم و در چارچوب قانون اساسی رژیم خمینی حرف میزنند و تعارفات را کنار گذاشتهاند. چرا که ما با تکامل قطببندیها مواجه هستیم و تا ابد و تا به آخر که نمیشود بازی کرد.
الغرض یک طرف خمینی است، آنچنانکه خود خمینی میگوید، و یک طرف مجاهدین و مقاومت و ارتش آزادیبخش. بین این دو الیغیرالنهایه نمیشود پیچوتاب خورد و نمیشود با مقاومت یک خلق در زنجیر درافتاد. لنگولگد زد، پاچه گرفت و آنرا به خارجی و به عراق نسبت داد و به سمت خمینی نرفت. به این ترتیب قطببندیهای بین جنبش و ضدجنبش، بین خلق و ضدخلق، بین انقلاب و ضدانقلاب تکامل پیدا میکند و پوستهها، لفافها، دعاوی ظاهری کنار میرود. محافل چپنمای ارتجاعی نیز میگویند که خمینی را بر مجاهدین ترجیح میدهیم. میانهباز و استحالهگرش نیز میگوید که دیگر از دست ما کاری برنمیآید و بایستی برویم در چارچوب و داخل رژیم و مبارزه به اصطلاح قانونی بکنیم. نامه بنویسیم به خمینی، تظلم کنیم.
اما در طرف مقابل، اردوی خلق و انقلاب هر روز قویتر میشود…
چهارمین و آخرین نکته در این قسمت، وضعیت و اوضاع و احوال بینالمللی است. در مصاحبههای قبلی هم کم و بیش اشاره کردیم که از نظر بینالمللی این مسأله جا افتاده و مشخص شده است که این رژیم آیندهدار نیست، ثبات ندارد و خطر سرنگونی تهدیدش میکند. در مقابل، مقاومتی هست که خصلت جانشینی و آلترناتیوی دارد، یعنی چنان ابعادی دارد و سر همه بزنگاهها نیز برای مقابله با خمینی آماده بوده و هست.
به این ترتیب با توجه به نکاتی که گفتم، خوب میشود فهمید که چرا ما میگوییم که با عملیات فروغ جاویدان راهحل مردمی پیشی گرفت و چرا میگوییم که این عملیات سرنوشت را رقم زد و سرنوشتساز بود. زیرا که اگر همه این عوامل را در رابطه با هم و با آثار متقابلی که روی هم دارند ببینیم و مطالعه کنیم خوب روشن میشود که قیامکردن بر سر آن بزنگاه و انجام وظیفه تاریخی و سبقتگرفتن بر راهحل استعماری و ارتجاعی، چه ضرورت و اهمیت و نقش تعیینکنندهیی داشته است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر