۱۶ آذرها همیشه فرصت کنار زدن پردهها از زخمهای باز و شکفتة ایران بودهاند تا با انبوه پرسشها و دادخواهیهای پاسخ ناگرفته، یکصدا و همفریاد شویم.
اکنون اندیشههای پویای ۸۴سال جنبش دانشجویی به همبستگی پیرامون محبوب آزادی میرسند. اکنون ۱۶آذرهای ایران میروند که روز پردهبرداری از شفق استبداد ولایت فقیهی و فلق خجستة رهایی را رقم زنند.
«رژیم جمهوری اسلامی وجین میکند، ولی علفهای هرز را نمیکند، ساقههای پرحاصل را میکند و بوتههای پربرکت را لگدکوب میکند. آن وقت میدانی درست میشود برای جولان تمام علفهای هرزه که مدام بالا میآیند و در هم تنیده میشوند و پناهگاهی میشود برای وحوش و ماران و موران خطرناک. رژیم جمهوری اسلامی به جای سمپاشی آفات، با کود خرافات و اوهام، به رشد این علفهای هرزه و انگل یاری میکند و نتیجه همان است که امروز روز به عیان سرتاسر وطن سوختهٔ ما را فراگرفته است».(غلامحسین ساعدی، فصلنامهٔ الفبا ۱۳۶۳شماره ۷ص ۱۲)
با رؤیاهای آن سرآغاز
روزها چون گردبادی به هم میآمیزند و شتابان میگذرند. سالهاست از کوچههای مهر و آبان و باران میگذریم و به خیابان خاطرههای «۱۶آذر» میرسیم. روزی که انگار باید همیشه در آن ایستاد، خواندش، فهمیدش و ساده نگذشت. چرا؟ چون ۱۶آذر میتوانست پردهبرداری از دستاوردهای علمی، فرهنگی و تکنولوژیک باشد. میتوانست ترویج اندیشهٔ آزادی و دموکراسی باشد و از آنجا به جامعهٔ ایران سرایت داده شود... و نشد! و این سرآغاز کشاکشی از ۱۶آذر ۱۳۳۲ تاکنون بوده است.
بهراستی اگر نمونههای ۱۶آذر را در تاریخ ایران مبدأ حرکتها و جنبشهای سیاسی و اجتماعی بدانیم، شاهدیم که در این مملکت هر ۱۲ماهش یک ۱۶آذر دارد که همیشه فریاد اعتراض و دادخواهی در آن به آسمان میرود.
۱۶آذرها همیشه فرصت کنارزدن پردهها از زخمهای باز و شکفتهٔ ایران بودهاند. اینک باید از خود پرسید که آیا این زخمها را سر بندآمدن نیست؟ و این همیشه توأم با ایستادن، تأمل نمودن، بهیاد آوردن و حرکت کردن بوده است. در این حرکتها همیشه از تبعید درون خود بیرون میآییم تا با انبوه پرسشها و دادخواهیهای پاسخ ناگرفته، یکصدا و همفریاد شویم.
مکث پشت پنجرههای ۱۶آذر
نقطهٔ انگیزش این نوشته، ایستادن بر پشت پنجرهٔ ۱۶آذر و نگریستن به یک میهن توان، انرژی، استعداد، مغز، اندیشه و کارآیی و عمر نسلهای پیاپی ایرانزمین است که همواره گرفتار ارتجاع و استبداد و سلطهگران عقبمانده و دیکتاتور ـ بهطور خاص در ۴۰سال گذشته ـ بوده است. ۱۶آذرها چه بسیار آمدهاند و همیشه مقابل نیروی مسلط فریاد زدهاند که سرمایهها، تکاپوها، امیدها و انسانهای این مملکت خرج چه میشوند؟
همیشه پردهبرداری از خودکامگی، همیشه جراحی دیکتاتوری
از سال ۱۳۱۳ که کلنگ دانشگاه در ایران خورد، میبینیم ۸۴سال است دعوای اول، حرف اول، مصاف و نبرد اول در دانشگاهها بین آگاهی و آزادی با شب جهل و ضدآزادی بوده و متوقف نشده است. ۴۴سالش را ارتجاع سلطنتی خیمه زد و ۴۰سالش را ارتجاع مذهبی آخوندی سلطهگری داشته است. لابهلای ورقهای این تقویم، ۳۸سال است که ۱۶آذر داد میزند:
«دانشگاه، سنگر همیشه خروشان آزادی! / مرگ بر دیکتاتور! / ایران شده بازداشتگاه، اوین شده دانشگاه! / دانشگاه مرز ماست، پایداری رسم ماست! / دانشجو میمیرد، ذلت نمیپذیرد! / تفکیک جنسیتی، محکوم است! / بسیجی حیا کن، دانشگاه رو رها کن! / اصلاحطلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا! / فرزند کارگرانیم، کنارشان میمانیم! / و...».
در این شعارها که مکث میکنیم و در آنها میاندیشیم، درمییابیم که هنوز مسائل کف و زمینههای زندگی متعارف اجتماعی، علمی، سیاسی و فرهنگی این مملکت و این مردم حل نیست. میبینیم مبانی اولیهٔ منشور حقوق بشر اصلاً شامل ایران نشده و نیست. میبینیم مشغلهٔ فکری و آمد و رفت روزان و شبان دانشجوی ایران صرف تأمین مبانی زندگی متعارف انسانی و حیات اجتماعی و نیاز فرهنگی آن میشود. میبینیم وقتی اصل اولیهٔ آزادی ـ که منشور ۳۰گانهٔ حقوقبشر بر گرد آن میچرخد ـ در ایران حلناشده و سرکوبشده مانده است، همهٔ توانمندیها و توجهات و فعالیتها و فریادها صرف کنارزدن مانع اصلی که همیشه حاکمیت مرتجعین بوده، میگردد. اگر ۱۶آذر را به تاریخ معاصر ایران تعمیم بدهیم، این وضعیت را باید از مشروطه تا امروز بر سیاق همین شعارها و مطالبات دانشجویان ببینیم.
۱۶آذرهای ما همیشه در کار جراحی دملهای چرکین دیکتاتوریهای موروثی بودهاند. این جراحی در ۴۰سال گذشته بهمراتب بحرانیتر و ضروریتر و خونینتر بوده است؛ چرا که استبداد در پردهٔ دین هموارهٔ قصد نفی کامل آزادی در دانشگاهها از یک طرف و سلطهٔ حوزههای جهل و پادگانهای سپاه از طرف دیگر بوده است.
اکنون در هالهٔ قیامهای متراکم و پیوستهٔ اقشار استثمارشده از سلطهگری متشرعین دستاربند، امید و افقی تاریخی و فرهنگی تمام تار و پود جامعهٔ ایران و ۱۶آذرهایش را همبسته میکند.
آه... ایران! اگر...
از پشت پنجرههای ۱۶آذرهای پیشین و اخیر ایران که تاریخ دانشجو و دانشگاه را پردهبرداری میکنیم، میبینیم حقیقتاً ایران و ایرانی شایستهٔ آن بودهاند که از نظر تمدن سیاسی، علمی، اجتماعی و فرهنگی در مختصات و موقعیت بسا جلوتر و تکاملیافتهتر باشند؛
اگر گرازان ولایت ارتجاع انسانستیز به مزرعهٔ فرهنگ و هنر و علم ما نمیزدند،
اگر نظام سیاسی متعارفی ـ همچون بسیاری در جهان ـ در ایران میداشتیم که اینقدر وقت، انرژی، فکر، خون، سرمایه، هستی، روز و شب و عمر خود را صرف و وقف مطالبات طبیعی و اولیهٔ صنفی، فرهنگی، اجتماعی و ارتباطی و... نکنیم،
اگر نظام سیاسی متعارفی میداشتیم که ضرورت حیاتی و تنفسی آدمی ـ که همانا آزادیست ـ را به چهارمیخ و قتلعام نمیکشید،
اگر نظام سیاسی متعارفی حاکم بود که متعلق به عصر خرد، آزادی، برابری، عدالت و معتقد به کرامت انسانی میبود،
اگر نظام حاکم با دین، طناب «دار» برای هستی و حیات ملت و وطن نمیبافت،
اگر حاکمان پردهدار دین، خدا را دستاویز شقاوت و پلشتی فوقتصور در تاریخ حضور انسان بر پهنهٔ خاک نمیکردند و نکنند،
اگر چهارراههای شهرها و درختان مملکت ما نمایشگاه رسمی اعدام و بساط «دار» و قطع دست و شلاق نبود،
اگر تباهسازی اقتصادی و حرث و نسل ایران موجب انبوه شغلهای کاذب اندامفروشی و تکدیگری گوناگون نمیشد و نشود،
اگر فساد رسمی سیاسی و رانتخواری دولتی همچون اختاپوس بر ارکان ساختار زندگی در جامعهٔ ایران چنگ نمیانداخت،
اگر... اگر...
سرمایههای شورشگر
ـ در مملکتی که از منظر دیکتاتور ـ بهخصوص ولیفقیه هم که باشد ـ همهٔ مردم متهماند و محارب، کافیست جویای دانش = دانشجو هم باشی! کافیست که اندیشه، آگاهی و عدالت اجتماعی و نیاز به آزادی با هم در یک تن بیامیزند و این تنها با هم برخیزند!
اکنون کوی دانشگاه ایران از کورههای پیچاندرپیچ ۸۴سال تجربه و شناخت دیکتاتورها آمده است. اکنون دانشگاهها با آمیختگی و خیزندهگی، به کوی شورشگری بدل میشوند؛ چرا که حاکمان کار را به جایی رساندهاند که در ایرانزمین، هر انسانی به تنهایی یک کانون شورش است و هر واقعهای یک آتشکدهٔ شعلهافروز.
اکنون ثمر آزادی
اکنون این آمران و عاملان حکومت آخوندی هستند که باید مواظب ابر و باد و مه و خورشید و فلک دانشگاه و صحن بزرگ ایران باشند. اکنون هر روز دانشگاه، دمادم ستیزش است. اکنون زندگی به پاسخ مرگ برخاسته است.
اکنون اندیشههای پویای ۸۴سال جنبش دانشجویی به همبستگی پیرامون محبوب آزادی میرسند.
اکنون ۱۶آذرهای ایران میروند که روز پردهبرداری از شفق استبداد ولایت فقیهی و فلق خجستهٔ رهایی را رقم زنند. این نوید را اکنون تمام ۱۶آذرهای ایران با به هم پیوستگیشان، بدل به «بودن یا نبودن» کردهاند.
اکنون در هالهٔ قیامهای متراکم و پیوستهٔ اقشار ستمدیده و استثمارشده از سلطهگری چپاولپیشهٔ متشرعین دستاربند، امید و افقی تاریخی و فرهنگی تمام تار و پود جامعهٔ ایران و ۱۶آذرهایش را همبسته میکند تا درخت همواره تبر خوردهٔ آرزوی دیرین آزادی، گل و ثمر دهد...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر